قيمت جان
مهدي نيكوئي
جان چقدر ميارزد؟ زندگي چه قيمتي دارد و با چه ابزاري ميتوان در مورد جان گرفتن تصميم گرفت؟ و... بيجواب ماندن سوالها كلافهاش كرده بود. البته انتظار بيجايي داشت كه دنبال جواب ميگشت. وقتي بزرگترين مغزهاي تاريخ نتوانسته بودند جوابها را بيابند (يا دستكم چنين به نظر ميرسيد)، چگونه او ميتوانست؟ تعيين ارزش جان ناممكن به نظر ميرسيد و همزمان با تصميمات روزانه زيادي درباره جان گرفتن مواجه ميشد. يك جان براي يك وعده غذا گرفته ميشد، يك جان براي پوشاكي زيبا، يك جان براي زنده ماندن، يك جان از روي نفرت و حتي جاني بيهوده.
جان را احتمالا نميشد با مدلهاي مرسوم عرضه و تقاضاي اقتصادي، ارزشگذاري كرد. جان به ظاهر فراوان بود. به هر حال تمام جانداران سهمي از آن داشتند، اما غيرقابل جبران بود. زماني كه جاني از دست ميرفت، بازگشتي در كار نبود. كسي نميتوانست جان بسازد و به فرض هم كه ميتوانست، با جانِ رفته يكسان نبود. اما جان گرفتن فراوان بود. انسانها قاضي و مجري جانِ جانداران بودند. اگر منافع شخصي و گروهي حكم ميكرد (از لذت غذا و پوشاك گرفته تا ميل به زيبايي يا حتي نفرت)، تصميم به گرفتن جان ميكردند.
شايد لازم بود اين مفهوم غيراقتصادي با منافع قابل ارزشگذاري يا دستكم قابل جايگزين مقايسه نشود. شايد جان را فقط ميشد با جان مقايسه كرد. شايد بايد مثل هر دارايي غيرقابل بازگشت (چه متعلق به خود يا ديگران)، در «استفاده» از جان بيشتر احتياط ميشد. شايد تا زماني كه جانهاي بيشتري را بشود با يك جان حفظ كرد، گرفتنش توجيه نداشته باشد. شايد هم بايد حوزه اختيار مشخص شود و همان كسي درباره گرفتن جان تصميم بگيرد كه توان جان دادن دارد.