تیره شد آتش یزدانی ما
برسان باده که غم روی نمود ای ساقی این شبیخون بلا باز چه بود ای ساقی
حالیا نقش دل ماست در آیینهی جام تا چه رنگ آورد این چرخ کبود ای ساقی
دیدی آن یار که بستیم صد امید در او چون به خون دل ما دست گشود ای ساقی
تیره شد آتش یزدانی ما از دم دیو گرچه در چشم خود انداخته دود ای ساقی سايه