روز جهاني اماس
مرتضي ميرحسيني
سيام مه را روز جهاني بيماري اماس ناميدهاند. نام كامل اين بيماري اسكلروز چندگانه (Multiple Sclerosis) است كه سرواژه آن اماس ميشود و در كشور ما- مثل بيشتر كشورهاي دنيا - يكي از بيماريهاي خاص به شمار ميرود. متخصصان آن را يكي از بيماريهاي التهابي ميدانند كه با كاهش توان سيستم عصبي بدن، مشكلات جسمي مختلفي براي فرد درگير ايجاد ميكند. اين مشكلات فرد به فرد متفاوت و در برخي كم و در برخي ديگر متاسفانه زياد است. از جستوجوي رد اين بيماري در گذشتههاي دور چيز زيادي دستگيرمان نميشود، هرچند طبق آنچه در سايت انجمن اماس امريكا آمده حداقل از اوايل قرن چهاردهم ميلادي، نشانههاي اين بيماري در شماري از افراد ديده و ثبت شده است. تاريخ مدون بيماري اماس، يعني روايتي از اين بيماري كه خط و خطوط و معني مشخصي داشته باشد از قرن نوزدهم آغاز ميشود. از ابتداي اين قرن مطالعه درباره بيماريهايي كه سيستم عصبي بدن انسان را مختل ميكنند به نتايج تازهاي منتهي شد و تا جايي كه ميدانيم سال 1868 بود كه ژان مارتين شاركو فرانسوي اماس را با نشانههايش توصيف كرد. خود او هم بود كه اين بيماري را به همين عنواني كه ميشناسيم، ناميد. شاركو متولد پاريس بود و تقريبا همه عمرش را به مطالعه درباره آناتومي بدن انسان سپري كرد. او را يكي از پايهگذاران علم عصبشناسي مدرن ميدانند و معتقد بود در بيشتر بيماريهاي مربوط به اين حوزه، ژنتيك و وراثت نقش اصلي را دارند. او چند دهه در يكي از بيمارستانهاي پاريس به درمان و تحقيق مشغول بود و همانجا هم كلينيكي تخصصي براي مطالعات عصبشناسي تاسيس كرد (سال 1882) كه اولين مركز اينچنيني در دنيا بود. البته ناگفته نماند كه راهاندازي كلينيكي چنين پيشرو و تخصصي فقط بخشي از تصوير تاريخ پزشكي در آن مقطع است و اين تصوير اجزاي ديگري هم دارد. مثلا در همان قرن و حتي تا اوايل قرن بيستم، روشهاي عجيب و غيرموثري براي درمان اماس استفاده ميشد. مانند تجويز جوشانده برخي گياهان سمي، يا استفاده از جيوه و آرسنيك و حتي تزريق انگل مالاريا به كساني كه نشانههاي اماس داشتند. اين روشها همگي تجربي و مبتني بر آزمون و خطا بودند كه نه تنها كمكي به بهبود حال و وضعيت بيمار نميكرد كه معمولا عوارض بدتري هم داشت و گاهي - البته به ندرت- به مرگ بيمار منتهي ميشد. گفتم آزمون و خطا، اما بايد روي «خطا» بيشتر تاكيد ميكردم چون تا نيمههاي قرن بيستم، محققان اين حوزه ابزارهاي مناسبي براي كارشان در اختيار نداشتند و عملا با چشمهاي بسته، آن هم در تاريكي گام برميداشتند، اما پيشرفت علم و فناوري و به تبع آن ارتقاي ابزارهاي مطالعه و پژوهش به ياري محققان آمد و مسير كمي روشنتر شد. با اين وجود تازه بعد از حدود 2 قرن تلاش- انصافا ستودني - دانشمندان بود كه نخستين موفقيتها حاصل شد. اوايل دهه 1990 ميلادي تاثير بعضي روشهاي درماني، اگر نه در درمان كه در مهار اماس اثبات شد و گويا كاناداييها در اين موفقيت پيشگام بودند (چنانكه در تزريق انسولين براي ديابتيها هم از كشورهاي ديگر جلوتر بودند). ميگويند حالا امكان مقابله با اماس در بسياري از مبتلايان به آن وجود دارد و متخصصان در اغلب اوقات ميتوانند پيشرفت آن را مهار يا حداقل كند كنند (البته هنوز سن اميد به زندگي در ميان بيماران اماس، تقريبا در همه جاي دنيا 5 تا 10 سال كمتر از ميانگين جامعه است). هنوز هم تحقيقات در اين حوزه با جديت ادامه دارد و همچنان مطالعات با آزمون و خطا پيش ميرود. با اين تفاوت بزرگ كه روشهاي تجربي جديد بر پايه اصول علمي و زيرنظر بهترين و ورزيدهترين دانشمندان انجام ميشود و بسياري از آنان اميدوارند در آينده، آن هم آيندهاي نه چندان دور به روشهاي كاملا موثر براي مهار يا حتي درمان قطعي اماس دست پيدا كنند.