بيست و چهار سال پس از دوم خرداد
هميشه دموكراسي
محسن آزموده
ربع قرن از دوم خرداد سال 1376 ميگذرد؛ روزي كه به نقطه عطفي در تاريخ ايران معاصر بدل شده. جوانترين رايدهندگان به كانديداي تحولخواه، امروز چهل ساله است و مردم در اين بيست و چهار سال، وقايع و رويدادهاي فراواني را از سر گذراندهاند. هشت سال كشاكش اصلاحطلبي با انحصارطلبي و سپس بر سر كار آمدن دولتي كه از رايحه خوش خدمت ميگفت، اما نتيجه عملكردش به سال هشتاد و هشت ختم شد و بهرغم همه حمايتها در نهايت در سال92، هيچ اندوختهاي براي جناحي كه از آن بر آمده بود، بهجا نگذاشت و درنهايت هشت سال دولتي ميانهرو كه با سختترين تحريمها و فشارهاي خارجي و داخلي همراه بوده و از هر سو نسبت به عملكردش انتقادهايي وارد ميكنند.
در اين 24 سال، ايرانيان بسيار جديتر و مصممتر از همه صد و پانزده سالي كه از امضاي فرمان مشروطيت ميگذرد، به مشق دموكراسي پرداختهاند و براي نيل به آن ميكوشند. در سالهاي پاياني دهه هفتاد، يعني پس از پيروزي مردم در انتخابات دوم خرداد، به يكباره موجي در ميان روشنفكران، دانشگاهيان، اهل فكر و تحقيق در ايران به راه افتاد و از هر سو بحثها و گفتوگوهاي فراواني درباره چيستي و چرايي دموكراسي مطرح شد. در فاصله زماني كوتاهي، انبوهي كتاب و مقاله و يادداشت درباره اين مفهوم تاليف و ترجمه و جلسات بحث و گفتوگوي فراواني برگزار شد.
مروري اجمالي بر آثار فراواني كه در آن سالها منتشر شد، نشانگر اقبال و اهميت مباحثي از اين قبيل بود كه دموكراسي چيست؟ چه ضرورت و اهميتي دارد؟ لوازم و شرايط آن چيست؟ فوايد و آسيبهاي آن كدام است؟ خاستگاه آن كجاست و آيا تحقق آن در همه جوامع امكانپذير هست؟ اصلا آيا دموكراسي به عنوان يك شيوه زندگي (معناي حداكثري) يا روشي براي سياستورزي (معناي حداقلي)، امري مطلوب است يا خير؟ آيا ميتوان و بايد در همه شؤون زندگي دموكراتيك بود؟
موافقان و مخالفان دموكراسي پاسخهاي متفاوتي ارايه كردند. گروهي آن را با اباحهگري و حكومت ميانمايگان (اگر نه فرومايگان) و ديكتاتوري اكثريت برابر دانستند، عدهاي آن را تحفهاي بيگانه و نامتناسب با سنتهاي ريشهدار تلقي كردند، برخي از پيششرطهاي آن سخن به ميان آوردند و گفتند هنوز براي جامعه ايراني زود است. عدهاي از معناي حداقلي آن دفاع كردند و گفتند تنها در برخي جنبههاي زندگي ميتوان و بلكه بايسته است، دموكراتيك بود. گروهي هم مضار و مشكلات آن را بيشتر از منافعش ارزيابي كردند و در نتيجه آن را نامطلوب و مضر خواندند.
در كنار اين مباحث و دادوستدهاي نظري، تجربه عملي در قالب انتخاباتهاي متعدد، فهم جامعه را از دموكراسي، موانع و سازوكارهاي آن صيقل داد. بسياري كه در حيطه نظر موافق دموكراسي بودند، در تجربه عملي از آن رويگردان شدند و بالعكس. برخي با انتقاد از وضعيت موجود، آن را از دموكراسي واقعي دور ميديدند و معتقد بودند كه آنچه داريم، يك دموكراسي صوري (quasi democracy) بيش نيست. همزمان در عرصه بينالمللي، تحولاتي به وقوع پيوست كه جذابيت آغازين دموكراسي را با ترديد مواجه ساخت. بر آمدن دولتهاي پوپوليست افراطي از طريق سازوكارهاي دموكراتيك كه خود نتيجه بحرانهاي اقتصادي سرمايهداري بود و قدرت گرفتن سياستمداراني كه به دموكراسي به عنوان نردباني دورانداختني براي بالارفتن از شانههاي مردم نگاه ميكردند، موجب شد كه ترديدهايي در مطلوبيت دموكراسي پديد آيد. بارزترين اين پوپوليستهاي اقتدارگرا و عوامفريب در جهان دونالد ترامپ بود كه با خطاب قراردادن مستقيم محرومان و فرودستان و وعدههاي پوچ و ميان تهي دادن به ايشان، كوشيد، واسطهها و نهادها و ابزارهاي دموكراتيك را دور بزند و قواعد شناختهشده و مرسوم بازي دموكراتيك را بههم بزند.
پيامدهاي اين دولتهاي پوپوليست و افراطي اما در همه جاي دنيا، اگر نگوييم فاجعهبار، دستكم تلخ و ناگوار بود، به گونهاي كه خرد جمعي بهرغم دشواريها و تصميمهاي احساسي، باز به اين نتيجه رسيده كه دموكراسي ولو در معناي حداقلي يعني «به عنوان شيوهاي از حكومت يا تكنولوژي سياسي كه در آن اقتدار از طريق رقابت و مشاركت در انتخابات به واسطه احزاب سياسي از راي و رضايت اكثريت مردم به عنوان سرچشمه اصلي مشروعيت سياسي نشأت ميگيرد»، اگرچه مشكلات و دشواريهاي فراواني دارد، اما كماكان بهترين و درستترين راهحل در عرصه تصميمگيري و اجراي سياسي است. دموكراسي در اين معنا، رهاوردي بيگانه يا امري زودهنگام يا نامطلوب و متعلق و منحصر به جامعهاي خاص يا دورهاي ويژه از تاريخ نيست. آنچنان كه انديشمندان ميگويند در همه زمانها و در سراسر جوامع، ميتوان نمونههايي از زيست دموكراتيك را بازجست، اگرچه در روزگار جديد، به علل و عوامل متعدد، امكان و ضرورت گسترش دموكراسي فراهم آمده. جامعه ما نيز از ساير دنيا مستثني نيست. مساله بر سر اين نيست كه دموكراسي اشكال ندارد، موضوع آن است كه راهحل بهتري از آن ارايه نشده. در نتيجه از پويش براي نيل به آن نبايد دست كشيد، چراكه كماكان تنها شيوهاي كه كرامت انساني را در عرصه سياست فراهم ميآورد، دموكراسي است و نسبت به همه راههاي ديگر، خطاها و اشتباههاي كمتري دارد.