با نگاه مثبت
اين سه نهاد كاركرد حزبي و جناحي پيدا ميكنند و به جاي انجام وظايف خود مشغول رقابت و حتي ستيز ميشوند، چون نهادهاي ديگري كه بايد وظيفه و كاركرد رقابت را انجام دهند وجود ندارند؛ لذا وضع ايران مثل خودرويي است كه يك نفر با حداكثر توان پايش را روي گاز گذاشته و چرخها با سرعت زياد ميچرخند، در حالي كه در زمين نامناسب كه امكان حركت ندارد، قرار دارد. در نتيجه از يكسو هم انرژي مصرف ميشود و از سوي ديگر هيچ پيشرفتي وجود ندارد و موتور داغ ميكند و لاستيكها ساييده ميشوند و خلاصه خودرو بكسوات ميكند. با آمدن آقاي رييسي اين مانع حداقل در كوتاهمدت برداشته ميشود. هرچند معتقدم كه شكافهاي دروني اين ساختار وضعيت جامعه ايران به گونهاي نيست كه وحدت پايدار و بلندمدتي را فراهم كند ولي در هر حال رخ دادن اين هماهنگي حتي در كوتاهمدت نيز مفيد است.
علت ديگري كه ميتواند بر بهبود اين وضعيت موثر باشد، متناسب شدن قدرت و مسووليت است. بخشي از همان علت پيشگفته ناشي از عدم تناسب ميان قدرت و مسووليت بود. اين ويژگي عوارض فراواني دارد. قدرت تاييد و رد FATF يا برجام در جايي بود كه مسووليت تبعات اِعمال آن قدرت را نميپذيرفت ولي اكنون ماجرا فرق خواهد كرد. قضيه ساده است. به يك نمونه بسنده ميكنيم.
كنفدراسيون فوتبال آسيا نه تنها ميزباني مسابقات را به ايران نميدهد، بلكه جوايز تيمهاي ايراني را هم پرداخت نميكند. هيچكدام از اين دو اقدام ناشي از خباثت اين نهاد نيست، بلكه ناشي از وضعيت تحريم ايران است. اين يك نمونه كوچك است.
حالا آقاي رييسي از سرمايهگذاران دعوت به حضور در ايران ميكنند، انتقال پول و كالا و صادرات آن را چه خواهد كرد؟ مثل اين است كه ما كسي را به منزل خود دعوت كنيم ولي درها بسته و قفل باشند، خب! او از كجا وارد شود؟
نكته سوم كه جاي اميدواري است، ضرورت مقايسه نكردن دوره جديد اصولگرايان با دوره سياه احمدينژاد است. به چند دليل نبايد گمان كرد كه آن اتفاقات تكرار خواهد شد. هر چند هميشه بايد نگران بود. دليل اول، فقدان درآمدهاي افسانهاي نفت است.
به قول معروف؛ آن سبو بشكست و آن پيمانه ريخت. ديگر از پولهاي مفت نفت خبري نيست، بايد از ماده خاكستري مغزها كار كشيد. در آن دوره مغزهاي گنجشك هم ميتوانست با پول نفت افسانهاي امور را بگذراند. الان بدون اتكا به مغزهاي متعارف، نميتوان از پس هيچ امري برآمد و اين جاي اميدواري است. علت دوم نيز تجربه فاجعهبار آن دوره است كه پيش چشم حكومت است. علت سوم نيز تغيير شديد شرايط داخلي، رسانهاي، بينالمللي و نسلي است. فراموش نكنيم كه احمدينژاد وقتي دولت خاتمي را تحويل گرفت، همه شاخصهايش مثبت و خوب بود، البته روزي كه رفت ديديم چه تحويل داد، حالا رييسي دولتي را تحويل ميگيرد كه همه ميدانيم چه وضعي دارد. اميدوارم در اين باره بيشتر بنويسم.