آيا افغانستان عقبگرد ميكند؟
عباس عبدي
برخلاف خوشحالي اصولگرايان كه منتظر پيروزي طالبان هستند و براي آن لحظهشماري ميكنند، گمان نميكنم كه اين امر به سادگي رخ دهد، ولي در اين ماجرا دو نكته مهم وجود دارد كه توجه به آن لازم است؛
اولين نكته اينكه اصولگرايان استقلال سياست خارجي كشور را مخدوش كردهاند. به اين معنا كه به جاي حفظ منافع ملي كشور، جهتگيري سياست خارجي را منحصرا در تقابل با ايالات متحده قرار دادهاند، از هر چيزي كه گمان ميكنند عليه آن باشد دفاع ميكنند و با هر چيزي كه به سود آن باشد مخالفت ميكنند. اين سياست موجب ميشود كه حتي مواضع احتمالا درست اصولگرايان در تقابل با برخي سياستهاي منطقهاي امريكا منطقي تلقي نشود، همين رويكرد است كه آنان را به طالبان نزديك كرده است. بنده نميخواهم بگويم كه طالبان را بايد ناديده گرفت، چون واقعيتي مهم در افغانستان هستند، ولي طالبان به عنوان يك نيروي ارتجاعي درنهايت عليه مردم افغانستان و ايران عمل خواهد كرد و اگر الان پيشروي كرده است، بيشتر به اين علت است كه بازيچه همسايه جنوبي خود قرار گرفته است. توجيهاتي از جمله اينكه اين طالبان آن طالبان قبلي نيست، بسيار سادهلوحانه است. اتفاقا اگر اينبار تفوق پيدا كنند، خشونت بيشتري عليه ديگران به كار خواهند بُرد چون خيالشان از دخالت دوباره غرب آسوده است. به علاوه طالبان به صراحت اعلام كرده كه خواهان تشكيل حكومت اسلامي است، حتي همين ايده هم در تقابل با خواست اصولگرايان است، چون چنين حكومتي دشمن اول خود را حكومت ايران تعريف خواهد كرد و از آنجا كه شيعيان را كافر ميدانند، به سادگي ظلم و ستم و قتلعام آنان را آغاز خواهند كرد. از همه بدتر اينكه حاكميت طالبان موجب عقبگرد شديد اقتصاد در افغانستان ميشود و رواج مواد مخدر و همزمان عمق فقر مردم افغانستان بيشتر ميشود و اين عوارض منفي بر اقتصاد ايران خواهد گذاشت.
پذيرفتن طالبان به عنوان يك امر واقع مسالهاي متفاوت از فرش قرمز پهن كردن براي پيروزي آنان است. طالبان يك عامل فشار عربستان در منطقه خواهد شد و اتفاقا از اين طريق ميتواند همچون گذشته به عامل فشار امريكا عليه ايران تبديل شود. اگر طالبان مانع شكلگيري و حضور گروههايي مثل داعش و القاعده شود، با ايالات متحده مساله خاصي نخواهد داشت، جز اينكه ميتواند به عامل فشار آنان به كشورهاي منطقه تبديل شود. اگر تغييري در طالبان ديده شود از اين جهت است و نه از جهت عدم خشونت يا رافت نسبت به هزارهايها و ديگر مردم افغانستان. نكته بعدي خطاب به موافقان دخالت نظامي ايالات متحده در كشورهاي منطقه براي به ارمغان آوردن دموكراسي است. آنان كه آلمان و ژاپن را نمونههاي موفق اين روش ميدانند، كمتر توجه ميكنند كه شرط لازم براي تحقق اين هدف، وجود حداقلي از توسعه اقتصادي و فرهنگي و اجتماعي داخل يك كشور است و دخالت نظامي شرط كافي نيست. آلمان پيشرفتهترين كشور اروپايي بود، دخالت نظامي فقط مانع دموكراسي يعني حكومت هيتلر را برداشت. در مقابل و در قرن 21 امريكا به علاوه متحدين جهاني آن در افغانستان زمينگير شدند و اكنون در اوج نااميدي آنجا را ترك كردند و رفتند و طالبان طي ۱۹ سال مقاومت كرد و باقي ماند. چرا؟ به اين علت كه نگاه طالباني زمينه اجتماعي و فرهنگي دارد و با قدرت خارجي نميتوان آن را حذف و نابود كرد. مسائل منطقه به نسبت پيچيده است و نميتوان براي حل آنها، از الگوهاي موفق در ديگر كشورها تقليد كرد. در اين باره بايد بيشتر نوشت.