۶ پلان از اشكها و لبخندهاي يك جام هيجانانگيز
خودكشي دستهجمعي نهنگها!
اميد مافي
بعضي شوتها در عين زيبايي بوي الرحمن ميدهند. آن شب كه پل پوگبا از دورترين نقطه، كاخ آرزوهاي سرخها را خراب كرد، هيچكس نميدانست ساعتي بعد خروسها زير آوار جان خواهند داد و به توليد اشك و اندوه و درام مشغول خواهند شد. شبي كه گمنامان سوييس افسانههاي خيالي فرانسه را از پا درآوردند تا ديديه دشان مثل نادر از سيمين جدا بيفتد؛ جدا از آن خروس بهانهگير بيمحل. آن پايان تلخ و آن مويههاي بيصدا محال است از حافظه تاريخي فوتبال پاك شود.
كرويف بالكان كه به يك دهه استيلاي رونالدو و مسي در جهان پايان داده بود، همان پرنده خوش الحاني كه زاگربنشينان را يك تنه تا فينال جام جهاني برد و همان شعبدهبازي كه فرانس فوتبال از او به عنوان معجزه مخمل سبز نام برده بود، كارد را ناگهان در استخوانهايش ديد وقتي لاروخا طغيان كرد و فرياد شجاعت مردان آندلس تا خرابههاي آن سوي اروپا رفت. فوتبال قابل پيشبيني نيست و به همين دليل ساده لوكا مودريچ كبير در ۳۵ سالگي جوانمرگ ميشود و در انتهاي يك نبرد خونين به جنازهاش ميخندد. اشكهايت را نگهدار آقاي مودريچ! بگذار شاعران كروات با زبان مادري براي اين پايان باز شعر بگويند.اي من به فداي دل ديوانه پسندت!
پيرمرد بيخداحافظي رفت و هيچكس به ياد نياورد او همين پنج سال پيش با پلنهايش دريانوردان سادهدل اروپا را بر ستيغ خوشبختي رهنمون كرد. فرناندو سانتوس با همه غولهايش اسير هازارد و يارانش شد تا در مسير سويل - ليسبون خواب از چشمانش برود و به نسيان ملتي بينديشد كه روزگاري برايش كل ميكشيدند. پرتغال سقوط كرد و اين سبب شد هيچ تنابندهاي لختي حتي به پيرمرد ۶۶ سالهاي كه به غار تنهايياش پناه برد، حسادت نكند.
آن ضجهها! آن روبانهاي سياه. آن مردههاي متحرك مانشافت. آن اسبابكشي غمانگيز از ومبلي نفرين شده. همه اينها كافي بود تا آقاي لوو ديگر به ژرمنها قلبش را تعارف نكند. خودكشي نهنگها در شب واقعه كاري كرد يواخيم زوزه گرگهاي جزيره را بشنود و بغضي بزرگ راه نفسش را ببندد. چه كسي فكر ميكرد روزي روزگاري در غرب لندن سه شيرها، آلمانها را به مسلخ بفرستند و پايان يك فرمانده جنتلمن را نقطه بگذارند. آن شب خيل اشكهاي مردان جان سخت اردوي مانشافت ومبلي را برد لابد. هيهات، هيهات...
باد بر منبر آسمان روضه هوهو ميخواند كه لالههاي وحشي يكي پس از ديگري پرپر شدند و سكوهاي نارنجي را به گريه انداختند. سقوط آزاد دي بوئر مغموم نشان داد عمر لالهها كوتاه است و ديگر كسي براي اخلاف رود گوليت و ماركو فان باستن نوشابه باز نخواهد كرد. شايد اگر هلند فرو نميچكيد تب جام از چهل درجه هم فراتر ميرفت، اما چه سود كه آنها به سادگي آب خوردن با بهشت وداع كردند و در بنبست سرنوشت به فراموششدگان اين تابستان بدل شدند. براي آنها تمام زندگي همين يك جمله بود: چه زود دير شد...
فوتبال يك بازي گروهي است و ديگر زمانه تركتازي به لطف تك ستارهها گذشته است. اينگونه است كه داويد آلاباي بزرگ با همه تلاشش نميتواند سرنوشت پيچ در پيچ تيمش را عوض كند و به سرعت غيرمجاز اشكهاي وينيها پايان دهد. چشمهاي كبود آسمان البته مردي را كه يك تنه تا واپسين لحظات مقاومت كرد و ايستاده جان داد را فراموش نخواهد كرد.غزل خداحافظي دردانه ديروز باواريا و سوگلي امروز مادريد با جام براي سوزاندن دل تمام مردم اتريش كافي بود.راستي تو از پرواز چه ميدانستي پسرِ تاريكترين كلمات؟