تو كه دستت به نوشتن آشناست...
سامان سعادت
از چند روز قبل كه خبر بيماري دكتر حميدرضا صدر بهرغم ميل باطني خودش منتشر شده، همه عاشقان فوتبال به شكلهاي مختلف برايش آرزوي سلامتي كردند و از نحوه آشنايي خودشان با او نوشتند. از كارشناسي با موهاي لخت پريشان و ريش سياه گفتند كه توي قاب تلويزيون با حركات دست سريع، پلكزدنهاي ممتد و شور و حرارتي كه هر بينندهاي را مجذوب خودش ميساخت از فوتبال حرف ميزد. از نويسندهاي گفتند كه فوتبال را از لايههاي پيداي آن در مستطيل سبز كشاند به بطن جامعه و به آن عمق بخشيد. از منتقدي نوشتند كه نگاهش به سينما مثل نگاه به فوتبال سرشار از ارجاعات بينامتني است.
پنجشنبه بود كه عباس ياري منتقد سينما در اينستاگرامش خبر بيماري دكتر صدر را بعد از نزديك به سه سال رسانهاي كرد. در اين دو، سه روز جدا از پيامهاي انبوه دوستداران دكتر صدر و انتقادات نسبت به انتشار خبر مريضياش بدون اجازه، يك مساله ديگر هم خودنمايي كرد؛ اينكه چقدر آدم به ظاهر متضاد بدون اينكه بدانند يك حلقه اتصال نامرئي داشتند و از طريق آن به هم پيوند خورده بودند. بله! دكتر صدر چهرهاي تلويزيوني و شناختهشده است و پيج اينستاگرامش هم بيش از 150 هزار دنبالكننده دارد. كتابهايش خوب فروش ميرود و روي هم رفته چهرهاي محبوب به حساب ميآيد، اما نگارش تكنگاريها از سادهترين مخاطبان فوتبال تا چهرههاي سرشناس ورزشي و هنري براي يك نفر نشان داد، دكتر صدر نوشتن را حلقه اتصال آدمها كرده است. يا لااقل اينطور جا انداخته كه «با من از كلمات حرف بزنيد.» اين همان حالتي است كه وقتي با يك آدم خيلي مودب برخورد ميكنيم و نميتوانيم به خودمان اجازه ذرهاي بيادبي بدهيم. وقتي با يك آدم عميقا راستگو ارتباط برقرار ميكنيم و شرممان ميآيد به او دروغ بگوييم. وقتي كنار يك آدم دست و دلباز دستمان راحتتر به جيبمان ميرود براي خرج كردن. به همان شكل گفتن از آدمي كه عمري به نوشتن و خلق متن صرف كرده جز با نوشتن انجامپذير نيست.
متنهايي كه براي دكتر صدر نوشته شده همه سرشار از ارجاعات فوتبالي و سينمايي است. از او خواستهاند با گل دقيقه 94 كامبك بزند و برگردد. مثل فيلمهاي هندي Happy End باشد. مثل قهرمانها تسليم نشود و مبارزه كند. وقتي آدم اينها را ميخواند با خودش ميگويد حيف نيست كسي كه باعث خلق اين همه متن شده ديگر ننويسد؟ قطعا حيف است! او بايد بيايد و تك تك اين متنها را بخواند. بعد همينطور كه دارد پلك ميزند و توي سرش تاريخ فوتبال و سينما رژه ميرود دست به قلم ببرد و متني جديد بيافريند. با «در آن بعد از ظهر...» شروع كند و ادامه بدهد تا همانجا كه سرمستي ابدي خلق ميشود.
اينكه درست در روزهاي جام ملتهاي اروپا و روز جهاني ورزشينويسان خبر بيماري دكتر صدر منتشر شده خودش يك نشانه است؛ نشانهاي براي تقويمگذاري. نه براي يادآوري روزهاي گذشته كه براي تصور روزهاي آينده. تصور روزي از روزهاي جام جهاني 2022 يا يورو 2024 كه مخاطبان دلزده از تلويزيون، تلويزيوني كه حتي در ترجمه مصاحبههاي بازيكنان هم سر بينندگان را كلاه ميگذارد، زيرنويسي ميبينند كه چشمهاشان را به صفحه ميدوزد. «برنامه جام جهاني قطر با حضور دكتر حميدرضا صدر.» تصور روزي كه در قاب تلويزيون مردي با موهاي لخت و شايد ريش جوگندمي در حالي كه عادل كنارش به چشم ميخورد، نشسته و با همان شور و حرارت از فوتبال حرف ميزند. تصور روزي كه در اينستاگرام يا صفحات روزنامهها مطلبي جديد با قلم دكتر صدر منتشر شود. اين روزها دور نيست و فقط معطل يك معجزه است. يك كامبك ليورپولي. يك فانتزي كاستاريكايي.