لذت بيچارگي
جواد ماهر
كتابي از آشنايي به دستم رسيد. آشنايي كه ساعتفروشي دارد و در طبقه بالاي مغازهاش پيرمردي است كه نمرههاي كنده ساعت مرا ميچسباند. و نمرههاي ساعت من هر دو، سه ماهي كنده شده و ميرود لاي عقربهها و ساعت را از كار مياندازد. كتاب «بيچارگان»، نوشته «فئودور داستايفسكي» ترجمه خشايار ديهيمي، نشر «ني». بيچارگان، رماني است كه با نامهنگاري شكل گرفته. يك نفر نامه مينويسد و ديگري پاسخ نامه را. نامهنگاري ما را كامل در جريان ماجرا قرار ميدهد. در جريان زندگي. نامهنگاري خودش زندگي است. آدم در نامه كمكم به عمق خودش ميرسد. دو شخصيتِ نامهنگار رمان داستايفسكي آدمهاي عميقي هستند كه نامهنگاري ميكنند يا نامهنگاري آنها را عميق ميكند. بيچارگان، رمان خوبي است. شرح روزهاي بيپولي و بيچارگي. شايد شرح اين روزهاي ما. رمان براي اين روزهاي ما خيلي آشناست. از حرفها و صحنهها متعجب ميشويم چون خيلي شبيه ماست. بيچارگي را عميقا معنا ميكند. اگر بيچارگي باعث شده سطحينگر و بيحوصله شويد اين كتاب را بخوانيد تا به عمق و لذت بيچارگي دست يابيد.