مردي كه زياد ميدانست
ابوالفضل نجيب
نسل من نوعي با حميدرضا صدر از سالهاي نيمه اول پرالتهاب دهه شصت و تبعات و هزينهها و سرخوردگيهاي ناشي از آن پيوند ميخورد. نسلي ماتمزده و سرگردان و بلاتكليف در ميانه دههاي كه ظاهرا بود و نبودش چندان اهميتي نداشت. نسلي كه با پيوند خوردن به فيلم و سينما و به خصوص تحت تاثير نوشتههاي يكي، دو منتقد از جمله جهانبخش نورايي و حميدرضا صدر در ماهنامه فيلم بهطور جدي به سينما و فيلم و نوشتن نقد پيوند خورد. آن نسل بيشك تاثير و همچنين خاطرات مراوده و همنشيني با حميدرضا صدر را بر جهتگيري و دغدغههاي از راه رسيده هرگز از ياد نخواهد برد. مردي با خندههاي شيرين و هميشگي روي لب و گستره دانشي كه همزمان سينما و فوتبال و سياست و جامعهشناسي و روانشناسي را يكجا پيوند ميداد. براي چنان نسلي كه از سر استيصال يا غريزه يا هر دليل ديگر به مجله فيلم پيوند خورد، به گمانم خواندن نقدها و نوشتههاي صدر حلاوتي داشت كه توانست تسليدهنده روحهاي ناآرامي باشد كه در برزخ بلاتكليفي و بود و نبود جايي بايد ماوا ميگرفت. شايد براي چنان نسلي يك دليل جذابيت نوشتههاي صدر پيوند و تنيدگي تماتيك مطالب او با روح زمانه خويش بود. زمانهاي كه ما همچنان در خفا و آشكار دل در گرو آن داشتيم. جديت و دقت و مطالب محتوايي و تاريخي او درباره سينماي شرق كه آن زمان متلاشي و تكه پاره نشده بود و كم و بيش تتمهاي از روياهاي نسل من آرمانگرا را نمايندگي ميكرد، دليل و انگيزه مضاعفي بود براي دنبال كردن نوشتههاي او و همان اندازه كندوكاو درباره دغدغههاي شخصياش.
آن سالها جذابيت همين نوشته به تدريج مرا به فيلم پيوند زد و در كوتاهمدت به پانسيونر صفحه فلاشبك تبديل كرد. نوشته كوتاهي از او درباره يكي از مطالب فلاش آنچنان شوق و ذوقي در من برانگيخت كه جسارت كردم و اولين سرمشقهاي نقد فيلم را براي ماهنامه فيلم نوشتم. صدر از اين حيث چون فانوسي بود در ميانه اقيانوسي كه براي خيليها سرفصل جديدي در زندگيشان رقم زد. آنچه اين پيوند را پررنگ و به نوعي شيفتگي نسبت به شخصيت او تبديل كرد، عشق مشترك فوتبال بود. او جزو اولين مفسران و پژوهشگران فوتبالي بود كه دايره واژگاني نقد فيلم را وارد ادبيات فوتبالي كرد. جزو اولين كساني بود كه شباهتهاي فوتبال با سينما را رمزگشايي و فوتبال را با سينما و سياست و نوستالژي و زيباشناسي پيوند داد. دانش و شم زيباشناسانه و تاثير روانشناسانه و اجتماعي و تاريخي او از فوتبال دريچهاي نو و كاربردي در مقايسه با تحليلهاي خشك و كليشهاي به مقوله تفسير و كارشناسي فوتبال گشود. صدر همان اندازه كه همعصر من نوعي، همنسل ما بود. در جايي نوشتم همعصري الزاما به معني همنسلي نيست. در حالي كه همعصري بر تقويم مشترك و زيست در بازه و جغرافياي زماني واحد تاكيد دارد. همنسلي بر دردها و رنجها و آمال و آرزوهاي مشترك دلالت دارد. آنچه به لحاظ تاريخي انسانها را به هم متصل و به يك روح واحد تبديل ميكند، دردها و آرزوهاي مشترك است. صدر از اين منظر
هم نسل بسياري در اين غربتكده همعصري بود.
كاش در روزهايي كه تب يورو 2020 شبكه سه را فراگرفته بود، به اندازه ثانيه اهميتي كه براي تبليغ هشتگ هفت هشتاد قائل بودند، از حميدرضا صدر در مقام يكي از برجستهترين و با دانشترين مفسران فوتبالي همه تاريخ فوتبال اين مملكت اشاره و يادي ميشد.