قتل در سقاخانه
مرتضي ميرحسيني
تابستان 1303 يكي از امريكاييهاي مقيم ايران به نام رابرت ايمبري حوالي سقاخانه آشيخ هادي كشته شد. او آن زمان كارمند سفارت امريكا در ايران بود و گويا نسبت به شايعاتي كه آن روزها درباره سقاخانه رواج پيدا كرده بود كنجكاوي ميكرد و قصد عكاسي از آن محل را داشت. اين شايعات چه بود؟ مثلا ميگفتند شبي كوري بعد از خوردن جرعهاي آب شفا پيدا كرده و چشمش بينا شده يا مرد فلجي ناگهان از جا برخاسته و با پاي خود راه رفته است. اين شايعات - كه ميگويند همهاش دروغ بود - ايمبري را به سقاخانه كشاند، اما او در آنجا - طبق روايت غالب - با رفتارش مردم را تحريك كرد و اين مردم تحريكشده هم او را فراري دادند. هنگام فرار هم راه را بر او بستند و با سنگ و چوب تا حد مرگ كتكش زدند. البته چه همان زمان و چه بعدها ميگفتند خشم مردمي كه در سقاخانه جمع شده بودند فقط ظاهر ماجرا بوده و قتل ايمبري به توطئهاي پيچيده برميگردد. چون او همان زمان براي شركت نفتي سينكلر كار ميكرد و سعي در جفتوجور كردن معاملهاي پرسود براي آن داشت. قتل ايمبري در ايران جنجال به پا كرد و خبرش در مطبوعات امريكايي منتشر شد. مثلا ديلي بنر در چنين روزي از سال 1924 نوشت: «تهران: سرگرد رابرت دبليو. ايمبري، نايبكنسول امريكا، روز جمعه در اينجا بر اثر ضرب و شتم جماعت محل، جان خود را از دست داد. مردم از اقدام سرگرد ايمبري جهت عكسبرداري از سقاخانه معروف معجزهگر آزردهخاطر شدند.» بازداشت 200 نفر از كساني كه آن روز در سقاخانه بودند و بعد بررسي جسد ايمبري و گمانهزني درباره چگونگي مرگ او، پيچيدگي ماجرا را بيشتر كرد. يونايتدپرس در 21 جولاي خبر داد كه «طبق گزارشهاي رسيده از تهران... كالبدشكافي نشان داده ايمبري بر اثر جراحت در ناحيه سر با يك شمشير سيبر كشته شده است. شرايط وخيم به نظر ميرسد، زيرا سيبرها تنها توسط ماموران نظميه حمل ميشوند.» گويا آن روز عدهاي از ماموران شهرباني در محل حضور داشتند، اما بيشترشان وارد درگيري نشدند و فقط ماجرا را تماشا كردند. درنهايت هم دادگاه بررسي اين قتل، فقط 3 نفر از مردم عادي را مجرم شناخت و به اعدام محكوم كرد، آنهم در شرايطي كه هر 3 نفرشان ابتدا مدعي بيگناهي بودند و بعد زير شكنجه به دستداشتن در قتل اعتراف كردند. وزارت خارجه امريكا هم در يادداشتي رسمي به دولت ايران معترض شد و درخواست پرداخت غرامت به همسر مقتول كرد. دولت ما هم با پذيرش اين واقعيت كه بههرحال اين ديپلمات امريكايي - ولو خطاكار - در خاك كشور ما كشته شده است اين اعتراض و پرداخت و غرامت را قبول كرد (مبلغ آن 60 هزار دلار تعيين شد) . جسد او را هم به امريكا بردند و در مراسمي رسمي كه رييسجمهور اين كشور هم در آن حضور داشت در قبرستان آرلينگتون ايالت ويرجينيا به خاك سپردند. اما در كشور ما، دولت كه آن زمان در دست رضاخان بود از اين فرصت بهره برد و با اعلام حكومت نظامي و «بگير و ببند» عرصه را به مخالفانش تنگ كرد. حتي مطبوعات حامي دولت (يا در واقع حامي رضاخان) انگشت اتهام را به سمت مخالفان سردارسپه گرفتند و آنان را به دست داشتن در قتل ايمبري و دسيسهچيني براي تضعيف و سرنگوني دولت متهم كردند. آن روزها عده زيادي به حبس افتادند و شكنجه شدند و شمار ديگري هم به تبعيد رفتند. از اينرو ميگويند واقعيت ماجراي قتل ايمبري هرچه بود، درنهايت به نفع رضاخان و جريان هوادار او تمام شد.