• ۱۴۰۳ جمعه ۲ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4986 -
  • ۱۴۰۰ سه شنبه ۵ مرداد

غم تا ابد پايدار

مرتضي ميرحسيني

شاهدان ماجرا، جزييات حوادث آن دو، سه روز را متفاوت از هم به ياد مي‌آوردند و از اين‌رو روايت هر كدام‌ از آنان از خودكشي ونسان ونگوگ با روايت ديگري تفاوت‌هايي دارد، اما اصل ماجرا كم و بيش معلوم است. ونسان ونگوگ بعد از بهبود ظاهري حالش و ترخيص از آسايشگاه سن رمي، در مسافرخانه‌اي در روستاي اور سور اواز مقيم شد (اور سور اواز در حدود 3 كيلومتري شمال غربي پاريس قرار دارد و امروزه به شهري كوچك تبديل شده است). به نظر مي‌رسيد كه بحران روحي را پشت سر گذاشته و مي‌تواند به زندگي عادي برگردد. معمولا هر روز براي نقاشي بيرون مي‌رفت و چند ساعت در ميان مزرعه گندم نقاشي مي‌كرد. دوستانش هم به او سر مي‌زدند و گاهي چند شب در آن مسافرخانه مي‌ماندند. ونگوگ دو ماه و چند روز در آن مسافرخانه زندگي كرد تا چنين روزي از تابستان 1890. دختر مالك مسافرخانه -كه آن زمان نوجواني 13 ساله بود- بعدها مي‌گفت ونگوگ صبحانه‌اش را كه خورد از آنجا بيرون زد و تا نزديك غروب پيدايش نشد. اين تاخير در برگشت هم عجيب و غيرعادي بود و هم نگران‌كننده و از اين‌رو مي‌خواستند كسي را دنبالش بفرستند. اما نقاش حوالي ساعت 9 زخمي و خونين برگشت. او را به زحمت به اتاقش بردند و مي‌گويند در پاسخ به پرسش ميزبان كه «چه اتفاقي افتاده؟» اعتراف كرد قصد خودكشي داشته و به خودش شليك كرده است. صاحب مسافرخانه هم دنبال پزشك فرستاد و هم چند ساعت بعد، با باز شدن دفتر پست آن منطقه، تلگرافي براي تئودور ونگوگ (برادر ونسان) فرستاد. گويا پزشك جراح ساكن آن منطقه را پيدا نكردند و دست به دامن پزشك ديگري -بدون مهارت جراحي- شدند. اين پزشك دوم به ونگوگ رسيدگي كرد، اما گلوله را -كه معتقد بود به اندام‌هاي حياتي داخلي آسيبي نزده- بيرون نكشيد و جراحت را چنان‌كه بايد درمان نكرد. بعد تئودور از راه رسيد. با نقاش حرف زد و ديد كه خونريزي بند آمده و به نظر مي‌رسد كه خطر رفع شده است. ونسان پيپ مي‌كشيد و حال جسمي و روحي‌اش هم نسبتا خوب بود. اما چند ساعت بعد، زخم درمان‌نشده عفونت كرد و حال نقاش وخيم شد. چند ساعت با مرگ دست و پنجه نرم كرد و سرانجام روز 29 جولاي (حدود 30 ساعت بعد از خودكشي) از دنيا رفت. به نقل از برادرش مي‌گويند آخرين جمله‌اي كه به زبان آورد اين بود: «غم تا ابد پايدار مي‌ماند.» ونسان ونگوگ تقريبا تمام دوره بزرگسالي‌اش (و نه فقط چند سال آخر عمر) بيمار بود و تغذيه بد و كار زياد و بي‌خوابي و زياده‌روي در نوشيدن الكل اين بيماري‌ها را تشديد مي‌كرد. هرچند گاهي بيماري كمي عقب مي‌نشست و در مقاطعي كوتاه و گذرا چنين به نظر مي‌رسيد حالش كمي بهتر شده است. از 1888 به بعد حملات عصبي و اختلالات رواني‌اش شديدتر شدند. بعد از آن در آسايشگاه بستري شد و چندي از بهترين كارهاي خودش -مثل آسمان پرستاره- را در همين دوره بستري كشيد. زياد كابوس مي‌ديد و هميشه حضور مرگ را نزديك خودش احساس مي‌كرد. سال 1883 به برادرش نوشت: فكر نمي‌كنم جسم من بيشتر از چند سال ديگر دوام بياورد، شايد 5 تا حداكثر 10 سال ديگر؛ بايد براي زندگي‌ام در همين محدوده (زماني) برنامه‌ريزي كنم. در پايان هم، خودش كار را در 37 سالگي تمام كرد. ناگفته نماند تفنگي كه ونگوگ با آن به خودش شليك كرد و «مشهورترين سلاح در تاريخ هنر» شناخته مي‌شود سال 1965 پيدا شد. سال 2019 آن را قيمت‌گذاري كردند و 182 هزار دلار فروختند.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون