مسعود كيميايي و اراده معطوف به حيات
سيد عبدالجواد موسوي
درباره آقاي كيميايي كه همين روزها ۸۰ ساله شد و باشد كه بپايد و تا ساليان بعد از اين از بركت وجودش ما را بهرهمند سازد، بارها و بارها نوشتهام و اگر خدا بخواهد بعد از اين هم خواهم نوشت. اما در اين مجال كوتاه علاوه بر تبريك مجدد به مناسبت سالروز تولدش فقط ميخواهم به يك نكته كوچك اما بهزعم خودم مهم، در زندگي او اشاره كنم و آن دركي است كه او از زيستن دارد. اين درك كه من آن را اراده معطوف به حيات مينامم، سبب شده است او در هشتاد سالگي از بسياري از همنسلان من و حتي جوانترها بيشتر كار كند. اين بيوقفه كار كردنها و بياعتنا به خوشآمد و بدآمد اين و آن كار خود را كردن و بار خود را بردن سبب شده است تا با كارنامه حجيمي از فعاليتهاي مردي روبهرو باشيم كه در نوع خود اگر نگويم بينظير دستكم ميتوان گفت كم نظير است و تازه اين حجم از فعاليتها از رمان و شعر نوشتن و فيلم ساختن و همزمان با اينها يك كارگاه آموزشي را اداره كردن و در كنار همه اينها از حال و احوال رفقا غافل نشدن در جغرافيايي رخ ميدهد كه همه ما ميدانيم در اين سرزمين براي ساختن يك فيلم يا چاپ يك رمان بايد چه مصائبي را به جان خريد. كيميايي در جايي گفته بود اگر نميتوان هيچ كاري كرد همين نميتوان هيچ كاري كرد را هم بايد به زبان هنر بيان كرد. در همين ايام كرونا كه دل و دماغ هر كاري را از آدم گرفته او مشغول كارهاي نهايي آخرين فيلمش است و همزمان به ساخت فيلم بعدي فكر ميكند. از شعر هم غافل نيست و آخرين رمانش را هم از ياد نبرده. نقاشي را هم كه چند وقتي است شروع كرده خيلي جدي گرفته است. احمدرضا احمدي سطري دارد كه من آن را خيلي دوست ميدارم: عمرم كفاف بودنم را نميدهد. فكر ميكنم اين سطر بيش از هر كس ديگري مصداقش همين رفيق قديمي احمدرضا احمدي است و باز فكر ميكنم مسعود كيميايي بيش از هر كس ديگري اين جمله نيما را با گوش جان شنيده و به همين دليل است كه بيپرواي مدح فلاني و قدح بهماني اين همه كار ميكند: آنكه غربال به دست دارد از عقب كاروان ميآيد. درود بر جان تابناكش كه مشرق مهر و معرفت است.