درباره «مسعود كيميايي» در آستانه هشتاد سالگي
«ردپاي سواري زخمي بر پرده سينما»
اميد جوانبخت
در اوايل دهه شصت و ايام نوجوانيام كه خوره فيلم و كتاب و مجله بودم روزي پدر كتابي آورد با عنوان معرفي و نقد آثار «مسعود كيميايي» كه مجموعه مقالاتي بود كه زندهياد «زاون قوكاسيان» گردآوري كرده بود با نقاشي مسحوركننده «آيدين» از چهره فيلمساز روي جلدش. نگاه نافذ «كيميايي» و البته مقالات متنوع منتقدين و روشنفكران درباره آثار پيش از انقلاب او در برهوت آن سالها نشان از اهميت آثار كيميايي داشت. از تنها فيلم بعد از انقلابش هم كه توقيف شده بود جز چند عكس چيزي در دست نبود. فيلم «تيغ و ابريشم/64» (كه يادداشت كيميايي در ويژهنامه جشنواره تنها مجله سينمايي آن سالها (فيلم) نشان از حذفيات عمدهاي در آن داشت) كه آمد فضاي خاصي نسبت به فيلمهاي آن سالها داشت با پوستري بسيار متفاوت از دستي و تيغي معلق كه رگش را بريده بود و البته خيلي زود با چند پوستر تجاري تعويض شد. هرچند شخصيت تنهاي بازپرس برايم جالب بود اما «سرب» كه آمد چنان جايش را در دلم باز كرد كه «كيميايي» و سينمايش برايم بسيار جدي شد. او در مطلبي پيش از جشنواره هفتم به اينكه «در سرب بهشدت خودم هستم» تاكيد كرده بود و هر چند فيلم برمبناي سناريويي مصوب ساخته شده بود اما كيميايي چنان با رنگ و سليقه خود آن را منقش كرده بود كه تمام اجزايش بوي كيميايي را ميداد. پس از تيتراژي كه روي عكسهاي آوارگان و مورچگان در حال حركت با آن موسيقي سرد و سنگين ميآمد، سكانس پيوسته افتتاحيه فيلم كه از آوارگان منتظر در صف به تدريج به اتاقي ميرسيد كه زندهياد «جلال مقدم» با مونولوگي پرمعنا درخصوص ويژگيهاي افراد منتخب جهت فرستادن به سرزمين موعود، دندان دانيال (تارخ) را ميكشد و پرونده او را موجه نميداند و در ادامه اين نما به اتاق مجاور ميرسد كه موهاي چند زن را به خاطر شك به تيفوس ميتراشند. از اين صحنههاي پرمعنا و درجه يك در فيلم كم نبود، درد دلها و ضجههاي مونس و دانيال، كابوسهاي دانيال، اولين برخورد نوري خبرنگار با برادر بزرگترش در كميساري، برخورد و درگيري نوري با مسوول روزنامه وديالوگهاي به شدت درست و تاثيرگذارش درخصوص برخورد روزنامهها با اتفاقات روز، سكانسهايي كه در بندر ميگذرد و اولين برخورد نوري با دانيال و زنش در مسافرخانه و... واقعا سكانسهاي ماندگار فيلم بسيارند. جالب اينكه اين فيلم در شرايطي نامساعد جنگ و بمباران و نيز در حالي ساخته ميشود كه از تيم دوستان ثابت و قديمي كيميايي ديگر خبري نيست و اغلب همكارانش چه در پشت و چه جلوي دوربين جديد هستند. «هادي اسلامي» پس از حدود يك دهه فعاليت در سينما در اين فيلم درخشان ظاهر ميشود تا آنجا كه اين فيلم را ميتوان بهترين فيلم كل كارنامهاش دانست. «امين تارخ»، «فتحعلي اويسي»، «جلال مقدم» و البته «فريماه فرجامي» (در سومين همكارياش پس از خط قرمز و تيغ و ابريشم) حضوري به يادماندني دارند و «محمود كلاري» با فيلمبرداري فوقالعاده و «گيتي پاشايي» با موسيقي خاص و بسيار موثر همگي تمام تلاش خود را به كار ميگيرند. كيميايي يك سال بعد فيلم «دندان مار» را درباره تبعات جنگ ساخت. نگاه دقيق و درست او در كنار مولفههاي آشناي سينمايش فيلمي ديدني را رقم زد. ديدن اين فيلم و تاثير فوقالعاده آن جايگاه «كيميايي» را برايم دو چندان ساخت. اين فيلم نيز همانند سرب سكانسهاي بسيار تاثيرگذاري دارد كه برشمردن آنها مقاله را طولاني ميكند ولي صحنههاي اوليه فراغ مادر در خانه، برخورد اول رضا و احمد در مسافرخانه، روبهرويي رضا با آقا جلال و ضجههاي او پس از رسيدن به جنازه آقا جلال و بسياري ديگر از چنان غنايي برخوردارند كه واقعا تصور بازي بازيگران سخت است. «فرامرز صديقي» پس از تيغ و ابريشم در فيلم به اوجي ميرسد كه ديگر در كارنامهاش تكرار نميشود و «گلچهره سجاديه»، «احمد نجفي» و «فريبا كوثري» و «فريبرز لاچيني» نيز در اولين همكاريشان با كيميايي در اوج ماندگاري هستند. «گروهبان» اين فيلم متفاوت و مهجور مانده كيميايي كه به يمن مسوولان وقت درجه ج گرفت و در سينماهايي محدود و نامناسب در نوروز روي پرده رفت، اما برايم خيلي عزيز است در آن زمان نزديك به ده بار فيلم را در سينما ديدم و هر بار مسحور فضاسازي فوقالعاده آن بودم. فيلمي كم ديالوگ كه بازيهاي درخشاني از «احمد نجفي»، «گلچهره سجاديه»، «ميرمحمد تجدد» و «شاهد احمدلو» داشت و حال و هواي مرزهاي ايران و شوروي را كه تازه باز شده بود به خوبي در دل داستان به تصوير ميكشيد. سكانس افتتاحيه فيلم كه بازگشت رستم دره كلايه به زادگاهش و مغازه برادرش و اولين برخوردش با زنش در چاله تعويض روغني بدون هيچ ديالوگي يكي از سكانسهاي برجسته فيلم و سينماي ايران است و فيلم «ردپاي گرگ/71» حضور دوباره «فرامرز قريبيان» دوست قديمي كيميايي 16 سال پس از «غزل» نقشي ماندني را رقم ميزند. فيلمي كه با يك عكس در فضاي برفآلود دربند از دو دوست قديمي شروع ميشود. طعم ديدن نسخه اصلي و بدون حذفيات فيلم با تصاوير درخشان محمود كلاري در جشنواره يازدهم (71) هنوز و هميشه با من است. اين فيلم نيز چون دو فيلم قبلي مشحون از صحنههايي است كه هيچگاه از ذهن پاك نميشود. پيادهروي رضا و اسبسواري او در خيابان انقلاب و ميدان فردوسي در كنار معناي نمادين آنها با موسيقي همراه و درجه يك «لاچيني» از ياد رفتني نيست. كيميايي خوشبختانه حضورش در سينما ادامه پيدا كرد و در هر دوراني سعي كرد تصويري صادقانه از شرايط را در فيلمهايش بازتاب دهد و تا امسال كه «خائنكشي» را به عنوان سي امين فيلمش آماده ميكند همواره حضوري كما بيش موثر دارد اما در اين نوشتار كه در آستانه هشتاد سالگياش مينويسم، ترجيح دادم كه به چهار فيلمي كه در كل فيلمهايش برايم جايگاه ويژهاي دارند، بپردازم و اميد به اينكه سايه پر بركتش بر سينماي ايران مستدام باشد.