هيچ كس جواب نميدهد؟
مهرداد احمديشيخاني
در انتخاباتي كه پشت سر گذاشتيم، چند گروه راي وجود داشت. اول گروهي كه به فرد منتخب راي دادند، دوم كساني كه راي باطله دادند، سوم آنهايي كه به كانديداهاي همسو با برنده انتخابات راي دادند، چهارم آنهايي كه با تلاش براي حفظ دستاوردهاي حاصل از انتخابات پيشين، از بين كانديداهاي موجود به آن كسي كه به فرد پيروز دورتر بود، راي دادند و پنجم كساني كه راي ندادند. اين دسته پنجم اما خود چند گروه هستند. اول آنهايي كه مانند مردم همه كشورهاي ديگر، سرشان گرم كار خودشان است و حتي ممكن است اصلا ندانند چيزي به نام انتخابات وجود دارد و اهميت هم برايشان ندارد كه انتخاباتي باشد يا نباشد. اين گروه هميشه بوده و هميشه هم خواهند بود، دوم آنهايي كه دليلي براي راي دادن نداشتند، سوم آنهايي كه معتقد به عدم مشاركت بودند و چهارم آنهايي كه مشخصا بر تحريم انتخابات تاكيد داشتند. اين چهار گروه در انتخابات شركت نداشتند ولي فقط سه دسته از آنها هستند كه راي ندادنشان به معناي حضور در انتخابات است، حضور از وجه منفي. در بين اين سه گروه، بسيار كساني هستند كه در بعضي از انتخابات گذشته شركت داشتند ولي به هر دليل انتخابات اينبار را واجد حضور خود نميديدند و حتي عدم حضور را لازم تشخيص دادند. در بين اين افراد حتي كساني بودند كه تا پيش از اين، حفظ نهاد انتخابات را يك اصل ميدانستند و معتقد بودند كه نهاد انتخابات به عنوان دستاورد مطالبه 150 ساله مردم ايران، از جايگاهي بالاتر از موضوع برنده يا بازنده و حتي شائبههاي طرح شده در آن برخوردار است و براي همين بايد اين نهاد را با همه اما و اگرها حفظ كرد. برخي از اينان بر معترضان سال 88 خرده ميگرفتند كه ورود به آن جريان، ديگر معناي بازگشت به انتخابات را بياعتبار ميكند و نميشود كه مثلا هم معتقد به كنشهاي 88 بود و هم در انتخابات 92 شركت كرد، مگر اينكه قبلا، كنشهاي 88 را به عنوان رفتاري اشتباه ارزيابي كنند. اين عده اما امروز، خود از ذيل نهاد انتخابات خارج و يك گام به سوي مفاهيمي غير از انتخابات براي اثرگذاري بر معادلات جاري برداشتهاند. برندگان انتخابات، به هر شكلي كه حاصل شده باشد، به آنچه ميخواستند رسيدند و البته رايدهندگان به نامزدهاي نزديك به برنده انتخابات هم در همين دسته جاي دارند. صاحبان آراي باطله، هر كس كه باشند...
ناشناسند و كسي نماينده آنها نيست تا بتواند راي باطله آنها را تبديل به يك نيروي اثرگذار كند، بنابراين اگر هم صدايي داشته باشند، معلوم نيست كه از چه دهاني بيرون ميآيد و شنيدن و نشنيدن آن بسته به ميل نهاد قدرت است. رايدهندگان به دورترين نامزد از برنده هم دو ميليون نفرند كه نه حاكميت و نه مردم اهميتي به آنچه گفتند و فعلا تا مدتها بگويند، نميدهند و مشخصا فقط ميشود آنها را بازنده مطلق ناميد كه حرفشان هيچ جا خريداري ندارد. ميماند آراي منفي يا همان رايندهندگان. اين گروه رايندهندگان كه بنا بر آمار منتشره بزرگترين درصد جامعه هستند، حتي اگر رايندهندگان گروه اولي كه از آنها ذكري به ميان آمد را كنار بگذاريم، به احتمال زياد آرايي بيشتر از برنده انتخابات خواهند داشت ولي با يك مشكل اساسي. اگر رايدهندگان به فرد پيروز داراي شكل و زبان مشخصند، اين جمع بزرگ رايندهندگان مانند يك توده بيشكل و بيزبانند. بيشكلند چون معلوم نيست كيستند و در موضوعات مختلف چه موضعي دارند و بيزبانند چون نماينده مشخصي كه خواسته آنها را بيان كند، وجود ندارد. براي همين بيشتر شبيه باراني هستند كه در بيابان باريده و حالا شايد در يك مقطع مثل سيل هم جاري شده باشند ولي اين سيل پشت هيچ سدي جمع نشده كه بتوان از انرژي تجميع آن بهره برد و مثل همان سيلي كه به ناگهان در بيابان جاري شده، در شورهزار فرو رفته است.
پيش از انتخابات سوالي را با هر سه دسته مشخص از بين اين چهار گروه رايندهندگان طرح ميكردم كه برنامه شما براي روز پس از انتخابات چيست؟ كه مطلقا هيچ يك به اين پرسش پاسخ نميدادند. حتي آنهايي كه تجربه اثرات ويرانگر حاكميت يكدست دولتهاي هشتم و نهم را به ياد داشتند و معتقد بودند به خاطر منافع ملي بايد حاكميت يكدست شود تا قدرت و مسووليت تجميع و قدرت پاسخگو شود، جوابي به اين پرسش نميدادند. پرسش بهطور مشخص بر اساس تجربه دولتهاي هشتم و نهم بود كه بعد از انتخابات، زندگي مردم كه فريز نميشود و اين مردم بايد زندگي كنند و با وجود تجربه ويرانيهاي آن حاكميت يكدست، بعد از انتخابات، چنانچه قطار به همان ريل برگردد، چه بايد كرد؟ شكست خوردگان دو ميليوني كه اصلا محلي از اعراب ندارند كه جواب دهند. صاحبان آراي باطله كه اصلا زبان ندارند. رايدهندگان پيروز كه به احتمال نزديك به يقين با آنچه حاكميت يكدست انجام دهد همراهند، ميماند رايندهندگان كه اكثريتند. اين اكثريت چه برنامهاي براي بعد از انتخابات دارد؟
حالا همان بعد از انتخابات است. اولين مورد هم همين «قانون صيانت از فضاي مجازي». اين اكثريت راي ندهنده براي اين موضوع چه برنامهاي دارد؟ موافق است؟ مخالف است؟ اگر موافق است كه هيچ ولي اگر مخالف است، چگونه ميخواهد بر آن اثر بگذارد؟ يكي را ديدم كه گفته بود اين نارنجك زير پاي رييسجمهور بعدي است. يعني چه؟ مگر قرار نبود قدرت و مسووليت تجميع شود؟ اين حرف كه تجميع مسووليت و قدرت نيست. اين مستثني كردن قدرت از مسووليت است. يا عدهاي را ديدهام كه امضا جمع كردهاند. امضا؟ براي تاثير بر چه كسي؟ وقتي تحريم ميكنيم چون معتقديم رايمان بياثر است، چگونه ميشود كه امضا را اثربخش بدانيم؟ نميشود كه راي را بياثر و امضا را موثر دانست. يا ديگري كه نامه نوشته و قدرت را نصيحت كرده از عواقب اين روش. نصيحت؟ مگر قرن پنجم است و دوران نصيحتالملوك و زمانه پند و اندرز حكيمانه؟
گمان ميكنم غير از اصلاحطلبان كه عدهاي اصرار دارند آنها را در تابوت بگذارند و مدام ميگويند اصلاحات مرده است يا اصلاحطلبان بايد كنار بكشند و دوره جديدي بايد آغاز شود. ديگران هم لازم است نگاهي به خود بيندازند و قطعا آنهايي كه نه برنامهاي دارند و نه سازماندهي و نه ميدانند كه قرار است كدام طرف بايستند و آيا ميخواهند نهاد انتخابات را حفظ كنند يا به روشي غير از انتخابات برسند و آنهايي كه از تجميع قدرت و مسووليت صحبت ميكردند و الان معلوم نيست قرار است چطور از قدرت طلب پذيرش مسووليت كنند و حتي در همين مورد قانون صيانت از فضاي مجازي، مسووليت را به جانبي غير از قدرت چرخاندند و ... در هر صورت اين تصويري از واقعيت موجود است، بيبرنامگي، آشفتگي، بيمسووليتي، روياپردازي، اعتراضات حاصل از خشكسالي، روزمرّگي، قانوني كه مشوق مهاجرت سرمايههاي انساني است و ما آدمهاي معمولي به دنبال پاسخ سوالهايمان هستيم و كسي جواب نميدهد كه حالا مردم براي زندگي چه بايد بكنند؟ هيچ كس مطلقا جواب اين سوال را نميدهد. هيچ كس.