نبرد در چهارراه مقاومت
مینا اکبری
مثل نشستن بر سر آتشفشان ميماند؛ آتشفشاني كه انبوه كارهاي انجام نشده توي مغزت مثل رودي مذاب جريان دارند اما آدم حوصله انجام دادنش را ندارد. گاهي به خودت ميآيي و ميبيني هزار كار ديگر كردهاي ولي سمت كار اصلي هم نرفتهاي. مشقها ناتمام ماندهاند. يادداشتي كه ميخواستي بنويسي چند روزي در انتظار است تا كامل شود. كتابها و فيلمها و كلاسهايي كه نصفه رها شدهاند. در همين فشار رواني نامحسوس اما عميق است كه استيون پرسفيلد، نويسنده كتاب «نبرد هنرمند» كليد رها شدن از اين وضعيت را توي دستهايمان ميگذارد: با مقاومت ذهنيات بجنگ. او با درك و شناخت درستي كه از محيط پيرامونش دريافت كرده موانع دروني بروز خلاقيت را مقاومت مغز ناميده است. او ميگويد هر جا با مقاومت ذهني براي شروع يا به پايان بردن كاري روبهرو شدي، مطمئن باش آن نيروي ويرانگر دروني طبيعت بشر است كه روي يك گنج يا رويايي نشسته تا آن را پنهان و دور از دسترس قرار دهد.
پرسفيلد در بخش اول كتاب «نبرد هنرمند» خواننده را با آسيبهايي كه مقاومت به بار خواهد آورد آشنا ميكند و ريشه عزت نفس پايين، اعتماد به نفس پايين، ترس از جمع و... را در مقاومت ما در برابر عملي كردن روياهايمان بررسي ميكند. در بخش دوم راهكارهايي را پيشنهاد ميدهد كه براي غلبه بر مقاومت كاربردي هستند و روند حرفهاي شدن را روز به روز و قدم به قدم برنامهريزي ميكند و درنهايت در بخش آخر كتاب با اشاره به پيامد اعجابانگيز اعتقاد به منبع اصلي خلاقيت، ما را با مقاومتهاي ذهني خود براي پديد آمدن خلاقيت آشنا ميكند و در عين حال فرصت مشاهده مقاومت از زواياي مختلف را براي خواننده فراهم ميكند. او در كتاب نبرد هنرمند با روايت يك خاطره از دوراني كه در يك بنگاه تبليغاتي بزرگ در نيويورك به عنوان نويسنده كار ميكرده، پرده از اتفاقي برميدارد كه در نگاه اول باورپذير نيست. او مينويسد: «رييسمان هميشه به ما ميگفت: يك بيماري از خودتان بتراشيد، چارهاي برايش بينديشيد و ما ميتوانيم درمانش را بفروشيم. حواسپرتي، حساسيت فصلي يا اضطراب در برابر جمع بيماري نيستند؛ اينها دستاويزهاي بازاري هستند. پزشكها اينها را كشف نكردهاند؛ آگهينويسهاي تبليغاتي اينها را پيدا كردهاند، بخشِ بازاريابي شركتها و شركتهاي دارويي آنها را كشف كردهاند. ممكن است افسردگي و اضطراب واقعا وجود داشته باشند اما ممكن است اينها صورتي از مقاومت هم باشند.» اين كتاب درباره جنگي دروني است كه ما روز و شب با آن درگير هستيم و اهميت آن اين است كه مجموعه كارهاي نصفه و نيمه رها شدهمان را بالاخره به يك سرانجام برسانيم و بتوانيم بر مقاومت مغز خود در برابر گنجي كه منتظر ماست فائق شويم. در معرفي اين كتاب البته بايد به ترجمه خوب و دقيق نوشين ديانتي نيز اشاره كرد كه با نثري روان مفاهيم مورد نظر نويسنده را به خواننده فارسيزبان به درستي منتقل كرده است. در روزگاري كه فشار مشكلات از هر سو باعث پريشاني و عدم تمركز ميشود اين كتاب دري تازه است به سمت يك راه نجات؛ راهي كه درنهايت به خلاقيت منجر خواهد شد.