• ۱۴۰۳ جمعه ۲ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5009 -
  • ۱۴۰۰ پنج شنبه ۴ شهريور

نگاهي به رمان «سوار باد» نوشته حسن فريدي

از پادگان تا طنز و عشق

قباد آذرآيين

 

«مشت‌ها گره كرده روي درز شلوارها، سينه جلو، شكم تو، سرها بالا، نگاه به جلو، كم راست، پاشنه پاها به هم چسبيده. شهابي گفته بود سرباز واقعي اونه كه پلك هم نزنه!» (16)  «جهان عاري از جنگ چگونه‌س؟ جهاني كه در آن بمب بر سر آدم‌ها نريزن، ناو جنگي، ناوچه نسازن، موشك، توپ، خمپاره پرتاب نكنن، تانك و زره‌پوش، زن‌ها و كودك‌ها را زير نگيره، گلوله از مسلسل، تفنگ، كلت، شليك نشه، جت‌هاي جنگي مافوق سرعت نسازن.» (127)  حسن فريدي، داستان‌نويس دزفولي، در «سوار باد» (نشر افراز) از پادگان و سربازي و رفاقت شروع مي‌كند، نقبي به خارج از سربازخانه مي‌زند، ما را با دوستي‌هاي خارج از حصار پادگان آشنا مي‌كند و ياران غار، ما را به درون خانواده اين سربازان آشنا مي‌برد. برخوردهاي متفاوت كادري‌هاي پادگان را با اين سربازان جوان روايت مي‌كند؛ حتي مشكلات خانوادگي اينان را. او رمان را با روزهاي جنگ و موشك‌باران شهر و آوارگي به پايان مي‌رساند. 
فريدي در رمانش عشق را هم فراموش نمي‌كند و آن را چاشني روايت‌هايش مي‌سازد تا رمانش فقط روايتگر فضاي خشك پادگان و سربازي نباشد.
«اگه دريا رو ديدم، چه كنم؟ چي بگم؟ چرا چشم‌هاي دريا خلع سلاحم مي‌كنه؟ چرا با ديدنش زبونم بند مياد؟ چرا نمي‌تونم قرص ‌و محكم جلوش ظاهر شم؟ چرا دست‌ودلم مي‌لرزه؟
 دوست دارم ساعت‌ها كنارش باشم، نگاه چشم‌ها، لب‌ها، موها، دندان‌هاش كنم، نگاه لبخندش كه دنيايي است.» (79)  
رمان «سوار باد» از طنز هم خالي نيست؛ آنجا كه اشاره دارد به يكي از شخصيت‌هاي رمان كه به اسم گوجه‌فرنگي حساسيت دارد.  با اين‌ همه «سوار باد» به يك ويرايش كلي نياز دارد: اول اينكه در چندين مورد، متن‌هايي كه بايد فصلي جداگانه داشته باشند، به دنبال هم آمده‌اند و متن‌ها تداخل پيدا كرده‌اند؛ اشاره مي‌كنم به چند مورد: صفحه 12: جمله: اشكان از تخت... ربطي به بخش پيش از آن دارد. همچنين است صفحه 90، از «غروب بود» به بعد، صفحه 105 از «ساعت چهار عصر»، صفحه 108 از «كوهي جعفر ...»، صفحه 142 از «اشكان و آسيابا...» و صفحه 154 از «كوهي كه...»؛ نكته ديگري كه درمورد كتاب بايد گفت اين است كه نثر روايي رمان، بي‌دليل تبديل به گفتار مي‌شود و مي‌شكند: افسر نگهبان، معاونش و چند درجه‌دار سعي كردن (به جاي كردند) كه سربازان را آرام كنند، بي‌فايده بود؛ بلندگو دستي آوردن (آوردند) (ص9) غلت نزد كه هم قطارها بي‌خواب شن (بشوند) (ص 35) و نكات ديگري مانند اينكه با ويراش دقيق مي‌توانست برطرف شود.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون