ادامه از صفحه اول
كودتاي مخملي در تونس
در هر صورت، اين موضوع نشانه خوبي براي دموكراسي تونس نيست. پس از اعلام تعليق پارلمان، چندين شهر تونس غرق در شادي شدند. به نظر ميرسد تقريبا 87 درصد مردم از كودتا حمايت ميكنند. با اين وجود، اين تصميمات تاريخي كشور را دچار تفرقه ميكند. از يك سو، اتحاديه بانفوذ كارگران تونس با حمايت از تصميمات رييسجمهور اعلام كرد كه اين تصميمات با قانون اساسي مطابقت دارند. از سوي ديگر، راشد غنوشي رييس مجمع نمايندگان مردم و رهبر حزب النهضه به همراه نايبرييس و نمايندگان حزب النهضه براي برگزاري جلسهاي نمادين به پارلمان در ميدان باردو رفتند كه بلافاصله درهاي ورودي توسط نيروهاي ارتشي مستقر در مقابل مقر پارلمان به رويشان مسدود شد. راشد غنوشي سپس از طريق شبكههاي اجتماعي از طرفداران خود دعوت كرد تا براي پايان دادن به آنچه او «كودتاي ضد انقلاب و قانون اساسي» مينامد، به خيابانها بيايند. در مواجهه با به كار بردن اين اصطلاح، رييس دولت شخصا با اصرار بر قانوني بودن اقدام خود واكنش نشان داد. دو جناح كه توسط موانع پليس از يكديگر جدا شده بودند، اقدام به پرتاب سنگ و بطري در مقابل پارلمان كردند. در نهايت غنوشي براي حفظ روحيه صلح آميز كه از ويژگيهاي مردم تونس است، طرفداران النهضه را براي جلوگيري از درگيريهاي خونين به آرامش دعوت كرد. در حالي كه مصر، امارات متحده عربي و عربستان سعودي به اتفاق از بيانيه قيس سعيد حاكي از پيروزي در برابر اخوان المسلمين استقبال كردند، ساير كشورها از كودتاي شتابزده ابراز نگراني كردهاند. حزب عدالت و توسعه، حزب اسلامي- مليگرا در تركيه به دليل روابط ديرينه با حزب النهضه تونس، اقدام رييسجمهور تونس را به شدت محكوم كرد. آلمان، به نوبه خود خواستار احترام به آزاديهاي مدني كه يكي از مهمترين دستاوردهاي انقلاب 2011 تونس است، شد. به دنبال تعطيلي دفتر شبكه قطري الجزيره در تونس توسط افسران پليس بدون ارايه هيچ توضيح يا حكم دادگاه به دليل ارتباط نزديك با جنبش النهضه، ترس از عقبنشيني در آزاديهاي عمومي تشديد شده است. با اين حال، اطمينان دادن از دموكراسي پايدار به اروپا و صندوق بينالمللي پول با توجه به كسري بودجه چند ميليارد يورويي در سال 2021 و جلوگيري از تشديد بحران اقتصادي دينار براي تونس بسيار حايز اهميت است. اقدام رييسجمهور تونس كه مورد تحسين مردم آن كشور قرار گرفته تضمينكننده خروج سريع از بحران نيست و تاثير نمادين زيادي در خارج از مرزهاي تونس دارد. در واقع، شكست دموكراسي در مهد بهار عربي ميتواند پايانبخش آن باشد. در هر حال، رويدادهاي اخير سرآغاز يك روند طولاني است.
گزارشي از يك واكسن
بعد هم رفت و به جاي اولش برگشت. فكر كردم كه چه خلوت است اينجا! پس كساني كه مرتب پذيرش ميشوند كجا هستند؟! چرا در سالني به اين بزرگي بيش از ده يا پانزده نفر ديده نميشوند؟! كه دستي به شانهام خورد. همان جوان سياهپوست بود. به آرامي گفت برويم براي واكسيناسيون. بعد ما را به راهرويي برد با حدود ده اتاق پيشساخته كه درهايشان بسته بود. همه هم سفيد. بين هر دو اتاق هم يك صندلي گذاشته بودند براي نشستن. فقط يك نفر -مردي چاق و مسن- آنجا نشسته بود كه بلافاصله پرستاري از اتاقي خارج شد و صدايش زد. بعد هم رفتند داخل اتاق و در بسته شد و حالا فقط ما آنجا بوديم. اينجا بود كه يكباره به صرافت افتادم كه هنوز تصميم اصلي را نگرفتهايم كه مدرنا بزنيم يا فايزر؟! اين بود كه به دخترم گفتم برگردد و از همان خانم دكتر آلماني بپرسد كه چه واكسني برايمان مناسبتر است؟ چيزي از رفتنش نگذشته بود كه در يكي از اتاقها باز شد و پسر جواني كه بيشتر به نظرم عرب آمد صدايمان كرد. اما من نميرفتم و مرتبا پا به پا و تعلل ميكردم و او همچنان ايستاده بود و انتظار ميكشيد تا اينكه ديدم دخترم آمد و از قول دكتر گفت كه همه چيز از جمله نوع واكسن وقت نوبت دوم در آن ورقه پرينتي كه به ما داد نوشته شده است. ورقه پرينت دست من بود و لاي دفترچه واكسيناسيونم. آن جوان عرب منتظر بود و فرصت بررسي و كنجكاوي بيشتر نبود.
وارد اتاق تزريق كه شديم خشكم زد. يك خانم سالخورده چيني، لاغر و كوتاه كه سرش به سينه من هم نميرسيد تعظيم كوتاهي كرد و خوشامدي گفت و دفترچه زرد رنگ واكسيناسيونم را از دستم گرفت، نگاهي به آن كرد و رفت واكسني را برداشت و آمد طرف من. نميدانم چه شد يا چگونه نگاهش كرده بودم كه پيرزن فكر كرد ترسيدهام! البته روايت شيطنتآميز دخترم چيز ديگري است. اما هر چه بود و به هر دليلي، پيرزن مدام با آن لهجه چينياش به آلماني دلداريام ميداد و التماس ميكرد كه:
- چيزي نيست نترسين! آهسته ميزنم، آهسته. نترسين!
همزمان با سوزشي در بازويم فقط صداي فرو خورده دخترم را شنيدم كه از خنده ريسه رفته بود.
از در پشتي اتاق تزريق وارد سالني شديم كه عدهاي روي صندليهاي دور از هم نشسته بودند. بايد دستكم 10 دقيقهاي آنجا كه درست زير گنبد شيشهاي مسه بود، مينشستيم و ميآمديم بيرون. دخترم هنوز رگهاي از شيطنت در چشمانش بود. بالاخره طاقت نياورد و پرسيد: «خب بابا، خوش گذشت؟» بعد هم به مادرش گفت: «ديدي مامان چطور به بابا دلداري ميداد؟!» تازه ياد واكسن افتادم و پرسيدم: «خب حالا چي زد؟» كه زنم گفت: «لابد سينوفارم!» دفترچههاي تزريق واكسن را كنترل كردند و ورقههاي كيو.آر.كد را گرفتند، از مسير فلشگذاري شدهاي گذشتيم و از در پشتي مسه خارج شديم. آسمان سياه بود و هوا بادي. جلو كيوسكهاي پذيرش، صف مراجعين بيشتر شده بود. آن زن ايراني هنوز داشت پذيرش ميكرد. دخترم از پشت ميلههاي حايل برايش دست تكان داد. ما را ديد. دستانش را بلند كرد و چيزي گفت كه نشنيدم. دخترم گفت ميگويد مباركه. اما من فكر كردم كه گفت خدا را شكر. در دوردست برقي ابرها را شكافت و بعد غرشي فضا را پر كرد.
23 مرداد 1400
٭در آلماني Messe به معني
نمايشگاه يا نمايشگاه صنعتي است.