موزه، تحول رسانه، تفاوت پيام
سارا كريمان
در اواسط سده نوزده ميلادي ساموئل مورس، روش نوين انتقال پيام را بنيان نهاد. اختراع دستگاه تلگراف در سال 1832 و الفباي مورس از جمله مهمترين عوامل تغيير جهان و رويدادهاي بزرگ تاريخي شد. اين اختراع زمينهساز گامهاي بعدي انسان و شتابدهنده تمامي دستاوردهاي بشري در يك قرن و نيم اخير است. در حقيقت اقدامات بعدي تكميل اختراع مورس است. ديدار و شنيدار شاكله رسانه را تشكيل ميدهد و مساله ارتباطات صورت جمعي به خود ميگيرد. راديو، تلويزيون و مطبوعات مهمترين اركان ارتباطات جمعي تا چند سال پيش بودند. اما ظهور شبكههاي مجازي و سرعت فراگيري آنها چنان پرقدرت، فراگير و غافلگيركننده بود كه ساير رسانهها را در وضعيت انفعال و تقلا قرار داد. قدرت شبكههاي مجازي حتي تصور رقابت را نيز محال جلوه ميدهد و تلاش آنها را محدود به تكاپو براي بقا ميسازد. اين بقا ممكن است راهي جز استحاله را تا مدتها پيدا نكند. اما مهمترين ويژگي دستاورد مورس و آيندگان او چيست؟ يقينا سرعت انتقال پيام و سوال دوم اينكه اين سرعت انتقال چه اندازه در ماهيت و محتواي پيام اثر ميگذارد. در يكي از معروفترين غزليات حافظ آمده است؛ حسب حالي ننوشتي و شد ايامي چند/ محرمي كو كه فرستم به تو پيغامي چند، محدوديت زماني و عدم دسترسي به رساناي مطمئن از جمله گلههاي خداوندگار شعر و سخن است. شايد رهايي از قيد مجاز و كنايه و استعاره خاصيت تحولات رسانه باشد. در ايران اولين ارسال پيام با تلگراف محتواي كلام سعدي، منت خداي را عز و جل ... آغاز شد و در زماني اندك كارايي خود را در تحولات فرهنگي، اجتماعي از جمله جنبش مشروطه نشان داد. بنابر اقتضاي زمان مطبوعات و رسانهها ميدان را در ايران به دست آوردند. گاهي پرفروغ و گاهي رو به افول. موزهها در سراسر دنيا به دو صورت با رسانه مواجه ميشوند. از يك وجه موزه خود يك رسانه است كه برمبناي ساختار كالبدي خود ايفاي نقش ميكند. از وجه ديگر موزهها براي بهبود يا تكميل عملكرد، درپي بهرهگيري از رسانهها بر ميآيند. رسانههاي قديميتر (سرعت انتقال در دنياي امروز دستاوردهاي چند دهه اخير را ذيل واژه قديميتر برده) مانند مطبوعات و راديو و تلويزيون عمدتا در نقش معرفي و اعلام برنامههاي موزهها ايفاي نقش ميكردند. اما ويژگيهاي بنيادين رسانههاي جديد در قالب شبكههاي اجتماعي باعث نوعي امتزاج و در هم آميختگي ساختاري ميان موزه و رسانه شده است و باز از منظري ديگر رسانههاي جديد خاصيت شبكه دارند. اين خاصيت تعريف جديدي از مخاطب ارايه ميدهد و جايگاه فاعلي مخاطب در آن پررنگتر است. فرستنده و گيرنده حالت چرخهاي دارد. گستره نامتناهي مخاطب منتهي به وضعيت تاثير و تاثر ميشود. در نتيجه موزهها هم فرستنده پيام هستند و همگيرنده. اين وضعيت تاثير متفاوتي در كيفيت و حتي ماهيت پيام ايجاد ميكند. زيرا در يك چرخه نامتناهي مخاطب پيام موزه را در بستر رسانههاي جديد دريافت ميكند و بدون درگيري در اصطكاك زماني و مكاني، بر آن اثر گذاشته، به چرخه بازميگرداند. چنين ميتوان استنباط كرد كه تفاوت پيام در رسانههاي جديد و رابطه متقابل آنها و موزه در چرخه پيام و تغييرات ناشي از سرعت انتقال و در نتيجه شراكت محتوايي در آن است. اين تفاوت در شكلگيري نطفه اوليه نيز خود را اينگونه نشان ميدهد كه مبناي اوليه پيام نيز برمبناي چرخهها طراحي ميگردد. مساله حائز اهميت ديگر اينكه امروز ساختار موزهها بر دو پايه كالبد فيزيكي و نقطه جغرافيايي تاسيس و گستره فضاي مجازي يا شبكههاي اجتماعي استوار است. در مدت زماني بسيار اندك موزههاي بزرگ، با مخاطبان ميليوني در شبكههاي مواجه شدهاند كه هر متن يا توليد فرهنگي در همان لحظه اوليه ارايه در سراسر جهان مورد ارزيابي و بازتوليد قرار ميگيرد. اين شراكت ممكن است اين شائبه را به وجود آورد كه موزهپردازي اصولا نوعي فعل هنري است و اثر هنري قاعدتا بايد از آفرينشي منحصر و يكتا نشأت گيرد نتيجتا مبناي ذاتي تاسيس و رفتار پس از آن در موزهها دچار دوگانگي خواهند شد و اين دوگانگي احتمالا بر آينده مواجهه موزه و رسانه تاثير بگذارد و تمايل به مسير يكطرفه را احيا كند. تجربه تاريخي نيز مويد نهضتهاي بازگشت است.