جمع حكمت و عدالت
البته خوانندگان ميتوانند در آثار ايشان دنبال كنند، اما نقطه كانوني نقدهاي برخي انديشمندان در همين جاست و نگارنده نيز با نهايت احترام و فروتني براي استاد دانشمند، نقدهايي بر آن دارم:
1- متن وحياني قرآن، كتابي است ناب و مصون از هرگونه تحريف كه بيگمان از سوي خداوند متعال بر قلب انسان كامل، رسول اعظم حضرت محمد مصطفي (صليالله عليه وآله) فرود آمده و توسط ايشان جمع و تدوين شده است، اما فهم آن امري است بشري كه به مدد شناخت زبان و قرائن درونمتني و برونمتني ميتوانيم مدلول آن را كشف كنيم و از رخساره آن پرده برگيريم. بنابراين دورسازي و نابسازي حقايق وحياني از دادههاي فكر انساني، امري است ناميسور، آري به مدد علوم حديث كه فهم صحيح و سقيم آن نيز امري است دشوار و نيازمند تشخيص درست و نيز با بهرهگيري از اصول متقن عقلاني و قواعد مسلم برهاني، ميتوانيم فرآيندي را براي فهم ضابطهمند، بنيان بگذاريم، چنانكه انديشمندان در طول تاريخ در اين مسير تلاشي درخور ستايش داشتهاند.
2- الف- اگر مراد از تفكيك، جداسازي ميان قرآن و فلسفه و كلام و عرفان موجود و ديدگاههاي انديشمندان و دانشمندان است، يعني ميان اصل قرآن، و فهم دانشمندان فلسفه، كلام، عرفان و حتي تفسير، رابطه تساوي برقرار نيست و بلكه رابطه ميان آنها عموم و خصوص من وجه است، يعني در برخي مواضع مطابق و عينيت دارند، سخني صحيح است و هيچ دانشمندي بر اين باور نيست كه آنچه من در اين علوم سامان دادهام با قرآن مطابقت و عينيت دارد، بلكه تلاش آنان، تلاشي است در مقام فهم نظاممند قرآن و در مقام تحقق نيز نقدها و ارزيابيهاي صورت گرفته نشان ميدهد كه در بخشهايي از فهم خود دچار نقصان بودهاند.
ب- اما اگر مقصود، تفكيك كامل ميان ظواهر ديني و برهان عقلي و كشف صحيح عرفاني باشد، سخني به غايت نادرست است. چه اينكه تفكيك باطن از ظاهر شريعت، موجب هدم اساس دين و تهيسازي دين از محتواي برهاني و شهودي است، وانگهي شريعت، هم از ظاهر و هم از باطن سخن گفته است. علامهطباطبايي، راههاي ارايه شده توسط قرآن كريم براي درك معارف ديني را در سه قسم بيان كرده است: ظواهر ديني، برهان عقلي و كشف عرفاني و باطني. واضح است كه مراد از ظواهر ديني در تفكر اسلامي قرآن و سنت بوده كه ظرفيت افهام در فراگيري آن گوناگون و متفاوت است و مراد از براهين قطعي عقلي فلسفي، استفاده از روشهاي عقلاني براي درك صحيحتر از همان ظواهر است. بنا به گفتهعلامه طباطبايي، «مراد از بحث فلسفي اين نيست كه معتقدات امثال ارسطو، افلاطون و سقراط را جمعآوري كرده و بيچون و چرا و كوركورانه بپذيرند... در بحث فلسفي، ارزش از آنِ نظر است، نه از آنِ رجال و صاحبانِ نظر...» و اما مراد از كشف صحيح عرفاني، دستيابي به حقايق همان معارف ديني با تكيه بر ظواهر شريعت و اتكا بر عقلانيت فلسفي است.
دريافت كامل نظريات استاد حكيمي و نقدها و بررسيهاي اين عرصه در اين فرصت كوتاه نميگنجد، و نيازمند مراجعه و تحقيق افزونتري است، اما با همه اين اوصاف نميتوانيم استاد حكيمي را فلسفهستيز بدانيم، او معتقد بود در فلسفه نبايد تقليد كرد، بلكه بايد مجتهدانه وارد شد و در تطبيق آن بر قرآن و سنت نيز احتياط كرد و فهم خود را بر متن وحياني تحميل نبايد كرد.
در تكميل سخن ميگويم، اساسا آزادانديشي، بنيان فلسفه است و در مقام گردآوري و الهامگيري ميتوان بهره فراواني از متون وحياني برگرفت اما در مقام داوري در فلسفه آنچه به كار ميآيد، برهان استوار است و بس، نه امور نقلي و تعبدي و اگر عقل آزادانديش، نيز درست راهبري شود، هرگز مخالفتي با اصول مسلم و مبرهن قرآن و سنت نخواهد داشت.
استاد حكيمي همچنين محدثي پركار با دانشي گسترده و عميق بود. ايشان در علم حديث، چه ديدگاه يا روش خاصي داشت؟
استاد حكيمي از دانش حديث به عنوان منبع ناب معرفي انديشههاي اصيل ديني بهره فراواني برد و تبيين ديدگاههاي تفصيلي ايشان در علم حديث، نيازمند كارهاي پژوهشي حوزوي و دانشگاهي در قالب پاياننامهها و رسالهها و مقالههاي علمي و پژوهشي است. اما به اجمال ميتوانيم موسوعه «الحياه» را نقطه كانوني فعاليتهاي حديثي استاد برشماريم. وي در آغاز آن، ضرورت تدوين كتاب الحياه را «رجوع مجدد به اسلام اصيل و اصل اسلام و حقايق و معارف و برنامهها و تربيتهاي دست نخورده آن، به منظور عرضه مجدد اسلام جامع، در صورت اصيل و سازنده آن» ميداند و مينويسد: «البته اين كار هنگامي به نتيجه مطلوب خواهد رسيد (و مرزباني «حقايق جاويد» خواهد بود) كه مسائل زندگي نوين و انسان نوين، شناخته شود و مطرح باشد و پاسخ براي اين مسائل (بدون هيچ جمود)، از متون اصلي (بدون هيچ انحراف)، درآورده شود.در اين كار سترگ و وظيفه حساس، يك رجوع مجدد لازم است و يك عرضه مجدد. اكنون اگر بخواهيم اين هر دو امر موفقيتآميز باشد، بايد در «رجوع مجدد به اسلام»، نيازهاي انديشهاي و فكري و قلمروهاي عملي و اقدامي زمان ملحوظ گردد و واقعيت متحول و سرشار زمان فهم شود و در «عرضه مجدد اسلام»، زمينههاي شناختي و فكري و احساسي مردمان و ملتها و اقوام و گسترههاي كرداري آنان در نظر باشد.تاكيد بر لزوم رجوع خالص به متون، براي آن است كه راه بر هر گونه سايش و فرسايش تعاليم والاي دين بسته گردد و زلال ناب و فطري حياتبخش تعاليم مقدس كتاب خدا و كلام پيشوايان از هر گونه آميخته گشتن و كدر شدن مصون ماند و تاكيد بر روش «رجوع» و «عرضه» و شرايط اين دو، براي آن است كه تداوم خروشآفرين اين تعاليم شناختي و اقدامي، در جانها و جامعهها، تضمين گردد.» (الحياه، ج1، ص22)
حكيمي معتقد است، تدوين و عرضه كتاب «الحياه» گامي است «كوچك»، در راه اين مقصد «بزرگ»، و كوششي است در اين رجوع و عرضه، ارايه طريقي است براي استفاده از متون و توجه به آنها، در تنظيم مباني شناختي و اقدامي و سياسي و اقتصادي و تربيتي و تحولي اسلام، در قلمرو مسائل زندگي نو و انسان نو و پاسخ به اين مسائل. بدينسان «الحياه»، عرضه مجدد قرآن و حديث (كتاب و سنت) است در عينيتهاي ياد شده... (الحياه، ج1، ص22)
براي بسياري از اهل انديشه و تفكر ادواري در نظر ميگيرند و حيات فكري ايشان را دورهبندي ميكنند. البته بسياري هم هستند كه در يك طريق گام بر ميدارند و همان مسير را عمق و غنا ميبخشند. در مورد استاد حكيمي، آيا ميتوان از دورههايي متفاوت از سير فكري و انديشه سخن گفت؟
شايد اكنون نتوانيم براي مجموعه عمر زيسته استاد مراحلي كه بيانگر تطور بنيادين است در نظر آوريم، اما منظومه فكري استاد محمدرضا حكيمي را بر اساس آثارش ميتوانيم به چهار دسته تقسيم كنيم:
1- انديشههاي تفكيكي: كه در كتابهاي مكتب تفكيك، الهيات الهي و الهيات بشري (مدخل و نظرها)، عقلانيت جعفري، اجتهاد و تقليد در فلسفه، معادجسماني در حكمت متعاليه ومقام عقل، تبيين و ترسيم ميشود.
2- انديشههاي نظامساز وحياني و ولايي: در كتابهايي كه در آن به تبيين معارف قرآن و حديث اهتمام ورزيده، متجلي است، مانند: الحياه، خورشيد مغرب، امام در عينيت جامعه، حماسه غدير؛ بعثت، غدير، عاشورا، مهدي؛ پيام جاودانه، قيام جاودانه، كلام جاودانه، مرام جاودانه، گزارش، عاشورا مظلوميتي مضاعف و...
3- انديشههاي اجتماعي، سياسي، انقلابي: در اين بخش حكيمي، هم نوآوري و نظريهپردازي ميكند، و هم به آسيبشناسي ميپردازد. اين آثار بيانگر اين ساحت از انديشه اوست: فرياد روزها، سرود جهشها، دانش مسلمين، ادبيات و تعهد در اسلام، هويت صنفي روحاني، منهاي فقر، نان و كتاب، حكومت اسلامي، قصد و عدم وقوع، آنجا كه خورشيد ميوزد، جامعهسازي قرآني، انذار، تفسير آفتاب (كه در آن به تبيين قيام و انقلاب اسلامي و تكريم شخصيت آيتالله العظمي امام خميني (قدس سره) ميپردازد.)
4- انديشههاي مرزباني: اين ساحت از انديشه استاد را مرزباني نام نهادم كه مرزباناني چند را از عالمان دين و دانشمندان اهل يقين، به جامعه معرفي ميكند، نه براي تاريخنگاري و بيان تراجم و رجال، بلكه براي تبيين انديشهها و توضيح ساحتهاي انديشه و سيرت بزرگان كه عمري سلسله در سلسله، مشعل حقيقت را بر دست گرفتند، و به نسل انسان معاصر رساندند. كتابهاي شيخ آقابزرگ، بيدارگران اقاليم قبله، سپيده باوران، عقل سرخ، آنجا كه خورشيد ميوزد، شرفالدين، ميرحامد حسين و... به اين مهم پرداختهاند.
در پايان بفرماييد كه نسل جوان امروز، چگونه ميتوانند با آثار و انديشههاي استاد حكيمي ارتباط برقرار كنند و آيا اصولا اين امر از ديد شما ضرورتي دارد، به چه صورت؟
آنچه اينك ميتوان گفت، ضرورت شناخت انديشه و آثار استاد محمدرضا حكيمي است و بر حوزههاي علميه و دانشگاهها و مراكز فرهنگي و موسسات علمي است كه با برگزاري جلسات كم هزينه و پرفايده و معرفي سيرهاي مطالعاتي سودمند و برگزاري نشستهاي علمي، به معرفي، توصيف، تبيين، نقد و ارزيابي منظومه فكري استاد حكيمي بپردازند و اين فيلسوف عدالت را به نسل جوان بشناسانند.