نگاه سياه و سفيد كمانه ميكند
عباس عبدي
دكتر بيژن عبدالكريمي از نمونه روشنفكراني است كه جامعه ايران نيازمند آنان است. هر كس ميتواند با او و با نگاهش مخالف يا موافق باشد، ولي بعيد است كه نسبت به انگيزهها و رفتار او احترام نگذارد. دلسوزي او براي ايران و جامعه و مردم ترديدناپذير است. رفتار او در تعامل سازنده و همدلانه با همه نحلههاي فكري و حتي حكومت، قابل احترام است. او از روشنفكراني نيست كه فرصتطلب باشد يا نان به نرخ روز بخورد. هر جا كه دعوت ميشد، ميرفت ولي حرف خودش را با همان لحن جذاب و دلنشين ميزد. چند سال پيش يك موسسه آموزشي وابسته به بيت مقام رهبري كه محل آن نيز در همان خيابان آذربايجان بود مرا براي مناظره با يكي از روحانيون مشهور دعوت كرده بود. شنوندگان دانشجويان دكتراي آن موسسه بودند. هنگامي كه رفتم، ديدم آقاي عبدالكريمي در حال سخنراني است. خيلي صريح و روشن سخن ميگفت، چه چيزي از اين بهتر. نه دعوت را رد ميكرد و نه اگر ميآمد خوشايند ميزبان سخن ميگفت. يك بار ديگر در رمضان سال گذشته از تعدادي افراد از جمله بنده در دفترشان دعوت كردند كه بلكه راهي براي تعامل فكري بيشتر با قدرت سياسي پيدا شود، يك آقايي هم كه ظاهرا دانشجوي دكتراي ايشان بود و با آن طرف رابطه نزديك داشت در جلسه حاضر بودند و افطاري هم مهمان آقاي عبدالكريمي بوديم و البته و بهطور طبيعي همان يك جلسه بود و تمام. جالب اينكه عبدالكريمي به دليل مواضع مستقلش نسبت به سياست خارجي حكومت، حتي نزد مخالفان حكومت نيز مسالهدار تلقي ميشود. اينها را گفتم تا شناخت بهتري از ايشان به دست دهم و تجربه خودم از ايشان را تقديم كرده باشم، حتما كسان ديگري تجربيات بهتر و جذابتري دارند. البته فيلمهاي كوتاه از اظهارات و مواضع ايشان در تلويزيون يا در سخنرانيها آنقدر در دسترس هست كه همه با آن آشنا باشند.
اكنون ميشنويم كه چنين استادي را با عذر بدتر از گناه از دانشگاه آزاد اخراج ميكنند. اگر يك نظام آموزشي مستقل و معتبر ميداشتيم، بهطور قطع عبدالكريمي بايد در بهترين دانشگاه تدريس ميكرد. به گمانم مشكل اصلي در اين اخراج چيز ديگري است. او را به اتهام دفاع از رژيم گذشته اخراج كردهاند! اين اقدام مرا ياد لطيفهاي انداخت. دو نفر دعوا ميكردند. اولي به دومي گفت كه چرا فحش ميدهد. دومي با رديف كردن يكسري فحش ديگر گفت فلان فلانشده من كي فحش دادم. قضيه اين است كه اين اخراج بهطور دقيق ترويج و تاييد چيزي است كه از ترس رواج آنچيز او را اخراج كردهاند. در واقع هنگامي كه در فضاهاي رسانهاي غيررسمي و در كف خيابان و كوچه و بازار گرايش به گذشتهاي را ميبينيم كه از بسياري جهات ارزش دفاع ندارد و بايد محكوم شود، متوجه ميشويم، يك علت آن سياه و سفيد كردن گذشته و منع ديگران از اظهارنظر و تاييد نقاط مثبت آن است. اين نگاه يكسويه موجب ميشود كه نظام آموزشي كشور در طول دبيرستان و دانشگاه در انتقال مفاهيم خود به دانشآموز و دانشجو با شكست مواجه شود. زيرا با اولين انديشهاي كه مخالف گزارههاي رسمي است، تمامي آن بناي آموزشهاي دادهشده فرو ميريزد و به نتايج عكس منجر ميشود. نتيجه اين است كه مخاطبان حتي حاضر به ديدن ضعفهاي اساسي رژيم گذشته نيز نميشوند. ايراد نگاه سياه و سفيدي اين است كه ميكوشد خود را سفيد مطلق و ديگري را سياه مطلق نشان دهد، اين منطق به لحاظ شكلي ترويج و پذيرفته ميشود ولي به لحاظ محتوايي به راحتي ميتواند جاي سياه و سفيد عوض و نتيجه معكوس شود. منطق سياه و سفيد ره به جايي ندارد. هيچ فرد و گروه و حكومتي را نميتوان نشانه سفيدي يا سياهي مطلق معرفي كرد. اگر چنين كنيم اين منطق دير يا زود كمانه ميكند و صاحب آن را مصداق سياهي معرفي ميكند. روشنفكر واقعي براي شكستن اين منطق هزينه ميدهد. گمان نكنيد با اخراج و قطع منابع مالي و زندگي آنها كه اقدامي زشت و غيراخلاقي است ميتوان سياهي را از تصوير خود پاك كرد اگر سياهتر نشود.
اخراج عبدالكريمي در ذهنيت مخاطب و جامعه نتيجهاي جز تاييد گفتمان مخالفان راديكال حكومت ندارد. حكومتي كه مدعي بود ماركسيستها هم ميتوانند آزاد باشند و حرف بزنند، كارش به جايي رسيده كه عبدالكريمي را در دانشگاه تحمل نميكند. آيا منظور از كرسيهاي آزادانديشي اخراج عبدالكريميها است؟