بلموندو شاداب زيست و با فيلمسازان بزرگي كار كرد
بازيگري كه تا آخرين لحظه ايستاد
عباس ياري
مرگ «ژآن پل بلموندو» براي من همانقدر غافلگيركننده بود كه مرگ چهره سرشناس و درجه يك فرانسوي همچون «ژآن مورو». يادم هست كه من «ژآن مورو» را در جشنوارهاي در اسپانيا ديده بودم، براي من ديدن اين چهره با فيلمهاي درجه يك و بازيهاي خوبي كه ارايه داده بود بسيار قابل توجه بود خصوصا فيلم مورد علاقهام كه او با لويي مايل همكاري كرده بود؛ «آسانسوري به سوي قتلگاه». چهره او در حالي كه بسيار پير شده بود ولي همچنان سعي ميكرد خودش را سرپا نگه دارد و موقع پايين آمدن از پلهها كه به سن جشنواره وصل ميشد چابك و سرحال نشان دهد براي من تحسينبرانگيز بود و اين اصرار بر توانايي و بانشاط بودنِ او را خيلي دوست داشتم.
چندي پيش بعد از تجليلي كه فرانسويها در جشنواره كن از آلن دلون كردند، آلن دلون با گريه جملهاي در آن مراسم گفت: «اين مراسم ترحيم است. زماني كه آدم خودش زنده است، شاهد مراسم ترحيمش است.» با همه اينها آلن دلون بعد از جشنواره كن، در مراسمي با «ژآن پل بلموندو» ملاقات ميكند و آنها براي اينكه ثابت كنند دود از كنده بلند ميشود و هنوز سرپا هستند با هم مچ مياندازند و سعي ميكنند دست هم را بخوابانند. يادم هست چند سال پيش براي تصوير روي جلد مجله فيلم آقاي داوود رشيدي و استاد انتظامي كه كنار هم نشسته بودند و آنها هم از چهرههاي ماندگار و درجه يك سينماي ايران بودند و هستند با هم مچ انداختند و سعي كردند دست يكديگر را بخوابانند.
اما به اعتقاد من از ويژگيهاي «ژآن پل بلموندو» اين بود كه به نسل بازيگران بعد از خودش و نسل بازيگران فعال در همه دنيا نشان داد كه بازيگر اگر بخواهد كارنامه درجه يك و قابل قبولي داشته باشد بايد خودش را سالم و شاداب نگه دارد و اينكه سعي كند با فيلمسازهاي درجه يك و برجسته كار كند. به اين نكته توجه كنيد «بلموندو» با وجود اينكه دماغش در ورزش بوكس يا فوتبال شكسته بود (و از لحاظي شبيه بازيگر قديمي خودمان رضا بيك اماموردي بود) ولي ميبينيم همين مساله برايش جذابيت ايجاد كرده بود. او هرگز اينطور فكر نميكرد كه چون دماغش شكسته به دنبال جراحي پلاستيك باشد و اين نقص را برطرف كند اصلا بعدها همين معضل به نقطه قوت چهره او تبديل شده بود. بلموندو وقتي با گدار، «ژآن پير ملويل »، «ويتوريو دسكيا» يا «كلود لولوش»، «آلن رنه» كار ميكند نشان ميدهد انتخاب بازيگر براي ايفاي نقش در مقابل كارگردانان بزرگ نقطه اميدي است كه بازيگر همچنان شاداب و سرحال بماند؛ درواقع چنين همكاريهايي است كه باعث زيست مناسب و سلامت بازيگر ميشود نه بازي در تعداد زياد فيلم.
ميدانيم بلموندو قبل از مرگش روي سن تئاتر وقتي كاري از برتولت برشت را بازي ميكرد از پا افتاد بعد از آن ماجرا بود كه شرايطش خوب نبود ولي مهم اين بود كه تا آخرين لحظه روي پا ايستاد و تلاش كرد همان بازيگر محبوب و همان بازيگر درجه يك سينماي جهان (نه فقط سينماي فرانسه) باقي بماند. خوشحالم همين حالا همنسلان او مثل آلن دلون در سينماي فرانسه (كه سينماي كاملا متفاوت از ساير كشورهاي جهان است و به نظر من سينماي فرهنگيتر با ايدهها و قصههاي متفاوتتر از سينماي سرگرمي امريكاست،) همچنان زنده هستند.
واقعيت اين است كه براي من مرگ ژآن مورو و ژآن پل بلموندو خيلي تلخ بود. آرزو ميكنم كارنامه آنها نقطه روشني براي بازيگران نسل جديد يا كساني كه در آينده وارد سينماي ميشوند نشان دهد.