نگاهي به علل موثر در تفاوت كيفي آثار سينمايي و تلويزيوني
چرا سريالهاي تلويزيون، رايگان هم مخاطب ندارد؟
سعيد هنرمند
در طول هر سال بهطور ميانگين بالغ بر صد و پنجاه فيلم سينمايي و سريال تلويزيوني در كشور توليد ميشود. سريال و فيلمهاي توليد شده در ظاهر يك فرآيند را در چرخه توليد طي ميكنند و به مرحله ارايه ميرسند اما در زمان فيلمبرداري داراي فرمولهاي متفاوتي هستند كه اين تفاوت در اجرا، جايگاه آثار سينمايي را نسبت به سريالهاي تلويزيوني در رتبه بالاتري قرار ميدهد. (آثاري مانند هزاردستان، مختارنامه، در چشم باد و چند سريال معدود و فاخر ديگر از مستثنيات تلويزيون هستند و منطقا استثنائات متر و معيار مناسبي براي اين دست مطالعات نيستند). هر محصول داراي دو بخش بنيادين است كه كم توجهي و دستكم گرفتن آنها لطمات فراواني به كالاي خلق شده وارد ميكند، «محتوا» و «ساختار»، دو عامل اصلي در تعيين سرنوشت يك اثر نمايشي- تصويري هستند كه هر كدام داراي زيرشاخههايي حياتي هستند. محتوا: الف) خاستگاه ايده؛ در سينما معمولا ايده اوليه دغدغه كارگردان يا تهيهكننده فيلم است و ايدههايي كه تبديل به فيلمنامه و پس از آن با كمك ساير عناصر تبديل به محتواي يك فيلم ميشوند از جنبههاي متعدد مورد بازنگريهاي بسياري قرار ميگيرند كه بازگشت سرمايه از مسير گيشه، درخشش فيلم در فستيوالها، به تعادل رساندن و تامين هزينهها و عبور دادن فيلم از گردنه سانسور و اكران، افقهايي هستند كه در سينما تلاش ميشود به آن نزديك شوند. اما در تلويزيون معمولا ايدهها از طرف مديران به تهيهكننده و كارگردان پيشنهاد ميشود و تهيهكننده با استخدام يك نويسنده آشنا به مناسبات تلويزيون شروع به نوشتن متن ميكند و در واقع تلويزيون در جايگاه كارفرما و تهيهكننده هم با عنوان پيمانكار وارد معامله ميشوند و پس از چانهزني بر سر رقم برآورد، قرارداد پروژه منعقد ميشود كه اين سبك از سفارش و پديدآوري به راه و رسمهاي بازاريمآب بيشباهت نيست و مسير توليد اكثر آثار تلويزيوني است و اين راه برآيندي است تهي از نگرشهاي دغدغهمندانه و در غالب اوقات نيز شعاري و نامطبوع. ب) ظرفيت و پتانسيل دراماتيك و نمايشي بودن فيلمنامه؛ در سينما عامل اكران مهمترين اهرم هدايت اثر به سمت افزودن بر بار نمايشي و حتي مخاطبپسند است، نوبت اكران در سينماها براي هر فيلم به مدت چند هفته تعيين ميشود، بنابراين فيلمسازان تا جايي كه چارچوب اصلي قصه آسيب نبيند كفه نمايشي فيلم را سنگين ميكنند. تلويزيون اما مشتري ثابت خود را دارد، در آنجا كيفيت بيتاثير نيست، اما تعيينكننده هم نيست. در تلويزيون سفارشدهنده و سازنده و پخشكننده يك معلولِ يك تفكر است، بنابراين باكي از بابت عدم نمايش وجود ندارد كه همين ادلهها ميتواند موثر در ايجاد بيانگيزهگي براي گروه توليدكننده سريال باشد. ساختار: الف) بودجه؛ در جريان ساخت فيلمهاي سينمايي بهرهگيري از ابزارهاي مرتبط و نوين مانند: هليشات، كرين، جلوههاي ويژه ميداني، لنزهاي سوپر تله، دوربين و تجهيزات بهروز فيلمبرداري و جلوههاي ويژه كامپيوتري ميتواند نقش پر رنگي در ايجاد جذابيتهاي بصري براي مخاطب داشته باشد. اما بهكارگيري هر يك از اين ويژگيها موجب تحميل هزينههايي گاه بسيار زياد به پروژه ميشود، در محاسبات بودجهاي براي سينما معمولا اين هزينهها اعمال ميشود و دست كارگردان براي دكوپاژهاي ايدهآل باز است ولي استفاده از اين ادوات در كند كردن ريتم فيلمبرداري اثرگذاري قطعي و مسلمي دارد، آنچنان كه ممكن است گاهي روزها صرف اخذ يك پلان چند ثانيهاي شود و در خوشبينانهترين و راحتترين شرايط فيلمبرداري نهايتا ميتوان روزي دو دقيقه مفيد فيلمبرداري كرد. در تلويزيون اما وضعيت بسيار متفاوت است، اولين توقع از تيم كارگرداني ضبط حداقل روزي هفت دقيقه پلان مفيد است كه در واقع بتوانند هفتهاي يك قسمت توليد كنند، در طول يك سريال ملودرام اجتماعي با تاريخ روز، ممكن است براي سي قسمت تنها سه بار از كرين و هليشات استفاده شود و تهيهكنندگان نيز اغلب تمايل چنداني به استفاده از جلوههاي ويژه كامپيوتري به دليل هزينههاي بالاي آن ندارند، جلوههاي ويژه ميداني نيز اغلب با توجيه «خطرناك است» حذف ميشود و هليشات با توجيه «عدم صدور مجوز» و لنز و كرين هم با توجيه «سر پروژه ديگري بودند»، از ليست درخواستها كنار گذاشته ميشوند و آنچه از دريچه تلويزيون تحويل ملت ميشود در پارهاي از اوقات شبيه شيري است بييال و دم و شكم. در سينما بر اساس فيلمنامه بودجه تعيين و در تلويزيون بر اساس بودجه سريال ساخته ميشود. ب) عوامل سازنده؛ پس از پايان نگارش فيلمنامه يك فيلم سينمايي، مرحلهاي به نام پيش توليد آغاز ميشود كه در آن فيلمبردار و صدابردار و طراحان صحنه و لباس و گريم انتخاب ميشوند و هميشه در مرحله انتخاب عوامل پشت دوربين اين اصل اساسي رعايت ميشود كه بهترينها را در خدمت بگيرند و بسيار پيش ميآيد كه براي همكاري با يك فيلمبردار يا طراح، حاضر ميشوند آغاز پروژه را عقب بيندازند.
در مورد بازيگران هم به همين ترتيب است، مثلا بابت يك نقش ممكن است براي بيست نفر فيلمنامه ارسال كنند، بعضي خودشان نميپذيرند و برخي ديگر در مرحله تست گريم و لباس و تمرين از پروژه كنار گذاشته ميشوند. ماجراي استخدام عوامل پشت دوربين اما در تلويزيون به اين شكل است كه در بيشتر اوقات با فردي قرارداد مينويسند كه دستمزد كمتري طلب كند و مثلا به عنوان يك فيلمبردار از تجهيزات كمتر و ارزانتري بهره بگيرد يا در سمت طراح صحنه، كمتر سراغ ساخت دكور و خريد و اجاره لوازم گرانقيمت (هر چند كه در راستاي نياز فيلمنامه باشد) برود. درباره بهكارگيري بازيگران در تلويزيون هم سه مساله بسيار اساسي تعيينكننده است، اولي مقوله بودجه است كه توان انتخاب بازيگران مطرح و قدرتمند را از سريالها ميگيرد و ناچارند سراغ بازيگران كم طرفدارتر و معموليتر بروند، دومين مساله محدوديتها و ممنوعالكار كردنهاي خود تلويزيون است كه مثلا فلان بازيگر به دليل آن اظهارنظر ممنوعالكار است و دليل سوم هم عدم تمايل بخشي از بازيگران توانا و مطرح براي همكاري در تلويزيون است، حتي اگر شرايط را هم از نظر مالي و هم از نظر ميداني براي حضورشان مهيا كنند باز هم انگيزه و تمايلي براي كار در تلويزيون ندارند. بلايي كه به دليل افت كيفيت سريالسازي بر سر تلويزيون آمده، يك دليل روشن دارد و آن عدم توجه به واقعيات در جامعه و خواست مخاطب و اختصاص رديف بودجهاي متناسب با استانداردهاي سريالسازي است. سريال هميشه مشتري دارد، چنانكه ميبينيم بسياري از مخاطبان سابق تلويزيون امروز به صف بينندگان سريالهاي شبكه نمايش خانگي پيوستهاند، و حاضرند بابت ديدن هر قسمت از يك سريال مبلغي را به شكل مستقيم به توليدكنندگان اثر پرداخت كنند اما سراغ سريالهاي رايگان تلويزيوني نروند.