گفتوگوي «اعتماد» با خانوادههاي كارگراني كه در آتشسوزي كارخانه پتروشيمي مبين كشته شدند
آتش مرگبار در كمين هادي و مجاهد بود
بهاره شبانكارئيان
درست چهار ماه پيش بود كه كارخانه پتروشيمي مبين عسلويه، آتش گرفت. آتش، به جان و تن دو كارگر زد و سوختند. يكي از آنها درجا كشته شد و يكي ديگر هم در بيمارستان اميرالمومنين شيراز، چند روز پس از بستري شدن، جانش را از دست داد. خانوادههايشان، داغدار شدند؛ آن هم داغي سنگين. هادي احمدي و مجاهد مقصودي، دو كارگر قرباني در اين آتشسوزي هستند. ۵ خرداد ماه، تيكتاك ساعت، نه و نيم صبح را نشانه گرفت و حادثه ناگهان به كارخانه حمله كرد. انفجار شد و آتش، كارخانه را فرا گرفت. تركيدگي لوله خط اكسيژن در پتروشيميهاي مبين و دماوند گزارش شده بود و در منطقه پارس جنوبي مهار شد. تقدير، اما در آن روز براي دو كارگر كارخانه پتروشيمي مبين، تلخ رقم خورد و براي خانوادههايشان عزا آورد. يكي از كارگران همان موقع كشته شد. يكي ديگر هم، چند روز بعد در بيمارستان اميرالمومنين شيراز، بر اثر شدت جراحات ناشي از سوختگي، جانش را از دست داد. در اين ميان يك كارگر در حالي كه دچار پنجاه درصد سوختگي شده بود، زنده ماند.
هنوز نتوانستيم سنگ قبر بخريم
پوريا برادر هادي احمدي، غم از دست دادن برادرش كه تنها نانآور خانه بود، در دلش سنگيني ميكند. با ناراحتي و شكايت از تقدير و حادثه، جملات را پشت سر هم قطار ميكند. «ساكن ايذه هستيم. اما هادي در عسلويه كار ميكرد. هادي ۲۳ سال داشت. تازه سربازياش تمام شده بود. مخارج زندگيمان را او تامين ميكرد. دو برادر كوچكتر هم دارم. پدرم مريض است و ناتوان. دو سالي از هادي بزرگتر هستم. درگير درس و دانشگاه بودم و تازه از خدمت آمدم. روز حادثه از كارخانه با ما تماس گرفتند و خبر آتشسوزي و سوختگي هادي را دادند. چند روزي را در بيمارستان اميرالمومنين در شيراز بستري بود. ولي از شدت جراحات ناشي از سوختگي جانش را از دست داد. به تشخيص پزشك بيمارستان اميرالمومنين، هادي دچار ۸۰درصد سوختگي شده بود. وضع مالي خانواده ما خيلي ضعيف است. ما حتي هنوز نتوانستيم، براي هادي سنگ قبر بخريم.»
با اتفاقي كه افتاد وضع مالي ما بدتر شد
جملات را با لحني تند بيان ميكند. «فاصله ايذه تا عسلويه زياد است. من هم تازه سربازيم تمام شده. كارخانه پتروشيمي مبين، بعد از اين اتفاق جواب درستي به ما نداد. مسافت راه براي طي كردن پيگيري مستمر ما تا كارخانه خيلي زياد است. با اين حال چندين بار به كارخانه رفتم، اما جواب درستي نشنيدم. يك بار هم كه اصلا نگذاشتند داخل شويم. با اتفاقي كه افتاد، وضع مالي ما بدتر شد. پدرم نميتواند كار كند و من هم از سربازي تازه آمدم. نميدانم پيگير كارهاي هادي باشم يا دنبال كارهاي خودم. مخارج زندگيمان با هادي بود. كارخانه حتي احساس همدردي با ما نكرد و دو خانواده قرباني را رها كرد. ما نه ميدانيم مقصر اين انفجار چه كسي بود و نه ميتوانيم خسارتي بگيريم. چون هيچكس جوابي به ما نميدهد. اين كارخانه نبايد به وضعيت ما رسيدگي كند؟»
شكايتمان به جايي نرسيد
يك پسر سيزدهساله و يك دختر هشتساله از او به يادگار مانده. مجاهد مقصودي يكي ديگر از دو كارگر فوتشده ناشي از سوختگي بود. برادر مجاهد، با زخمي كه دوباره دهن باز ميكند از روز حادثه ميگويد. «مجاهد چهلوسه سال داشت. با زن و بچهاش در ايذه زندگي ميكرد. پدر و مادرم را هم به خانه خودش برده بود و همه مخارج به عهده خودش بود. سه برادر و سه خواهر هستيم. هر كدام هم در يك شهر زندگي ميكنيم. وقتي همان روز با من تماس گرفتند و گفتند؛ قسمتي از كارخانه آتش گرفته و مجاهد وضعيت جسماني وخيمي دارد، سريع خودم را به عسلويه رساندم. وقتي رسيدم متوجه شدم، از شدت جراحات ناشي از سوختگي جانش را از دست داده. براي كالبدشكافي او را به بوشهر منتقل كرديم و هفتم خردادماه، مراسم خاكسپاري را انجام داديم. بماند كه با چه مصيبتي خرج مراسم و كفن و دفن را فراهم كرديم. نميدانم با اين شرايط سخت مالي، آينده پسر و دخترش چه ميشود. از طرفي هم پدر و مادرم با آنها زندگي ميكنند. زنش خانهدار است. در حال حاضر هزينه زندگي آنها با يارانه ميگذرد. هركدام از برادر و خواهرهايم مشكلات خودشان را دارند. اگر ديه را پرداخت كنند، حداقل وضع مالي خانواده برادرم كه به همراه پدر و مادرم زندگي ميكنند، كمي تغيير ميكند. مجاهد اگر در كارخانه دچار سوختگي نميشد و جانش را از دست نميداد، خانوادهاش اينقدر تحت فشار نبودند. براي پيگيري به كارخانه رفتيم. در آنجا به ما گفتند كارخانه مربوط به چند شركت است و وقتي خانواده هادي احمدي و ما اين قضيه را متوجه شديم، از شركتهاي مربوطه شكايت كرديم. اما شكايتمان هنوز به جايي نرسيده است.»