مراسم چهلم
فاطمه باباخاني
در اتاق نشستهايم، هر كدام در گوشهاي با ماسكي بر صورت و زن در ميانه جمع با لباس مشكي و ماسكي كه گوشه آن اندكي داخل رفته و زاويهاي ايجاد كرده است. در مراسمهاي اينچنيني اغلب صحبتها حول اين محور ميچرخد كه عزيز از دست رفته چه ويژگيهاي اخلاقي مثبتي و دستاوردهايي در زندگي داشته و اينكه يادش با ما خواهد بود. با اين حال در اين مراسم محور صحبت همه فرزندان مرد بود، فرزنداني كه هر كدام در جاي ديگري بودند و اين فرصت برايشان مهيا نبود تا در جلسه حاضر باشند. هر كسي خاطرهاي ميگفت از دوران دانشجويي، كلاس درس، ماموريتها و... زن كه در ميانه نشسته بود گوش ميداد! چه بر او ميگذشت كه همسري را به واسطه كرونا از دست داده بود و فرزندي را به بهانه سوءتفاهمي در كنار نداشت و دختراني كه هر كدام در كشوري ديگر زندگي ميكردند و او نميخواست زحمتي به هيچكدام بدهد. گهگاه كه خاطره سويه شوخي داشت چشمان زن جمع ميشد و باز در فكر مراسم چهلم فردا فرو ميرفت. در آن مراسم همه از اين ميگفتند كه پسر زن با همه فرق داشت، اينكه در فكر پول نبود و زمانش را اغلب در كوه و بيابان به سر ميبرد. ميگفتند تا مدرك ليسانس را بگيرد سالها طول كشيد چون ترجيح ميداد به جاي نشستن در كلاس ماموريت برود و در كار ميداني باشد. كسي كه اين را ميگفت هفت ترمه دانشگاه را تمام كرده و بعد هم سراغ شغل آزاد و ساخت و ساز رفته بود. با اين حال شرايط و سرنوشت همكلاسي گذشته او را نسبت به ماندن بدبين كرده و ميگفت نميتواند درباره آينده خودش و بچههايش حساب كند و همين فكر مهاجرت را به سرش انداخته است. يكي ديگر از شركتكنندگان هم كه پسرش المپيادي بود ميگفت به واسطه تجربه زندگي و تحصيل از او خواسته گزينه مهاجرت تحصيلي را دنبال كند. از زن پرسيدم آيا او هم فكر ميكند بايد پسرش ميرفت؟ گفت در حال حاضر و شرايط كنوني فكر ميكند اگر مهاجرت كرده بود آيا زندگي آسودهتري در انتظار نداشت؟ پاسخ به اين پرسش چندان روشن نيست، با اين حال همين جمع نشان ميدهد دستاورد زندگي او چندان است كه هر جا نامش ميآيد خاطرهاي خوش در ذهن افراد آن جمع زنده ميشود! شايد با همين دلخوشيهاي اندك است كه ميشود گفت آنها كه ميمانند و ماندهاند و در اين شرايط سخت دست از تلاش برنميدارند افرادي شايسته احترامند، كساني كه بايد قدر شناخت و ايران با وجود آنها آينده روشنتري خواهد داشت.