تينا جلالي
درست مثل كسي كه عزيزي از دست داده باشد؛ تا چند وقت عمق فاجعه برايش قابل درك نيست و بايد زمان بگذرد تا بداند بر او چه رفته، «همه ما» الان در حال حاضر چنين شرايطي را تجربه ميكنيم، گرم هستيم و نميدانيم چند سال آينده عواقب كرونا چه بلايي سر ما ميآورد. فعلا به در و ديوار ميزنيم و هر كاري كه از دستمان بر ميآيد انجام ميدهيم به هر چيزي متوسل ميشويم تا به اين بيماري مبتلا نشويم يا اگر هم اين بيماري به جانمان افتاد تلاش ميكنيم از شرش خلاص شويم. اما بعد كه اين بلاي خانمانسوز از كشورمان رفت، چه؟ تازه آن زمان است كه همه چيز در ما تهنشين ميشود و بُعد دردناك ماجرا بيرون ميزند. احتمالا آن زمان است كه به اطرافمان نگاه ميكنيم و متوجه ميشويم كه چقدر از درون تهي شديم. يافتههاي جديد نشان ميدهد استهلاك روحي و رواني عواقب كرونا حتي از خود بيماري كرونا به مراتب بدتر است و ممكن است ميل به خودكشي را در افراد بالا ببرد.
شوخي كه نيست بيش از يك سال از حملات مرگبار ويروس كرونا در جهان ميگذرد و تاكنون ميليونها نفر در سراسر دنيا بر اثر ابتلا به اين بيماري هزار چهره جان باختهاند. كرونا در اين مدت بر روح و جان ما چيره شده و هست و نيست ما را به تسخير خود درآورد و هر ثانيه از شب و روز با ما و در فكر ماست. حتي در خواب هم رهايمان نميكند. اگر هم در اين مدت برحسب اتفاق و به ندرت لحظات شيريني را تجربه كرده باشيم (تولد يا ازدواج و...) باز استرس با جانمان همنشين بود و با ترس و وحشت به اطراف نگاه ميكرديم. در اين مدت به بهانه فاصلهگذاري اجتماعي از يكديگر دور و دورتر شديم و خيلي از ما خودمان را درميان ديوارها زنداني كرديم، از يك آغوش ساده پدر و مادر محروم بوديم حتي نميتوانستيم با عزيزمان دست دهيم. بيش از يك سال و نيم است يك تنهايي ناخواسته گريبانمان را گرفته است. تحمل اين شرايط نفسگير از يك طرف، هجوم اخبار مرگومير و از دست دادن عزيزان از سوي ديگر جسم و جانمان را مچاله كرده و همچنان ميكند. حتي اگر خودمان و خانوادهمان هم به كرونا مبتلا نشده باشيم (كه بسيار بعيد به نظر ميرسد) از وضعيت بغرنج به وجود آمده افكارمان در امان نيست. حال پرسشي كه به وجود ميآيد چه بايد كرد؟ آيا انسان راهي دارد كه بتواند از اين شرايط به سلامت عبور كند؟ از آنجايي كه نقش و تاثير هنر در بهبود بيماريهاي روحي بسيار پررنگ است آيا ميتوان براي حفظ بهداشت رواني و درمان اضطرابهاي ناشي از عوارض بيماري كرونا به اين مديوم پناه برد؟ نقش و مسووليت دولت درقبال شهروندان در برابر اين ابربحران چيست؟
با ناصر فكوهي استاد انسانشناسي دانشگاه تهران و مدير موسسه انسانشناسي و فرهنگ گفتوگويي انجام داديم و ضمن طرح اين سوالات ديدگاه او را درباره اين مهم جويا شديم كه پيش روي شماست.
اگر موافق باشيد بحث را از زمان شيوع ويروس كرونا آغاز كنيم كه اين بيماري با تمام بلايا و فاجعههاي جهاني، موج تغيير و تحولات نه تنها در كشور كه در دنيا به وجود آورد. سينماها و بيشتر مراكز فرهنگي و هنري به لحاظ حضور مخاطبان به صورت فيزيكي تعطيل شدند و جهان ارتباطات شكل آنلاين به خود گرفت. اوقات فراغت مردم بيشتر شد و از همان ابتدا شهرها به تعطيلي كشيده شده (اگر چه تعطيلي شهرها دوام نداشت) در وهله اول ارزيابي شما از اين تغييرات و شيوه تعاملي چيست؟
ابتدا بگويم كه من مجموعهاي از مقالات خود را درباره همه جنبههاي كرونا در ابتداي سال منتشر كردم (تاملات كرونايي، نشر آبي پارسي، 1400) اما روشن است كه اين مشكل كه به آن ميتوان بيماري قرن نام داد، به اين زودي حل نخواهد شد و دستكم بايد همه كشورهاي جهان يك دوره ده ساله را براي بيرون آمدن از اين بحران در نظر بگيرند. اما اين دليلي نيست كه دست روي دست بگذاريم يا با بيكفايتي و تصميمات نادرست، جان هزاران تن را به خطر بيندازيم. تصميمي كه براي ورود واكسن گرفته شد، بسيار خوب است، هرچند بسيار دير، اما به هر رو اميدواريم كه تا اندازهاي اشتباه پيشين را جبران كند. اما درباره خود بحران، بايد بگويم كه كرونا نشان داد جهان امروز صرفا براساس معادلات فاسد و سودجويانه سرمايهداري متاخر پيش نميرود. اين سرمايهداري در حالي كه جهاني شدن مادي و پديدههايي مثل «مازاد گردشگر» (over toism) را تا آخرين حد ممكن پيش برده است، هنوز نه در سطح كشورهاي توسعهيافته، نه در سطح كشورهاي در حال توسعه و نه در روابط داخلي هر يك از اين دو گروه و روابط ميان آنها قابليت مديريت چنين بحرانهاي زيستي يا اقليمي را ندارد. حال اينكه در جايي بيكفايتي مديران فاجعه ميآفريند و در جايي ديگر بخت ياري ميكند و فاجعه كوچكتر است، مساله ديگري است. كرونا نشان داد كه نظم جهاني بايد به سوي برابري بيشتري بين كشورهاي ثروتمند و فقير برود، زيرا اين پديدهها فقير و غني نميشناسد و تا زماني كه جهان مصونيت پيدا نكند هيچ كشوري و هيچ شخصي كاملا در امان نيست و هر آن ممكن است با ايجاد جهش جديدي در ويروس تمام دستاوردهاي پيشين فناورانه در مقابله با آن بياثر شود.
اما كرونا به ما امكان داد درك كنيم كه جهان مجازي و تمام ابزارهاي گسترده آن، كمك بزرگي به حساب ميآيند كه ميتوانند به ما در تداوم بخشيدن به انديشيدن، هنر و موسيقي و ادبيات و همه عرصههاي فرهنگ كوشا و فعال بمانيم. بشريت هرگز چنين امكاناتي در اختيار نداشته است كه بتواند به سادگي اطلاعات و سرگرميها را در دسترس همگان قرار دهد. كرونا باعث شد ميليونها ساعت فيلم و كتاب و بازيها و اسناد و عكسها و غيره در اختيار همه مردم جهان قرار بگيرد و افراد بتوانند خود را در جريان پيشرفت و تحول فرهنگ خود و ديگران قرار دهند و بهروز بمانند و همچنين خلاقيت بالايي براي توليد آثار هنري و نوشتن و به اشتراك گذاشتن پيدا كنند. البته محدود شدن اماكن عمومي و به ويژه مراكز فرهنگي و هنري در اين ميان، ضربه سختي بود كه چارهاي جز آن نبود. تصورش را بكنيد كه اين مراكز باز نگه داشته ميشد يا بدون توجه به پروتكلهاي بينالمللي چنين شود و به هر دليلي خواسته باشند اين اماكن يا هر مركز ديگري كه امكان سرايت وجود دارد را باز نگه دارند در اين صورت نتيجه روشن است: سيستم بهداشتي فروپاشي كرده و ديگر حتي در جهان مجازي نيز نميتوان به هنر و فرهنگ پرداخت. به نظر من خطرناكتر از تعطيلي اماكن فرهنگي و هنري كه لزوما موقت است، مباحثي از جنس «طالبان» است كه اين روزها ميشنويم و صحبت از فيلترينگ و از محدود كردن پهناي باند و غيره ميكنند كه نه تنها عملي نيست، بلكه در كوتاهمدت، سبب افسردگي بيشتر جامعه و در ميانمدت و درازمدت سبب سرعت بخشيده شدن به پروژههاي اينترنت فضايي و جهاني ميشود كه همين امروز هم در دسترس هستند، اما با چند تصميمگيري ميتوانند در همه جاي دنيا برقرار شوند. به نظر من اين مباحث ريشه نه در ايدئولوژي، بلكه در فساد اقتصادي دارد، كمااينكه معتقد بودم و هستم كه مسائل و مشكلات مربوط به كمبود واكسن و پيش از آن، مسائل مربوط به مبارزه با تعامل ايران با كشورهاي اروپايي و امريكا و برعكس تشويق تعامل با روسيه و چين، ريشه در فساد دارد و نه ايدئولوژي.
تنها راه آنكه يك جامعه بتواند از لحاظ سلامت رواني، اخلاقي و فرهنگي ضمانتهايي داشته باشد، آزادي و دموكراسي و دادن احساس اميد و اعتماد به مردم است كه راه آن نه خشونت است و نه حرفها و اقدامات افراطي، اما به ظاهر راديكال و اين راديكاليسم تصنعي به وسيله دشمناني كه ميدانند اگر اميد و چشماندازهاي آيندهاي بهتر از مردم گرفته شود، ميتوان آنها را به چنان ضعف و فقري از لحاظ مادي و معنوي رساند كه در هر موقعيتي به ويژه سلطه قدرتهاي بزرگ را پذيرا شوند، دامن زده ميشوند. من كمي جلوتر خواهم گفت كه رابطه با مراكز فرهنگي و هنري از جمله سينما و تئاتر، به هر حال حتي پيش از كرونا رو به تغيير در سراسر جهان بود و كرونا اين جريان را تسريع كرد نه اينكه عاملش باشد. بنابراين مشكل در اينجا نيست، مشكل در فسادي است كه براي هر تامين خود دايما پشت پرده ايدئولوژي و راديكاليسم پنهان ميشود تا حداكثر سودجويي را انجام دهد.
با در نظر گرفتن اين نكته كه شما جامعهشناس و همينطور انسانشناس هستيد آيا تعطيلي عمده مراكز فرهنگي و سينماها از همان ابتدا روي روحيه مردم تاثير منفي نداشت؟ و آيا به نظر شما كمي مديريت تعطيلات شتابزده نبود؟ از اين نظر ميگويم كه سينماها و تئاترها از سالهاي گذشته تا همين چند ماه پيش جزو مشاغل دسته سه به حساب ميآمدند.
شكي نيست كه وقتي فروشگاهها، مراكز علمي، فرهنگي و غيره بسته شوند و امكان تعامل در جهان واقعي به مدت طولاني از ميان برود، تاثير منفي است. در اين موضوع به نظر من جاي ترديد نيست. اينكه مديريت در اين زمينه درست بود يا نه به نظر من ما چند دوره مديريت در رابطه با كرونا را تجربه كردهايم نه يك دوره و بدترين آنها در شش ماه گذشته بوده است كه به فاجعه كنوني رسيده است و اين فاجعه به اذعان خود مسوولان ريشه در بيكفايتي و تصميمگيريهاي نادرست داشته ولي در اين امر مديريت فضاهاي فرهنگي چندان جايگاه بزرگي نداشته است. در سراسر جهان اين مراكز نخستين مكانهايي بودند كه بسته شدند و آخرين مراكزي كه پس از كاهش كامل بيماري باز ميشوند. اما آنچه فاجعهانگيز بوده است اينكه هر بار مسوولان جديدي در كشور ما روي كار ميآيند، گويي براي نخستينبار از كشوري بيگانه به اينجا وارد شدهاند، همه مسائل را بر گردن مسوولان پيشين مياندازند، گويي آنها هم چند سالي بيشتر نيست در اين كشور بودهاند، اين عقلانيت كه يك كشور و سيستم اجتماعي را مجموعه كنشگران و نهادهايش ميسازند كه بايد تعامل مناسب و درستي با هم داشته باشند يا از سر بيكفايتي ناديده گرفته يا از سر فساد در برابرش چشمپوشي ميشود.
اخيرا ديديم كه به جاي آنكه فكري اساسي براي ضربهاي كه به همه شيوههاي فراغت مردم خورده است، به ويژه در تئاتر و سينما، دغدغه ابراز شده، بار ديگر مسائل ايدئولوژيكي را مطرح ميكنند كه گويي فيلمهاي ساخته شده، يا نمايشنامهها و كتابهاي منتشر شده با مجوز و ارزيابي و مميزي يك دولت ضد انقلابي و بيگانه صادر شده است. اين امر به گونهاي ابله فرض كردن مردم است و تاثيري بسيار منفي نه فقط در ميان سينماگران و اهل هنر و موسيقي و غيره دارد، بلكه به شدت به اعتماد اجتماعي و اميد به آينده و داشتن چشمانداز براي بهبود اوضاع ضربه ميزند. مسوولاني كه چنين سخن ميگويند شايد به تصور خودشان ميخواهند «حرفي» زده باشند كه بخشي از نيروهاي به خصوص جوان و بيتجربه خودشان را راضي كنند، ولي توجه نميكنند كه تا چه اندازه مخالفت در همه اقشار و بياعتمادي به وجود ميآورند. در حال حاضر بايد همه نيروها جمع شوند تا كشور از يك كشتار بزرگ در بيماري كرونا نجات يابد و پس از آن هم بايد باز هم براي چندين و چندمين بار به همه مسوولان كنوني، پيشين و آتي هشدار داد كه تا مردم را جدي نگيرند، تا به آنها احترام نگذارند، تا حاضر نشوند بپذيرند سلايق با هم فرق ميكند و يك گروه نميتواند سليقه خود را به زور به ديگران تحميل كند، هيچ چيز عوض نميشود، جز آنكه پتانسيلهاي تنش و بياعتمادي و ناآرامي و به هم ريختگي اوضاع و به همين دليل وسوسه و انگيزه افراد براي مهاجرت يا انفعال مطلق بيشتر و بيشتر ميشود.
يكي از منتقدان سينما صحبت ميكرد و ميگفت از آنجايي كه از مدرسه تا كانونهاي هنري و محافل فرهنگي تعطيل است و همه تفريحات به شيوه مجازي برگزار ميشود اين موضوع آنلاين و مجازي بودن در درازمدت تاثيرات منفي زيادي بر جوانان خواهد گذاشت. تحليل شما در اين باره چيست؟
من معتقد نيستم كه انتقال حتي بخش بزرگي از فعاليتها به محيط مجازي ضربهاي به اين فعاليتها بزند. ما خود سالهاست كه در اين محيط كار ميكنيم و از چندين سال پيش از بروز بحران كرونا در سراسر جهان شبكه مجازي به جهان جديدي تبديل شده كه ايدهها و آثار هنري و تعامل انديشهها در آن انجام ميشود. شبكههاي مجازي و اينترنت تنها ابزارهايي هستند كه كمي ميتوانند اگر درست كار كنند و راه درست را پيش بگيريم به ما در داشتن جامعهاي سالمتر و با فرهنگتر كمك كنند و در غير اين صورت روشن است كه به ما ضربه خواهند زد. با يك چاقو هم ميتوان غذاي خود را آماده كرد و گرسنگي خويش را فرو نشاند و هم جان خود يا ديگري را گرفت؛ اما مبارزه با چاقو به نظر من كار ابلهان است كه جز زيان هيچ حاصل ديگري ندارد. جهان آينده از هم امروز آغاز شده . اين جهاني است كه در آن ما با پيوندهايي بيشمار ميان جهان مجازي و جهان واقعي سروكار داريم. روابطي بسيار پيچيده ميان شبكههاي مجازي و شبكههاي واقعي. يا اين را ميپذيريم يا چارهاي نداريم كه حكم خودكشي فرهنگي خود را صادر كنيم.
نكته قابل توجه ديگر بحث اوقات فراغت مردم است كه از زمان شيوع كرونا بيشتر شد و نداشتن سرگرمي و رفاه لازم هم براي مردم در اين مدت با نظرات متفاوتي همراه بود كه باعث افزايش افسردگي و گاهي خشونت همراه بوده. نظر شما در اين باره چيست؟
نخست به اين نكته توجه داشته باشيد شاخصي كه در اين زمينه سالهاي سال است مورد تاييد دانشمندان و همه دستاندركاران است، «شاخص مازلو» است يعني نيازهاي انسان به صورت نابرابري از نيازهاي اوليه شروع ميشود (مثل غذا و مسكن) و در نهايت به نيازهاي ثانويه (مثل اوقات فراغت و سرگرمي) ميرسد. وقتي مردم از لحاظ بهداشت، از لحاظ مسكن، از لحاظ تغذيه و ساير نيازهاي اوليه بيولوژيك خود دچار مشكلات اساسي هستند چگونه ميخواهيم با اوقات فراغت آنها را راضي كنيم. امروز به دليل بيكفايتي عظيم در زمينه واكسيناسيون، همه ترس جان خود و عزيزانشان را دارند، هزاران هزار خانواده ايراني در غم از دست رفتگانشان هستند، اقلام غذايي حتي ابتداييترينشان به حدي گران شده كه افراد حتي نميتوانند به خوردن يك غذاي ساده مطمئن باشند، بهداشت را كه بهتر است چيزي از آن نگوييم، زيرا نزديك شدن به يك بيمارستان بلافاصله فكر از دست دادن خانه و آشيانه و آواره شدن را براي تامين مخارج ضروريترين درمانها در ذهن هر كسي ميآورد، بسياري از مردم بايد حقوق سالها كار خود را صرف خريد دارو از قاچاقچيها بكنند و... در اين شرايط آيا تصور ميكنيد كسي ميتواند به اوقات فراغتش فكر كند.
جناب فكوهي نكته مهمي كه وجود دارد اينكه انگار خود مردم هم از اينكه يكسال ونيم فشار كرونا را تحمل كردهاند خسته شدهاند. نظر شما چيست؟
ممكن است گفته شود: پس چرا همه پاركها و مجالس و غيره پر است: پاسخ در غيرعقلاني شدن جامعه است، در حقيقت وقتي به قول معروف «همه به سيم آخر ميزنند» و به خود ميگويند «هرچه پيش آيد، خوش آيد». ما وارد دوران آنومي اجتماعي شدهايم و اينكه پاركها پر است يا اگر فردا سينماها را باز كردند مردم به آنها هجوم ميآورند، پاسخ حل مشكلاتي به عظمت و سختي معضلات جامعه ما در چنين حد بزرگي از فشار بينالمللي نيست. دولت بايد مسووليت خود را جدي بگيرد و بداند كه هر كنشي، واكنشي در پي خواهد داشت، حتي ده، بيست يا پنجاه سال ديگر، بنابراين بايد عقلاني عمل كند. دولت بايد بداند كه دوران رفتارهاي به ظاهر ايدئولوژيك و اظهارنظرهاي تند و افراطي و تهديد و حركات خشونتآميز به سرآمده و نه در اينجا نه در هيچ جاي دنيا با چنين ابزارهايي هيچ كسي جز در كوتاهمدت نميتواند كار خود را پيش ببرد. اگر روسيه يا چين و از هر دو بدتر، كره شمالي را بخواهند مثال بزنند، بايد بگوييم كه هر سه اين كشورها، به ويژه آخري كه يك زندان بزرگ است، آيندهاي نامعلوم دارند و به همين دليل نيز كسي حاضر نيست در آنها سرمايهگذاري كند. بزرگترين خطري كه ما را امروز تهديد ميكند، نه كمبود اوقات فراغت و سازماندهي آنها بلكه ترك شعار و خطمشي انقلاب يعني «نه شرقي، نه غربي» است؛ يعني براي گريز از غرب به دامان شرق پناه ببريم. ما نه نيازي به سرافكندگي در برابر غرب داريم و نه شرق، كافي است عاقلانه و با شجاعت و استقلال عمل كنيم و بدانيم كه بازيهاي فساد به ويژه اگر ظاهر ايدئولوژيك به خود بدهند ما را به هيچ جا نخواهند رساند.
جناب فكوهي در ادامه پرسش قبل، نكته ديگري كه اين وسط مطرح است اينكه چقدر توانستيم از فضاي شهري مناسب و سالم براي پر كردن اوقات فراغت مردم در دوران شيوع كرونا بهره ببريم؟
مردم و برخي مديران با وجدان، كارهاي بسيار مفيد و خوبي در اين سالها انجام دادهاند. به نظر من نقاط شهري بسيار جذابي براي مثال در تهران ساخته شده. همين طور در شهرستانها يك مثالش خانه موزههاي تهران است. پاركها و موزههاي شهرستانها و فضاهاي سبز ديگري كه در نقاط مختلف كشور ميبينيم همين طور سر و سامان دادن به بخشي ولو كوچك از ميراث فرهنگي. اما اينها كافي نيست، زيرا بدون برخورداري از يك زيرساخت گسترده و پيشرفته شهري، اين نقاط قابل استفاده و بهرهبرداري به صورت مناسب نيستند. طراحي شهري، برنامهريزي كاربريهاي زمين، كنترل و اجراي قوانين ابتدا نياز به آن دارد كه سالمسازي در سطح شهرداريها و نهادهاي دولتي متولي انجام شود. براي اين كار بايد بهطور كامل نيازهاي همه شهروندان يك شهر در كوتاه و درازمدت بررسي و با كمال دقت براي راضي كردن آنها اقدام كرد تا حس اعتماد و حس تعلق مردم به شهر بار ديگر به وجود بيايد. خراب كردن اعتماد و تعلق خاطر، كار سختي نيست با چند اظهارنظر ناسنجيده و تندروانه، هر مسوولي ميتواند به اندازه دهها برنامه دشمنان واقعي به مردم ضربه بزند، از اينرو گمان ميكنم ابتدا مسوولان بايد نسبت به مفهوم واژه «مسوول» بينديشند و اين واژه را از مفهوم كسي كه بايد خود را در موضع مراقب و تنبيهگر و «مبصر» براي جامعه در بياورد، خارج كنند و در اين اظهارنظر من هيچگونه رويكرد نصيحتوار وجود ندارد. من صرفا تجربه تمام كشورهاي جهان از عقبافتادهترين تا پيشرفتهترين كشورها را به مسوولان يادآور ميشوم. متاسفانه ما در كشور خود همچون بسياري ديگر در ساير كشورها، تاريخ نميخوانيم و به تجربه گذشتگان توجه نداريم و به همين جهت راههاي صد بار رفته را صدها بار ديگر زير پا ميگذاريم و به افراد سودجو امكان ميدهيم كه براي تامين سود خود و حتي تخريب كشور بتوانند نظرات خود را به عنوان نظرات راديكال و ريشهاي جا بزنند. در حاليكه كمي مطالعه تاريخي نشان ميدهد كه چنين موضعگيريهايي اغلب ريشه در بدخواهي دارند و تقريبا هميشه منجر به فاجعهاي براي خود آن افراد و براي اكثريت جامعه ميشوند.
با تمام اين صحبتها به نظر شما بهتر نبود از تهديدي كه كرونا به وجود آورد با بهرهگيري از خلاقيت به نحو ديگري استفاده ميشد تا به فرصت تبديل شود و از آن بهرهبرداري درستي در جهت رشد هنر اتخاذ شود؟
البته كه بهتر بود اما اين وظيفه ما نيست، زيرا ما نه اختياري داريم و نه تاثير مستقيمي در تصميمگيريها؛ ما تا جايي كه اجازه داده شود و ظرفيت اجتماعي وجود داشته باشد، آسيبشناسي ميكنيم و آنچه به نظرمان راهحل منطقي ميآيد را مطرح ميكنيم حال اينكه دوستان و مسوولان و هر كسي كه قدرت تصميمگيري يا اجرا دارد، چقدر اين حرفها و راهحلها را جدي بگيرد و از آنها تبعيت كند، موضوعي ديگر است. وظيفه عالم اجتماعي اين نيست كه خودش دست بالا بزند و جامعه را زير و رو كند زيرا نه ميتواند و نه براي اين كار ساخته شده، وظيفه او آن است كه هر كاري را براي بهبود و تغيير جامعه ميداند گوشزد كند و بيآنكه تحت تاثير جوسازيها مثبت و منفي و سطحينگريهايي از اين يا آن جهت قرار بگيرد، نظر خود را بيان كند و البته شهامت آن را نيز داشته باشد كه از داغ خوردن با اين و آن اتهام نهراسد. متاسفانه گروه بزرگي از صاحبنظران علوم اجتماعي و انساني ما يا خود تن به فساد عمومي جامعه دادهاند يا حداكثر پس از چندبار دخالت اجتماعي و يورشهايي كه از هر سو (و اغلب از دو سوي متضاد) به آنها ميبرند، ترجيح ميدهند، ساكت بمانند. اين مثل آن است كه آنقدر به يك پزشك طعنه بزنند و او را بترسانند كه هيچ تشخيصي را بيان نكند . اين امر درد و بيماري را از ميان نميبرد، بلكه آنها را تشديد كرده و به سختي بيما را زير فشار گذاشته و نابودش ميكند.
حالا چشمانداز شما از آينده چه ميتواند باشد؟
بارها گفتهام، آينده را تا حد زيادي - و البته در موقعيتهايي بسيار متفاوت- ما خودمان ميسازيم. آينده چيزي نيست كه بتوان آن را دقيقا پيشبيني كرد. بخشي از اين پيشبينيناپذيري به ذات موقعيت آينده برميگردد، زيرا تا چند ثانيه، چند ساعت يا چند روز و ماه و سال آينده، ممكن است ميليونها خردهرويداد، يا رويدادهايي كلان و غير منتظره اتفاق بيفتد كه تمام آنچه ما در حال حاضر ميشناسيم و ميتوانيم در تحليل خود طرح كنيم به زير سوال ببرد. در همين حال ممكن است ميليونها واقعيت آشكار و پنهان، حركت و فرآيند وجود داشته باشد كه ما از وجودشان بيخبريم و نميتوان بدون شناخت آنها آينده را پيشبيني كرد. بدين جهت است كه من بسيار ميگويم آينده، ولو سادهترين و بديهيترين واقعيات، مثل اينكه بگويم يك دقيقه ديگر هنوز زنده هستم، يك توهم است. اما اين را به گونهاي درباره گذشته هم ميتوان گفت زيرا نه همه چيزهايي را كه وجود داشته ميشناختهايم و نه ميتوانستيم حتي اگر در دسترسمان بودند استفاده دقيق را براي شناخت گذشته از آنها كنيم. اما همانطور كه ما در گذشته خود داراي «عامليت» (agency) بودهايم و بر اساس اينكه به چه ميزان از آن بهره بردهايم بر سرنوشت و هويت كنوني خود تاثير گذاشتهايم، در آينده نيز ميتوانيم كمابيش عامليت داشته و آن را دستكم تا اندازهاي خود تعيين كنيم. اينجاست كه ميتوانيم هم گذشته را از عالم خيال جدا كنيم و هم آينده را. بخشي از آينده، هميشه به اراده و روشنبيني...
و البته به دورانديشي ما بستگي دارد.
و دورانديشي ما بستگي دارد، به اينكه چه آينده و سرنوشتي را براي خود بخواهيم و چه ميزان نسبت به راههاي درست رسيدن به آن آگاه باشيم. متاسفانه جهان امروز سرشار از سرابهايي است كه به ما توهم شناخت گذشته و آينده را ميدهند اما يا دامهايي هستند كه بر دست و پايمان بند ميزنند يا دستكم راه را به ما اشتباه نشان ميدهند: دور خود ميچرخيم و گمان ميكنيم پيش ميرويم و صد سال بعد در همان نقطهاي هستيم كه صد سال پيش. براي پرهيز از اين امر بايد تفكري انتقادي و هميشه هوشيار داشته باشيم، از ديدن امور به مثابه اموري بديهي، از فرض گرفتن اينكه با جهاني ساده سروكار داريم كه در آن آدمهاي خوب و بد به سادگي از يكديگر قابل تشخيص هستند، پرهيز كنيم. پيچيدگي و سختي معماي هستي، پيچيدگي روح انساني و پديده حيات را درك كنيم. در اين شرايط است كه ديگر دچار توهماتي از آن دست كه خواسته باشيم از خودمان، فرهنگ خودمان، كشور خودمان و غيره، يك جزيره آرامش و خوشبختي بسازيم و به حال ديگران بيتفاوت باشيم شايد بتوانيم بيرون بياييم. اگر بخواهيم فرهنگي آزاد و آباد و متعادل و شكوفا داشته باشيم و اين صرفا در حد يك آرزو و خيالبافي و خودشيفتگيهاي كودكانه نماند، بايد نگاه خود را به صورت كامل به جهان تغيير دهيم. بپذيريم كه از قافله بسيار بسيار عقبيم و زماني كه اكثريت جهانيان در رنج و درد و تلاش براي دگرگون و بهتر كردن آن هستند و بسياري هم روشن است در كار تخريب خواسته يا ناخواسته آن، ما در لاك خود فرو رفته و خود را در آينه مينگريم و شاد ميشويم و براي خودمانم فريادهاي آفرين ميفرستيم. اين راه نه به خوشبختي و آينده بهتر بلكه به فرو رفتن در باتلاق انحطاط فرهنگي است. به باور من، ما امروز حتي اگر بهترين و با وجدانترين و هوشمندترين مديران جهان را هم داشتيم به چندين نسل تلاش سخت نياز داريم تا بتوانيم به جامعهاي نه آرماني كه صرفا متعادل در جهاني به شدت پيچيده و پر سراب برسيم. از اينرو تنها چيزي كه درباره آينده من نسبتا به آن باور دارم، اين است كه با شعار دادن و خط و نشان كشيدن و تهديد و صدا بلند كردن و خود را مركز عالم پنداشتن، به گذشته نامعلوم و آينده نامعلومتر خود افتخار كردن، ما را به هيچ جا نميرساند. تنها نقدهايي سخت و شكافتن لايههاي فاسد آن گذشته و تخيلات بيمارمان نسبت به آن آينده است كه شايد بتواند كمكمان كند، نه چيز ديگري. اما متاسفانه آنچه در اطرافمان ميبينيم چنين نيست: گروهي چشم خود را بسته از خودزني تعريف ميكنند و گروهي بزرگتر كه باز هم با چشمان بسته دايم از خود تعريف ميكنند. جهان اين نيست، اين چيزي است كه ما ميخواهيم باشد، اما اين نيست. فاجعه امروز خاورميانه و افعانستان و روي كار آمدن مجدد يك گروه در راس يك دولت با پيشينهاي چند هزار ساله را ببينيم و نگاهي به پنجاه سال جنگ داخلي دو اشغال شوروي و امريكا در اين كشور نگونبخت بيندازيم تا درك كنيم چشماندازها چيزي نيستند كه ما فكر ميكنيم. جهان و خود را بايد شناخت و با اين شناخت تمام تلاش خود را كرد كه با واقع بيني آينده خود را ساخت. بايد از تاريخ ولي نه تنها از تاريخ از روزگار خود و تحليل انتقادي و جامعهشناسانهاش درس بگيريم ولو درسهايي بسيار تلخ تا شايد بتوانيم براي خود آيندهاي درخور بسازيم و كمتر آگاهانه و ناخودآگاهانه دستخوش دستكاريهاي بيشمار رسانهاي شويم.
و در حال حاضر همانطور كه خودتان مستحضريد نزديك به يكسال و نيم از شيوع بيرحمانه كرونا در كشور ميگذرد. مدام تذكر داده ميشود كه در مكانهاي عمومي و تفريحي حضور نداشته باشيد. اين در حالي است كه آستانه تحمل بسياري از خانوادهها طي يكسال گذشته در اين شرايط پايين آمده، اعصاب به شدت ضعيف شده، بفرماييد نقش و تاثير هنر در خنثيسازي اين شرايط بحراني چگونه است؟
اين رفتارها دلايل بيشماري دارند كه به گمانم حرف اول را درباره آنها، بايد نه جامعهشناسان و رويكرد كلانشان، بلكه روانشناسان اجتماعي بزنند. ولي به هر رو يكي از دلايل اين موقعيت به نظر من بدون شك در همان انفعال و احساس نوميدي و نداشتن چشمانداز درست به صورت متناقضي احساس خوشباوري و خود را قبله عالم پنداشتن است. تحقير خويش و اعتماد به نفس كاذب ساختارهاي بلاهتي و انحطاطي هستند كه شايد بهترين نمودش حتي بيشتر از واقعيت بيروني جهاني مجازي جامعه ما، شبكههاي اجتماعي آن، وبگاهها و پلتفرمهايش باشد. وقتي كسي براي خودش آيندهاي متصور نباشد، وقتي تصور نكند كه نميتواند آن طور كه ميخواهد زندگي كند، وقتي هيچ اميدي به اينكه سرزمينش روزهاي بهتري را ببيند و او بتواند آنطوركه مايل است و نه آن طوركه بالادستيها ميگويند زندگي كند و فرادستان خود را مجاز ميدانند در ريزترين امور زندگياش دخالت كنند و در همه زمينهها برايش تصميم بگيرند، چنين فردي منفعل ميشود، عالم واقعيت را ترك ميكند و براي خودش گذشته و آينده طلايي ميسازد تا حال خود را فراموش كند. به كلامي عاميانه با خودش خواهد گفت: «چه فرقي ميكند، بگذار حداقل اين دم را غنيمت بدانيم» و اگر اندكي روشنفكر باشد از خيام هم براي ذهن بيمار خود مايه ميگذارد تا به اوهام خويش پايهاي فلسفي بدهد. اما اينها تقريبا هيچ چيز را در واقعيت زندگياش تغيير نميدهد. اصولا اين شيوه فكر و زندگي كردن در لحظه، حاصل سرنوشت اغلب غمانگيز اين سرزمين بوده، حاصل دورههاي طولاني بيثباتي و خشونت و انحطاط مادي و اخلاقي، زيرا افراد حتي نميدانستهاند تا چند روز و چند سال ديگر چه در انتظارشان است؛ از اينرو به دم پناه ميبردند يا به افيون و تن به نوعي شلختگي ذهني و بيتفاوتي به سرنوشت خود و ديگران ميدادند كه سرنوشتشان را هرچه اندوهبارتر ميكرد، براي خود قهرمان ميساختند و اسطورههاي نجاتبخش و غيره. اما تاريخ جهان و حتي تاريخ معاصر به ما نشان داده است هميشه براي كساني كه واقعبيني منتقدانهاي دارند، ميتواند چشماندازهاي بهتري وجود داشته باشد.
مشكل كرونا كه به آن ميتوان بيماري قرن نام داد، به اين زودي حل نخواهد شد و دستكم بايد همه كشورهاي جهان يك دوره ده ساله را براي بيرون آمدن از اين بحران در نظر بگيرند.
بشريت هرگز چنين امكاناتي در اختيار نداشته است كه بتواند به سادگي اطلاعات و سرگرميها را در دسترس همگان قرار دهد. كرونا باعث شد ميليونها ساعت فيلم و كتاب و بازيها و اسناد و عكسها و غيره در اختيار همه مردم جهان قرار بگيرد و افراد بتوانند خود را در جريان پيشرفت و تحول فرهنگ خود و ديگران قرار دهند و بهروز بمانند و همچنين خلاقيت بالايي براي توليد آثار هنري و نوشتن و به اشتراك گذاشتن پيدا كنند.
وقتي فروشگاهها، مراكز علمي، فرهنگي و غيره بسته شوند و امكان تعامل در جهان واقعي به مدت طولاني از ميان برود، تاثير منفي است. در اين موضوع به نظر من جاي ترديد نيست.
اخيرا ديديم كه به جاي آنكه فكري اساسي براي ضربهاي كه به همه شيوههاي فراغت مردم خورده است، به ويژه در تئاتر و سينما، دغدغه ابراز شده، بار ديگر مسائل ايدئولوژيكي را مطرح ميكنند كه گويي فيلمهاي ساختهشده، يا نمايشنامهها و كتابهاي منتشرشده با مجوز و ارزيابي و مميزي يك دولت ضد انقلابي و بيگانه صادر شده است. اين امر به گونهاي ابله فرض كردن مردم است و تاثيري بسيار منفي نه فقط در ميان سينماگران و اهل هنر و موسيقي و غيره دارد، بلكه به شدت به اعتماد اجتماعي و اميد به آينده و داشتن چشمانداز براي بهبود اوضاع ضربه ميزند.
معتقد نيستم كه انتقال حتي بخش بزرگي از فعاليتها در محيط مجازي ضربهاي به اين فعاليتها بزند. ما خود سالهاست كه در اين محيط كار ميكنيم و از چندين سال پيش از بروز بحران كرونا در سراسر جهان شبكه مجازي به جهان جديدي تبديل شده كه ايدهها و آثار هنري و تعامل انديشهها در آن انجام ميشود.