• ۱۴۰۳ شنبه ۲۶ آبان
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5038 -
  • ۱۴۰۰ پنج شنبه ۸ مهر

روزي با عمو نصير

فاطمه باباخاني

نصير عزيزخاني محيط‌بان قديمي پارك ملي گلستان كه همه او را به عمو نصير مي‌شناسند، سنش 14 سال و هشت روز كم است. فرق نمي‌كند امسال او را ديده باشيد يا 10 سال قبل يا حتي دو روز بعد از اين نوشته، هر بار بپرسيد عمو نصير چند سال‌تان است مي‌گويد: «14 سال، هشت روز كم»؛ نه روزي به آن افزوده مي‌شود و نه كاسته. خاطرات او در پارك ملي گلستان به سال 1331 مي‌رسد، از دهه چهل عبور مي‌كند، در دهه 50 و 60 اوج مي‌گيرد و باز همچنان با او هست تا سال 1400 كه ما او را در اتاقكي در ييلاق ديديم. آن روز كه وارد اتاقك شديم پتو را چهار لا كرده بود تا تشك مناسبي شود و يك پتو لوله‌شده و بالشت را هم به عنوان پشتي گذاشته بود.‌  عمو نصير كاسه چيني گلداري را به گاز كوچكي كنار دستش تكيه داده و دو دستمال كوچك پارچه‌اي روي پتو گذاشته بود كه گاه يكي را برمي‌داشت و به چشم‌هايي كه هر از گاه از آن آب مي‌آمد، مي‌كشيد. نيم‌ساعت يك‌بار از كنار دستش كتري را برمي‌داشت و چاي پررنگي در كاسه مي‌ريخت و نگاهش به آنچه در بيرون در اتاقك بود، مي‌چرخيد. مي‌گفت خواب ندارم، ساعت مشخصي نيست كه بگويم خوابيده‌ام. عادت داشت شبانه همين‌جور نشسته چشم بر هم بگذارد، هر ساعتي يك بار بلند شود و چرخي در بيرون بزند. همين چند روز پيش كه ما به بهانه گاوبانگي (فصل جفت‌گيري مرال‌ها) آنجا بوديم در اين گشت‌وگذارهاي شبانه گاه به صداي گوزن‌ها كه در فصل جفت‌گيري بودند با شاخ ‌كل‌ كه بر آن مي‌دميد پاسخي مي‌داد (گوكل مي‌كرد)، زماني هم آن‌سوتر از اتاقك مي‌رفت مگر گرگي كه رد پايش تا نزديك اتاقك آمده بود را ببيند! گرگ رخ نمي‌نماياند و عمو نصير بازمي‌گشت و دوباره مي‌نشست تا چرتي ديگر و برخاستني ديگر. مي‌گفت سال‌ها سر و كارش با تفنگ بوده، چه در كسوت محيط‌باني و چه به عنوان رزمنده‌اي كه در عمليات‌هاي مختلف شركت كرده بود اما اين روزها تنها چاقوي نه چندان بزرگي در كنار كمربند داشت. عمو نصير سال گذشته كرونا گرفت‌، در جنگ شيميايي شده‌ بود و ويروس هم خودش را به همان نقطه رساند و ريه‌اش را درگير كرد، همين است كه هر بار از او مي‌خواستيم براي‌مان چيزي بخواند مي‌گفت صدايم درنمي‌آيد. با اين‌همه چندان صدايش در خواندن اوج مي‌گرفت كه شنونده را غافلگير مي‌كرد. يك ماه از سال كار عمو نصير همين است، آمدن به ارتفاعات ييلاق، دوربين كشيدن، قدم‌زدن در اطراف به هواي ديدن حيات‌وحش و بودن در كنار همياراني كه قصد دارند با حضورشان امنيت در منطقه را به حداكثر رسانده و به اين ترتيب جمعيت مرال‌ها را افزايش دهند. ممكن است سال ديگر كه به ييلاق برويم هر چيزي تغيير كرده باشد، با اين حال همه مي‌دانيم يك چيز ثابت باقي خواهد ماند و آن عدد 14 سال و هشت روز كم عمر عمو نصير است.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون