دلتنگي
سروش صحت
مردي كه جلوي تاكسي نشسته بود، گفت :«تا وقتي كرونا نگرفته بودم، نميدونستم همين نفسي كه ميكشيم يعني چي؛ ريهام كه درگير شد و نفسم گرفت تازه فهميدم اي بابا همين هوا اگه راحت بره و بياد چه نعمتيه.» راننده گفت: «منم وقتي زنم بود خيلي باهاش دعوام ميشد، حالا فهميدم كاش با همه اون دعواها هنوز بود.» مرد پرسيد: «خدا رحمت كنه، كي فوت كردن؟» راننده گفت: «فوت نكرد، ولم كرد و رفت.» مرد به راننده نگاه كرد و ديگر چيزي نگفت. چند دقيقه بعد راننده پرسيد: «يعني اون هم دلش براي من تنگ ميشه؟»