• ۱۴۰۳ شنبه ۸ دي
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 5040 -
  • ۱۴۰۰ يکشنبه ۱۱ مهر

براي كاظم سادات اشكوري و روزهاي دشوارش

اپيدمي حسرت و تمنا

بهنام ناصري

به تازگي گفت‌وگويي با كاظم سادات اشكوري منتشر شد كه او در آن از اوضاع معيشتي خود گفته؛ گفت‌وگويي كه بي‌شك براي كساني كه اين شاعر و پژوهشگر ادبي را مي‌شناسند، چيزي جز شكافتن ديگرباره زخمي نيست كه انگار هيچگاه بناي ترميم و التيام ندارد.
كساني كه ادبيات و خاصه شعر معاصر فارسي را دنبال كرده‌اند، نام سادات اشكوري را در اسناد ادبي به جا مانده از چند ده سال اخير پاي آثارش ديده‌اند؛ چه پاي عناوين كتاب‌ها و چه در مطالب و اشعاري كه در جرايد منتشر كرده. به گواه اين مستندات، سادات اشكوري حدود 7 دهه است كه مي‌نويسد. 50 كتاب در حوزه ادبيات و مردم‌شناسي نوشته كه بسياري از آنها مرجع مطالعاتِ پ‍‍ژوهشگرانند. همين و بسيار كمتر از همين، حتي كافي است تا معيشتي خالي از حسرت و تمنا را در نهمين دهه از عمر نويسنده حق آشكار او بدانيم.
كاظم سادات اشكوري، چنان سودايي فرهنگ و ادبيات بود كه به خاطر آن عطاي بسياري از چيزها - و تا آنجا كه مي‌دانم شغل آينده‌داري كه صاحبش بود- را بخشيد به لقايش و در تقابل مادي‌نگري و عرصه - در ايران آينده‌سوز- فرهنگ، دومي را انتخاب كرد. حالا او 83 ساله است با كارنامه‌اي بلندبالا و تاليفاتي كه اگر روي هم بچيني‌شان، از قامتي ميزي كه پيش روي من است، قد مي‌افرازند. نويسنده‌اي با اين مختصات كه عمري را بي‌مطالبه كمك از هيچ قدرتي، مصروف سوداي فرهنگي خود كرد، حالا چنان به سختي رسيده كه مي‌گويد: «گاه به دوستان روزنامه‌نگار مي‌گويم شما با خود فكر كرده‌ايد كه با فلاني كه مي‌خواهيد صحبت كنيد، چطور زندگي مي‌كند؟»
چه مي‌ماند براي ما به اصطلاح اهالي فرهنگ و روزنامه‌نويسي و از اين حرف‌ها وقتي مرد نويسنده اين‌طور جاي خالي يك توجه مسلم را در نهادمان يادآور مي‌شود و به چيزي در درون ما نور مي‌تاباند كه از فرطِ وضوح  انگار  نمي‌بينيمش.
تلخ‌ترين و در عين‌حال گزنده‌ترين بخش مصاحبه سادات اشكوري آنجاست كه كماكان بر مقاومت و آزادگي خود در برابر قلم‌فروشي تاكيد موكد مي‌گذارد و به كنايه‌اي هنرمندانه مي‌گويد: «توقعي از كسي و آقايان وزارت ارشاد ندارم. زيرا اگر قرار بود كاري كنند، در اين ۴۱ سال مي‌كردند. توقعي ندارم. چه بسا اين توقع را داشته باشم بيايند و كتابخانه من را  بخرند.»
پيام آزادگي اشكوري در اين بخش از گفت‌وگويش در عين ظرافت، چنان آشكار است كه هر توضيحي آن را به كج‌تابي مي‌آلايد. او در ادامه بي‌پرده و صريح درآمده است كه «۴۱ سال است از حقوق مادي و بيمه محروم شده‌ام. قبلا دو، سه كتاب درمي‌آوردم و چندرغاز حق تاليف مي‌دادند و هفت، هشت كتاب ويرايش مي‌كردم تا چيزي دستم بيايد. الان اينها تعطيل شده‌، هر روز هم كه مي‌روي چهار قلم وسيله بخري، مي‌بيني قيمت‌ها چندبرابر شده است. اين مساله‌ بزرگي است. من اهل اين كشورم و همه عمرم را در اين كشور گذرانده‌ام. ۸۳ سالم است و نمي‌توانم بروم كارگري كنم. كجاي دنيا چنين چيزي است؟»
او گفته معامله مي‌كند؛ اما نه غرور برآمده از استقلال قلمش را در ازاي امكاني براي زندگي بهتر. گفته: «كتابخانه‌اي دارم كه مي‌فروشم تا چهار روز ديگر اگر زنده باشم، بتوانم زندگي كنم. من بيش از ۶۵ سال است كه قلم مي‌زنم، ۴۰ عنوان كتاب چاپ‌شده دارم و ۱۰ كتاب چاپ‌نشده. در زمينه شعر و تحقيق و مردم‌شناسي و نقد ادبي و ترجمه كار مي‌كنم. آدم بايد خيلي روحيه داشته باشد كه با اين وضعيت گفت‌وگو كرده و دانش و اطلاعاتش را منتقل كند؛ خيلي سخت است.»
اشكوري دلداده ايران و فرهنگ ايراني است و اين را چه در آثار خود و چه در گفته‌هاي شفاهي‌اش كه بعدا سند شدند، تصريح و تثبيت كرده. او با وجود همه دشواري‌ها و بر خلاف بسياري از دوستان هم‌انديش خود، هيچگاه جلاي وطن را براي برخورداري از خرده‌اسباب معاشي كه اينجا از او دريغ شد، انتخاب نكرد:  «شايد ۵۰ درصد از دوستان من از اين كشور رفته‌اند اما من ماندم، مي‌توانستم زماني كه عذرم را از كار اداري خواستند، بروم اما ماندم زيرا عاشق فرهنگ اين مملكت هستم. كسي كه از ايران رفته و اهل آن كشور هم نيست، هم حقوق بازنشستگي دارد و هم دوا و درمانش مجاني است و هم برنامه‌هاي تفريحي رايگان برايش ترتيب مي‌دهند. 
اما من در اين كشور زندگي كرده‌ام و در اين سن و سال چنين وضعيتي دارم.» ماند و مقاومت كرد و خم به ابرو نياورد و هرگز نه دستي به سوي آنها كه مي‌خواهند از نام‌هايي چون او جامه‌اي از جنس «سوداي فرهنگ» براي خود جعل كنند، دراز كرد و نه حتي به دعوت‌شان براي پركردن ويترين گفتمان رسمي پاسخ گفت. او به تعبير حكيمانه نويسنده و هنرمند هم‌ولايتي‌اش محمدرضا اصلاني، ماند و مبارزه كرد. دشواري و نابرخورداري را به جان خريد تا آزادگي را از دست ندهد. مبارزه او از اين جنس است. گويا سرنوشت نويسنده مستقل و غيروابسته ايراني اين است كه بديهي‌ترين حقوق خود و خانواده‌اش را هزينه حفظ استقال قلمش كند. استقلالي كه دردا براي او، هميشه با حسرت و تمناي بديهي‌ترين حقوق همراه بوده و اين اپيدمي نويسندگان مستقل ايراني است.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون