سيمين سليماني
مليحه مرادي متولد شهريورماه سال ۱۳۶۳ است؛ خوانندهاي كه موسيقي را از كودكي با ساز تمبك شروع كرد. او نقش پدرش را در پيشرفت هنر خود بسيار پر رنگ ميداند و يادگيري رديف آواز سنتي را نيز از ۱۰ سالگي نزد پدر خود آغاز كرده است؛ او در نوجواني براي آموختن نزد پريسا رفت؛ خوانندهاي كه مليحه از كودكي شيفتهاش بود. ۱۷ ساله بود كه وارد كنسرواتوار موسيقي تهران و در رشته نوازندگي ساز ايراني سه تار مشغول به تحصيل شد؛ او مدرك كارداني موسيقي و كارشناسي زبان و ادبيات فارسي دارد؛ به گفته خودش تحصيل در رشته زبان و ادبيات فارسي كمكي به جريانِ آوازياش بوده است. او هنرش را در ادامه نزد اساتيدي همچون سيامك جهانگيري، حسين عليزاده، مظفر شفيعي، حسن پازوكي، اصغر شاهزيدي و محمدرضا شجريان و همچنين ساز سهتار را نزد محمد فيروزي، محمدرضا ابراهيمي و مسعود شعاري فرا گرفت.
همچنين همكاري با محمدرضا درويشي براي موسيقي متن فيلم سينمايي «آتش سبز» به كارگرداني محمدرضا اصلاني، همكاري در تئاتر عروسكي «اپراي مولوي» (در نقش همسر مولانا) به آهنگسازي بهزاد عبدي و به كارگرداني بهروز غريبپور، اجرا در فستيوال brave festival در كشور لهستان به آهنگسازي رضا مازندراني، آواز مخالف سهگاه با ساز ني سيامك جهانگيري در آلبوم «آواز در سايه»، شركت در فستيوال Natural music and dance 2017 به همراه گروه «همنوازان سرو» در استراليا؛ همكاري در آلبوم «ايرانه خانم» به آهنگسازي «سلطاني» از جمله فعاليتهاي اوست؛ مليحه مرادي اخيرا اجراهايي از قمرالملولك وزيري را بازخواني كرده است. به اين بهانه سراغ او رفتيم تا درباره فعاليتهاي هنري، چالشها و تجربههاي او در مسيري كه انتخاب كرده، گفتوگو كنيم.
در ابتداي اين گفتوگو ميخواهم به آغاز فعاليت هنري خودتان اشاره كنيد، از ابتدا آواز و خواندن را كار كرديد يا اول با ساز شروع كرديد؟
بنده در خانوادهاي اهل هنر به دنيا آمدم؛ پدرم نوازنده ني هستند و از شاگردان استاد محمد موسوي بودند. همچنين صداي خوشي هم دارند و رديف آوازي را خيلي خوب ميشناسند و تسلط دارند. من هم به واسطه جديت و علاقهاي كه ايشان با وجود تفاوت زمينه شغلياش، به موسيقي و شعر داشت و همچنين اغلب اوقات تمرينهاي گروه موسيقيشان و كلاسهاي آموزش ني ايشان در منزل ما برگزار ميشد، مدام موسيقي سنتي ميشنيدم. آواز سنتي، ديگر برايم همچون زبان مادري شده بود و هر آهنگ يا آوازي كه ميشنيدم، ميتوانستم به سرعت تقليد كنم و آن را بخوانم. در 7 يا 8 سالگي بود كه به ساز تمبك خيلي علاقه نشان دادم و پدرم برايم تمبك كوچكي تهيه كردند و نزد يكي از دوستانشان مدت كمي آموزش ديدم. بعد از آن تقريبا در ۱۰ سالگي بود كه آموزش رديف آوازي را نزد ايشان شروع كردم و بعدها بهطور جديتر و مستمر در محضر اساتيد ديگر ادامه دادم.
آن طور كه ميدانم نزد خانم پريسا و آقاي عليزاده و آقاي شجريان آموختهايد... از اساتيدي كه نزدشان كار كرديد، بيشتر براي ما بگوييد و اينكه از كدام يك تاثير بيشتري گرفتيد؟
بله؛ از 15، 16 سالگي آواز را نزد خانم پريسا ادامه دادم. در بهمن ماه سال ۱۳۸۰ وارد كنسرواتوار موسيقي تهران در رشته ساز ايراني شدم. البته قبل از آنجا، ساز تار را يكسال خدمت آقاي شاهيدل تعليم ديده بودم و بعد ساز سهتار را در دانشگاه انتخاب كردم. در كنسرواتوار با آقاي سيامك جهانگيري (نوازنده ني) آشنا شدم كه بعد از پدرم، ايشان بسيار تاثيرگذار بودند، البته خانمها پريسا، سيما بينا و... خوانندههاي روياهاي كودكي من بودند و از همان دوران من را با آوازها و فرم موسيقيشان خيلي تحتتاثير قرار ميدادند. آقاي سيامك جهانگيري در مسير آوازي من و رشد سطح درك و فهم و شناختم در موسيقي و همچنين ديدگاهم نسبت به فرم آواز موثر بودند. بعد از كنسرواتوار، دوره كوتاهي در خدمت ايشان، به كپي كردن برخي آوازهاي استاد شجريان پرداختيم. روي تكنيكهاي آوازي و پيوند شعر و موسيقي استاد، تمرين و توجه و انديشه آوازي ايشان را بررسي ميكرديم؛ اما من باز هم يادگيري از ايشان را رها نكردم؛ چه زماني كه كلاس رديفشناسي داشتند و چه در قالب گروه موسيقي كه افتخار همكاري و كنسرت در كنارشان داشتم. همچنين ضبط آلبوم و تكتركهايي در قالب تصنيف و آواز و تا به الان همچنان از تجربيات و دانش ايشان استفاده ميكنم. بعد از آن در ۱۹ سالگي افتخار داشتم كه در گروه همآوايان استاد حسين عليزاده به مدت دو سال از محضر ايشان كسب فيض كنم. بعد از مدتي كه مشغول تجربه و تدريس آواز بودم، فكر ميكنم در سال ۱۳۸۶ بود كه از طريق استاد آوازم، آقاي مظفر شفيعي متوجه شدم كه استاد شجريان فراخوان دادند براي پذيرش هنرجو. بعد از دو باري كه در محضر استاد شجريان آواز خواندم، در كلاسشان پذيرفته شدم و از سال ۸۷ كلاسهايمان هر دو هفته يكبار برگزار ميشد تا سال ۱۳۹۲. در كلاسهايشان، آوازهايي را كه استاد در آلبومهايشان خوانده بودند، كپي ميكرديم براي درك جزييات آواز و همچنين انديشه پشت آوازهايشان كه البته هر هنرجويي به فراخور سابقه و تجربهاش محضر استاد را درك ميكرد. ما درسها را نزد خودشان ميخوانديم و البته كه بسيار كار مشكلي بود. در مدتي كه خدمت استاد شجريان بودم، حدود ۷ يا ۸ ماهي، استاد به امريكا رفتند و مابينِ كلاسهايمان وقفه افتاد. من هم تصميم گرفتم در اين فاصله هر دو هفته يكبار خدمت استاد شاهزيدي به اصفهان بروم با توجه به اينكه ايشان شيوه آوازي مكتب اصفهان را بهطور مستقيم نزد استاد تاج اصفهاني آموخته بودند و همچنين همنشيني و دوستياي كه با استادان حسن كسايي و جليل شهناز داشتند، بسيار مشتاق بودم كه مدتي اين شيوه را نزد ايشان درك كنم. با ايشان تماس گرفتم و ايشان هم با مهر و فروتني بسيار بنده و دو خانم ديگر را پذيرفتند و لطف كردند براي ما سه نفر زمان جداگانهاي غير از روزهاي تدريس عموميشان اختصاص دادند. روند كلاس ما به اين صورت بود كه هر بار ابتدا به اختيار خودمان شعري را انتخاب ميكرديم بهطور جداگانه و بعد روي بيت به بيت غزلها به لحاظ پيوند شعر و موسيقي، جملهبندي تحريرها و همچنين متر آواز و ظرافتها، كار ميكرديم. اين را هم اضافه كنم كه به واسطه آموزشها و تجربياتي كه در زمينه آواز كسب ميكردم، با راهنمايي استادانم، سراغ نمونههاي صوتي آوازخوانان و موسيقي دوران قديمتر - از دوره قاجار به بعد- رفتم و از آنها هم بهطور غيرمستقيم به تمرين و تقليد آثارشان پرداختم.
در صحبتهاي پيشين اشاره شد به همكاري شما با گروههاي مختلف؛ براي ما بگوييد كه همكاري شما با گروه همآوايان و سرو چگونه شكل گرفت؟
فكر ميكنم سال ۱۳۸۲ بود كه استاد عليزاده براي پروژهاي فراخوان جذب خواننده داده بودند و من كه آن زمان شاگرد آقاي محمدرضا ابراهيمي، نوازنده تار و سهتار بودم، از طريق ايشان از اين خبر مطلع شدم. ايشان مستقيم با منشي استاد عليزاده صحبت كردند و اسم من هم به ليست داوطلبان اضافه شد. روز موعود كه فرا رسيد، داخل اتاقي وارد شدم و اولينبار بود كه استاد را از نزديك ملاقات ميكردم. خود استاد عليزاده از همه تست ميگرفتند. خوشبختانه پذيرفته شدم و راه پيدا كردم به گروه همآوايان. ميتوانم بگويم كوچكترين عضو گروه همآوايان بودم. اين پروژه عظيم شامل گروهي متشكل از ۳۰ خواننده و حدود ۳۰ نوازنده بود اما متاسفانه گروه، بعد از يكسال تمرينهاي مداوم و بسيار پربار، متوقف شد ولي استاد عليزاده كار گروهي و تدريس موسيقي و آواز را براي خانمهاي خواننده گروه ادامه دادند و به مدت يكسال هر دو هفته يكبار جلساتي را با ايشان داشتيم. سال بعد ايشان دو استاد آواز فرانسوي را از پاريس دعوت كردند به ايران و وركشاپي اختصاصي براي خوانندگان زن و مرد گروه همآوايان برگزار كردند. ما در آن جلسات، صداسازي و تمرين و نرمشهاي تنفسي ياد گرفتيم. درست است كه همكاري با استاد عليزاده به اجراي صحنه نرسيد اما تجربه بسيار ارزشمندي در كنار استاد، دوستان خواننده و اساتيد ديگر بود. ماجراي گروه سرو هم به واسطه آشنايي و دوستي با آقاي سالار ايوبي، نوازنده تار، سه تار و عود كه ساكن استراليا هستند، شروع شد. سال ۱۳۹۵ براي فستيوالي به استراليا رفتيم و سه شب اجرا داشتيم. بعد در سال ۱۳۹۶ قرار شد كه تور كنسرتي برگزار كنيم اما افراد گروه دقيق مشخص نبودند. بعد از قطعي شدن برنامههاي كنسرت، ايشان از آقاي مجيد درخشاني دعوت كردند كه با ما همكاري داشته باشند و اينگونه شد كه ما در قالب گروه سرو با همكاري آقاي درخشاني، توركنسرت در ۵ شهر استراليا رفتيم و اجرا كرديم.
شما در پروژههاي مختلفي حضور داشتيد؛ اپراي مولوي به كارگرداني بهروز غريبپور يكي از آنها بود، درباره اين تجربه بگوييد. نقش همسر مولوي را داشتيد، درست است؟
تئاتر عروسكي اپراي مولوي در سال ۱۳۸۸ ضبط شد و در سالن فردوسي، روبهروي تالار وحدت، اجرا شد. بنده به واسطه يكي از دوستان خانوادگيمان آقاي غفار ذابه كه از آوازخوانهاي خيلي خوب هستند براي خواندن نقش همسر مولانا، به اين كار دعوت شدم. ابتدا آقاي ذابه براي خواندن نقش شمس قبل از آقاي همايون شجريان انتخاب شده بودند. روزي كه براي ضبط به استوديو رفتم با آقايان بهروز غريبپور و بهزاد عبدي آشنا شدم. زماني كه صداي من را كه روي موسيقي كار، شنيدند خيلي خوششان آمد و حتي يادم هست كه آقاي غريبپور آنقدر حس و حال آواز مرا دوست داشتند كه گفتند: «حيف است نقش كمي داشته باشي» براي همين چند جاي ديگر هم ديالوگهايي را به نقش من اضافه كردند مثلا در قسمتهايي همخواني كردم و در يكي، دو مورد همزمان تعويض پرده. در نهايت افتخار همكاري در كنار ديگر دوستان عزيز خواننده در اين پروژه را داشتم.
آن طوركه ميدانم شما دانشآموخته رشته موسيقي و ادبيات هستيد؛ ادبيات و موسيقي در فرهنگ و هنر ما با هم پيوند بسيار عميقي دارند، دوست دارم از زبان شما كه نسبت به هر دو رشته درك داريد، بشنويم كه به نظرتان اين پيوند چگونه رقم خورده است و در ادامه نيز از تاثير ادبيات و موسيقي بر هم بگوييد.
بله؛ خب من تحصيلات اوليهام در زمينه موسيقي بود اما بعد احساس كردم به واسطه اينكه آواز كار ميكنم، تحصيل در رشته زبان و ادبيات فارسي ميتواند به جريان آوازم كمك بيشتري كند. در مورد پيوند شعر و موسيقي، شعر كاملا در بافت آواز ايراني است و نقش بسيار مهمي را در آن ايفا ميكند. از سالها پيش ما در آواز قدما ميشنويم كه بيشتر مواقع از قالب شعري غزل و گاهي از فرم دوبيتي و مثنوي استفاده ميكردند اما در شكل كليتر ساختار رديف آواز كلاسيك ايران با غزل سازگارتر است. در زمان معاصر، اشعار نو هم مورد توجه آهنگسازان و همچنين آوازخوانها قرار گرفت. در آوازهاي قديم، وقتي شعر ميخواندند نزديك به ريتمِ شعر حركت ميكردند و معمولا ساختار وزن عروضي شعر را بر هم نميزدند اما بعدها، آوازخوانهايي همچون شجريان، بنان و... وزن عروضي آوازها را بر اساس تاكيد كلمات در مصرع يا بيت و محتواي شعر، تغيير ميدادند و از اشعار شاعرانِ معاصر هم استفاده ميكردند. بهطور مثال در آوازهاي استاد شجريان و بنان، ابتدا اشعار را بر اساس موضوع، آرايه و صنايع ادبي، به بهترين شكل ممكن انتخاب ميكردند و بعد با توجه به موضوعِ شعر بررسي ميكردند كه به حال و احساس و همچنين به لحاظ كوتاهي و بلندي وزن عروض با كدام دستگاه يا آواز هماهنگي دارد. حتي در رسالاتِ قديم هم به اين نكات توجه شده براي مثال فرصت شيرازي، در يكي از كتابهايش به اين مساله پرداخته كه كدام شعر براي چه دستگاه يا آوازي مناسبتر است.
خود شما چطور؟ بيترديد در انتخاب اشعار حساسيت داريد؛ آيا كلام را بيشتر از اشعار كلاسيك انتخاب ميكنيد يا تمايل به استفاده از اشعار نو هم داريد؟
من هم با توجه به اين الگوها و سليقه شخصيام، قالبِ غزل را بيشتر ميپسندم؛ به ويژه از شاعران قديم و كلاسيك؛ اما خب تجربياتي دارم كه بنا به ضرورت، قطعهاي آهنگسازيشده يا آوازي در اثري، اشعار نو و قالبهاي شعري ديگري را هم خواندهام.
اخيرا بازخواني اجراهاي قمرالملوك وزيري را داشتيد؛ چرا بازخواني اجراهاي قمر را انتخاب كرديد؟
بله، به تازگي آلبومي را تحت عنوان «آهِ ماه» ضبط كرديم؛ به اتفاق دوستانم كه در تاريخ ۲۰ شهريور ماه منتشر شد. خب قمرالملوك وزيري از شخصيتهاي برجسته موسيقي اواخر دوره قاجار است. بازخواني آثار او را به اين دليل انتخاب كردم كه علاوه بر اينكه داراي يك شخصيت والاي انساني و البته بسيار هم تاثيرگذار بود، به لحاظ آوازي نيز، قمر گستره صوتي وسيع و خاص و قابل توجهي داشت. جنس و سرعت تحريرهايش و همچنين جملهبندي تحريرهايش به واسطه همنشيني با مرتضي خان نيداوود گردشهاي ويژه وسازي داشت. همچنين اشعاري كه انتخاب ميكرد يا برايش انتخاب ميشد از شاعران كلاسيك و معاصر همچون شهريار، ميرزاده عشقي و ايرج ميرزا بود كه قابل توجه است. قمر به دليل شخصيتِ متفاوت و شرايط سياسي و اجتماعي آن زمان و جسارت زنانهاي كه داشت براي من بسيار قابل احترام و جذاب بود. آوازهاي قمر هميشه برايم چالشبرانگيز بود. مدتي تقريبا طولاني علاوه بر تمرينِ شيوه آوازي قدما، روي آوازهاي قمر كار ميكردم به قصد اينكه برخي تصانيف اجرا شده توسط قمر را بازخواني كنم با كيفيت ضبط امروزي و همچنين با لحن و تكنيك و بيان شخصيام. همچنين ميخواستم در جهت خدمت به موسيقي و آواز هر چند قدمي كوچك برداشته باشم و اين فرم از تصانيف و موسيقي را به گوش علاقهمندان به موسيقي كلاسيك ايران برسانم.
در بخش ديگر اين گفتوگو ميخواهم از زبان مليحه مرادي بشنويم كه با چه چالشهايي در مسير هنري كه انتخاب كرده، مواجه شده است؟
خب در كشور ما بانوان حق تكخواني ندارند و فقط ميتوانند به صورت همخوان در بخش آوازي فعاليت كنند و اينگونه ميتوانند مجوز ارشاد داشته باشند. متاسفانه فضا براي خوانندگان و نوازندگان خانم به اندازه آقايان مهيا نيست و در بعضي شهرها حتي به بانوان نوازنده اجازه داده نميشود به روي صحنه بروند. هر چند كه بنده در شروع تعليم آواز در جريان چنين محدوديتهايي نبودم چون كودك بودم و شايد پدرم هم آن زمان به قصد اينكه من در آينده بهطور حرفهاي آوازخوان شوم، تعليمم نميداد؛ چون شرايط را ميدانست، بيشتر مايل بود كه من شغلي ديگر هم در كنار حرفه موسيقي داشته باشم؛ اما من از كودكي سوداي خوانندگي داشتم و با توجه به نگرانيهاي پدر و بعدها شناخت خودم از شرايط حاكم، قويتر تلاش كردم و برايم اصلا قابل درك نبود تا اينكه اولين اجراي صحنهام در 17 سالگي بهطور رسمي و با مجوز ارشاد برگزار شد كه در آنجا متوجه شدم اجحاف زيادي در حق بانوان صورت گرفته است.
بعد از اين تجربه چه كرديد؟ نااميد يا سرخورده نشديد؟
اتفاقا همين امر باعث شد كه متوجه شوم بايد تلاش بيشتري كنم و موانع را نبينم. نگويم كه راه پيشرفت ندارم و نميتوانم همانند مردان، آواز بخوانم. سعي كردم استعدادم را از طريق تحصيل در رشته موسيقي و ادبيات، درك محضر استادانم، تمرين و تقليد از آثار آوازخوانان قديم و همچنين ضبط و اجراهاي صحنهاي رشد بدهم. البته براي اينكه در مسير هدفم باشم با موانع بسياري مواجه شدم به دليل اينكه ما حق تكخواني نداريم و بالطبع مجوز هم نميدهند و آثارمان هم انتشار عمومي نميشود؛ براي همين تعداد محدودي از هنرمندان حاضر هستند براي خانمها كاري بسازند و همچنين با آنها كنسرت بدهند. به هر شكل از طريق كنسرتهاي خارج از ايران يا تك تركهايي كه با آهنگسازان مختلف كار كردم و همچنين در قالب تدريس آواز، هنرم را ادامه دادم. گاهي از اظهارنظر هنرجويانم و كساني كه هنر بنده را دنبال ميكنند، ميفهمم كه آنها متوجه تلاش و ثابتقدم بودن من ميشوند و ميبينند، به خصوص خانمهايي كه علاقهمند به موسيقي و آواز هستند و آشنايي كافي در مسير اجرايي و آينده حرفهشان ندارند، اميدوار و دلگرم ميشوند كه آنها هم ميتوانند با اقتدار اين مسير را ادامه دهند. البته در حال حاضر خانمها از طريق فضاي مجازي توانستهاند هنرشان را ارايه دهند و همچنين موسيقيدانها هم نسبت به قبل بيشتر از هنر بانوان استفاده ميكنند و حامي هستند.
شما با يكي از گروههاي زنان هم سابقه همكاري داشتهايد، اساسا چنين اجراهايي كه بهطور تفكيك شده برگزار ميشود علاوه بر بحث تفكيك جنسيتي و فارغ از درست و غلط بودنش با مشكلات ديگري هم مواجه است؛ مثلا من از چند نفر از هنرمندان زن، پيش از اين شنيده بودم كه ساعات اجرا و روزهاي نامناسبي را در سالنها به كنسرتهاي زنان اختصاص ميدهند؛ در اين باره هم صحبت كنيد.
موسيقي و آواز در كل فارغ از جنسيت است و خب با توجه به محدوديتها و عدم حضور خانمهاي خواننده، مشكلاتي هم به وجود ميآيد. وقتي كه فضا براي تكخواني خانمها فقط در برابر جمعي از خانمها محدود ميشود، به همان نسبت سالن و زمان اجرا هم محدود ميشود. در حال حاضر فقط دو سالن تالار وحدت و فرهنگسراي نياوران براي كنسرت بانوان قابل استفاده است. بالطبع در چنين شرايطي، براي برگزاري كنسرت بانوان، تمام افراد اعم از پرسنل و صدابردار و كاركنان بايد خانم باشند و در روز كنسرت هيچ آقايي در اطراف سالن برگزاري كنسرت نبايد حضور داشته باشد خب همين محدوديتها آسيب جدي به اجراي بانوان وارد كرده است. زماني كه يك خانم همچون آقايان خواننده و نوازنده نتواند فعاليت جدي و مستمر روي صحنه داشته باشد به همان ميزان، تجربه و توانايي كمتري نسبت به آقايان پيدا ميكند. كنسرتهاي بانوان معمولا به خاطر محدود بودن آنها به يك جنس، ذهنيتي سرگرمي و دورهمي براي برخي شركتكنندگان پيش ميآورد و از آن جديت و فضاي حرفهاي موسيقي در اغلب مواقع كم ميشود و در نتيجه اين اتفاقات متاسفانه احساس رقابت و اجراي يك كنسرت حرفهاي به خانمها داده نميشود. در نهايت يك پوستر از كنسرتها برايمان به يادگار ميماند بدون اينكه نمونه صدايي از اجرا، فيلم يا عكسي روي صحنه داشته باشيم. البته تمام اينها كه گفته شد نيز در واقع به نوعي توصيفي از وضعيت تهران است؛ اين را بايد در نظر داشته باشيم كه در شهرستانها شرايط به مراتب سختتر است.
متشكرم خانم مرادي، در پايان از شما ميخواهم بگوييد اگر روزي آزاد باشيد كه با هر كدام از هنرمندان كه دلتان ميخواهد، اجرايي داشته باشيد، دوست داريد با كدام هنرمندان و در كدام سالن اجرا كنيد.
اگر روزي فرا برسد كه بانوان هم اجازه تكخواني روي صحنه را داشته باشند، طبيعتا من هم مانند هنرمندان ديگر، مايل هستم با اساتيد معاصر خودم كار و در كنار آنها تجربه كسب كنم. هميشه از نوجواني آرزو داشتم كه اولين كنسرت مشتركم را به همراه ساز ني پدرم داشته باشم و با او به روي صحنه بروم. خب من هميشه خارج از ايران، افتخارِ همكاري با برخي استادان و هنرمندان هم نسل خودم را داشتهام و حتي به صورت آلبوم و تك تركهاي صوتي؛ اما آرزوي قلبي من و همه بانوان سرزمينم قطعا اين است كه در كشورمان ايران، براي مردمي كه علاقهمند به موسيقي سنتي و ادب پارسي هستند، روي صحنه آواز بخوانيم.