شكستهاي فوتبالي را فوتبالي ببينيم
ابوالفضل نجيب
ترديد ندارم واكنشها به شكست پرسپوليس در مقابل الهلال به مراتب از خود باخت غافلگيركنندهتر بود. اين در حالي است كه اساسا بخش جداييناپذير جذابيت فوتبال با همين نتايج به ظاهر غيرمنتظره رقم ميخورد. به علاوه اينكه آنچه به غافلگيري تعبير ميكنيم، در واقعيت امر معطوف به روابط علت و معلولي است كه متاسفانه ذهنيت سنتي ما قادر به درك و پذيرش آن نيست. كم و بيش به همين دليل آنچه بعد از شكستهاي سنگين و به تعبير ما غيرمنتظره، براي تيمهاي ملي و باشگاههاي تراز اول اروپا پذيرفتني و قابل هضم و به مثابه بخشي از فوتبال بهطور واقعبينانه پذيرفته ميشود، براي ما تا سر حد يك فاجعه اهميت پيدا ميكند.
با همين پارامترها و نگرش ميشود به اختلاف سطح در مناسبات حرفهاي ورزش و در اينجا فوتبال و به همان اندازه نوعيت نگرش ما به اتفاقاتي اينچنين پي برد؛ نگرشي كه پيش از هر چيز معطوف به فرهنگي است كه خود را محصور و دربند هيچ يا همهچيز كرده است. آن روي اين سكه هم سياستهاي يك بام و دو هوا است. رويكردي كه از آغاز انقلاب با نگاه توطئهمحور به جام جهاني و فوتبال و المپيك شروع شد. و اما امروز به ابزار پروپاگاندا در همه عرصههاي سياسي، ورزشي و ... تبديل شده است؛ تا جايي كه با هر شكست ورزشي در رشتههاي مختلف دنبال محاكمه و جابهجايي و اخراج مسببين واقعي يا واهي آن هستيم.
درست به همين دلايل و رويكرد غيرواقعبينانه به سازوكارهاي علمي ورزش و به همان اندازه نگاه ابزاري، همواره دچار سردرگمي هستيم. در اين نگاه ابزاري مثل ساير بحرانها و شكستها در بررسي دلايل ناكاميها دنبال عامل خارجي ميگرديم. در نوبت بعد هم به جان هم ميافتيم. به اين ترتيب صورتمساله واقعي را مالهكشي ميكنيم. در بهترين حالت هم وقتي قرار است ريشهيابي كنيم در نهايت با آرزوي تغيير اوضاع و حل مشكلات و سازوكارها همهچيز محول ميشود به آينده نامعلوم. آنچه هم از دستاوردهاي اين وضعيت حاصل ميشود باز بر اساس همان بينش سنتي به امدادهاي غيبي تعبير ميكنيم.
آنچه بعد از شكست پرسپوليس چه در مجموعه تيم و باشگاه و چه پيرامون آن شاهد بوديم، بيكم و كاست بازخورد و تبعات همين نگاه و نگرش بود. نگرشي كه همان اندازه پيروزيها را به حماسه و شكستها را به فاجعه تنزل ميدهد. غافل از اينكه شكستهاي چه بسا دور از انتظار و به واقع غافلگيركننده هر هفته به نوعي گريبان بزرگترين قدرتهاي ملي و باشگاهي دنيا را ميگيرد. نمونههاي زيادي سراغ داريم. از شكستهاي سنگين بارسا با همه ستارههاي داشته در سطح اروپا تا شكستهاي ملي و بعضا تحقيرآميزي مثل باخت برزيل به آلمان. اگر چه آن شكستها بازتابهاي خود را داشتند، اما همه آنها معطوف به ريشهيابي دلايل ان شكستها بودند؛ دلايلي كه حتي پيش از بازي پرسپوليس مقابل الهلال براي بسياري همچون پيامدهاي بعد از آن واضح و مبرهن بود. واقعيت اين است آنچه ما ميكاريم و درو ميكنيم، غير از آن هر چه باشد بر خلاف قوانين و سنتي است كه بر جهان علت و معلولي حاكم است. در واقع آنچه هم ناشي از پيروزيها به غير از اين تعبير ميكنيم، در ماهيت امر چيزي خارج از اين چارچوب نيست، هر چند قادر به تجزيه و تحليل علمي آن نباشيم و به امداد تعبير كنيم.
آنچه به عنوان ختم اين كلام ميشود اضافه و تاكيد كرد، آموختن است. به خصوص بعد از هر كاميابي و ناكامي. بخشي از اين آموختنيها معطوف به اراده رسانه ملي است. اينكه بعد از هر رقابت ورزشي و فوتبالي حداقل فرصت مشاهده رفتار بازندهها و برندهها نسبت به هم و همان اندازه رفتار بازيكنان و كادر تيم بازنده با يكديگر و مهمتر رابطه هوادار با تيم شكستخورده داده شود. اگر قرار است رسانه پاي همزمان نقش و مسووليت تربيتي و آموزشي براي خود بايستد به يقين توجه و اهتمام به ارايه بدون سانسور و كامل اين صحنهها ميتوانند نقش بسزايي در تربيت ذهني و فرهنگي مناسبات و رفتارهاي داخل و خارج زمين داشته باشند. آنچه نبايد فراموش كنيم سطح قابل ملاحظه فوتبال حرفهاي دنيا به سطح نازل فوتبالي است كه تحت هيچ شرايطي قابل مقايسه نيست. با اين حال آنچه همچنان در بالاترين سطح فوتبال اروپا شاهد هستيم رعايت پرنسيبهاي اخلاقي و همان اندازه واقعيت ورزشي است كه شكست و پيروزي را به مثابه ماهيت اين ورزش پذيرفتهاند. به دليل همين نگاه واقعگرايانه نه از پيروزيها حماسه ميسازند و نه از شكستها فاجعهاي كه همهچيز را با آن درگير كنند.
آنچه از تبعات شكست پرسپوليس در برابر الهلال شاهد بوديم، در پيوند با همين نگاه احساسي و نگرش غيرحرفهاي به فلسفه و ماهيت فوتبالي است كه تلاش ميشود به بود و نبود و زندگي مردم پيوند زده شود. تغيير اين نگرش بيش از هر چيز در گرو تغيير نگرش رسانه به پديدهاي است كه به ضرورت گاه در تقابل با آن و زمان زيادي است با نگاه ابزاري در تعامل با آن نقش بازي ميكند.