براي درگذشت هوشنگ چالنگي
ناقوس شعر معاصر
بهنود بهادري
صبح يكشنبه ۲ آبان ۱۴۰۰، روزي تعطيل، فوجي از پيامها و تلفنها خواب را بر چشم شيفتگان شعر، سرخ و بعد سياه كرد: هوشنگ چالنگي از دنيا رفت. شاعر تاثيرگذار در دهه ۴۰ و از اركان اصلي «شعر ديگر.»
چالنگي تا اوايل دهه هشتاد كه كتاب «زنگوله تنبل» را چاپ كند، بيكتاب بود؛ اما كمتر كتاب نقد و بررسي درباره شعر معاصر فارسي به شعر و خصايص تصاوير شعرش بيتوجه مانده بود. چالنگي دروازه معرفي شعر آوانگارد (موج نو - شعر ديگر و حجم) به جنوب ايران بود. حضور چالنگي و حميد عرفان - كه خوزستاني بودند - در حلقه اصلي جريانهاي ذكرشده، شاعران جوانتر آن خطه را جذب خود كرد. شعر «موج ناب» كه شعري «پساديگري»است، ريشه خود را در خاك شعر چالنگي گسترانيد؛ بخشي از كشش زيباييشناسي چالنگي در دهههاي بعد به همين دليل است.
هرمز عليپور و سيروس رادمنش، مدام از او نام ميبردند و مخاطبان را كنجكاو به شناخت شاعر بيكتاب ميكردند. هر چند كه چالنگي قرار بود زير نظر بيژن الهي كتاب خود را در دهه پنجاه و با يونيفرم كتابهاي نشر ۵۱ چاپ كند كه اين اتفاق به دلايلي نيفتاد.
چالنگي در دهههاي ۶۰ و ۷۰ هم تن به چاپ كتاب نداد و نهايتا در دهه ۸۰ با انتشارات سالي پرده از شعر جميل خودش برداشت. زباني فاخر و خوشآهنگ به همراه تصاويري عجيب و شگفت.
سالها برداشت عموم از كاراكتر چالنگي اين بود كه او شاعر اُمي است و شعرش برخاسته از جان گُرگرفته او در مقطعي خاص بوده اما آنان كه با او حشر و نشر داشتند، ميتوانند گواهي دهند از شناخت دقيق او از شاعران سبك هندي و خصوصا بيدل دهلوي. در گفتوگوها هر جا كه اقتضا ميكرد، مثالي از تراژديهاي بزرگ جهان به ميان ميآورد. از آثار شكسپير، گوته و ديگران.
هوشنگ چالنگي، آن جانِ نجيب و مهربان، با صدايي سحرآسا، ديگر جسمش در ميان ما نيست. او در دهه ۴۰ در شعرش بشارتي داد كه تحققش را ديده و خواهيم ديد:
«آه ميدانم!/ فرو رفتن يالهاي من در سنگ/ آيندگان را ديوانه خواهد كرد»
شاعران بيحاشيه «شعر ديگر» زيست معصومانهاي داشتند؛ گويا همان كه هولدرلين، شاعر شاعران گفت: «شاعري بيگناهترين پيشههاست.»
از دو شاهد امين، يكي از اركان حلقه «شعر ديگر» در دهه ۴۰ و ديگري «دوستي ديگر» شنيدم كه در دهه ۴۰ و حلقه دوستانه شاعران «شعر ديگر» جهت خاتمه دادن به بحث و يا مجاب كردن ديگري به كاري، گوينده، شنونده را قسم به جان چالنگي ميداد. جانهاي عزيزي كه جان چالنگي را عزيز و بسيار عزيز ميدانستند.
شعر چالنگي و آن حنجره آرامشبخش و ملكوتي، ناقوسي است در شعر معاصر ما كه طنينش چون الحاني اورادگون، ميان درهها خواهد پيچيد:
«و اين زنگوله را/ كه ماه به خون من آويخته /جايي كه دشت باشد و دشت تكان خواهم داد»