هنرشناسي جامعه
و جامعهشناسي هنر
مرهمی
برای تحمل
شرایط سخت
عليرضا كريمي صارمي
آغاز سخن درباره هنر، پروازي است بر انديشه انسانهايي كه دو و نيم ميليون سال پيش در آفريقا حيات را آغاز كردند، اولين ابزارهاي سنگي خويش را ساختند و در هزارههاي بعد تصورات دروني خود را بر ديواره غارها نگاشتند. سرآغازي با پيدايش انسان نئاندرتال و انسان هوشمند. تصور اينكه انسان در۲۰۰ هزار سال پيش چگونه ميزيسته و جهان پيرامون خود را چگونه ميديده جاي بسي شگفتي است. محققين و پژوهشگران بسياري در سراسر جهان طي سالها تلاش كردهاند تا به سوالات بسياري در اين خصوص پاسخ دهند. براي اين منظور علم مردمشناسي را از راه باستانشناسي مورد پژوهش قرار دادند. ويل دورانت در كتاب تاريخ تمدن، اشاره به كشف غار آلتاميرا در شمال اسپانيا مربوط به حدود ۱۶ هزار سال پيش از ميلاد و نمونههايي از هنر انسان آن زمان دارد. نقش يك گاو وحشي كه بسيار خوب رسم و رنگآميزي شده نمونهاي از هنر انسانهاي هوشمند است. شايد اين نقاشيها را بايد نماينده هنر اصيلي بدانيم كه با ابتكار و به منظور ايجاد بيان ذهنيت، ازسوي انسان هوشمند براي ما به يادگار گذاشته شده است. انسانهايي كه با توجه به آثار بهجاي مانده داراي انديشه و تفكر بودند. چه خلاقيت در ساخت وسايل كاربردي از سنگ براي دفاع از خود و خانواده و چه ترسيمي چشمگير از حيوانات پيرامون خويش.
در پژوهشهاي گسترده انجام شده همچنان سوالات بسياري بيپاسخ مانده، به طور مثال تصويري شگفتانگيز نه هزار ساله از نقش دستهاي حك شده روي ديواره سنگي غاري به نام دستها (Hands Cave) در آرژانتين كه گويي اين دستهاي بيجان در طلب چيزي به سوي بيننده دراز شدهاند و شايد نوعي از زندگي گروهي در آن زمان را نشان ميدهد. منظور مقاله پرداختن صرف به تاريخ تمدن بشري نيست اما مطالب نگاشته شده ميتواند پيش درآمدي براي پرداختن به هنرشناسي جامعهاي ديرين باشد كه شايد ناخواسته تصاوير و اشيايي هنري خلق كردهاند و امروزه پرداختن به آنها به پژوهشگران و ديرينشناسان كمكهاي شاياني براي شناخت هنر ميكند. اما آنچه در كتابهاي مختلف تاريخي به آن اشاره شده، علاقه غريزي انسانهاي اوليه به زندگي گروهي است زيرا آنها خود پايهگذار اجتماعي كوچك بودهاند. شايد تمام اين رفتارهاي گروهي و استفاده از رنگهاي زرد و قرمز و آبي براي آرايش و زيبايي بوده و شايد هم ترساندن دشمن و شايد تمام اينها را از حيوانات و طبيعت پيرامون خود آموخته باشند. آنچه به صورت قطعي ميتوان گفت اين است كه انسانهاي ديرين، از بانگ و چهچهه حيوانات و جستن و منقار كوفتن آنها تقليد كرده و از اين ميان به آواز و رقص پي بردهاند.(1)
بنابر اين بايد گفت كه نخستين علت پيدايش هنر علاقه انسانهاي ديرين به زيبا نمودن خود بوده است. (2)
در پي اين فراز و فرودهاي هزاران ساله و تكاملي بينظير، حس قدرتطلبي و ثروتافزوني، انسان را به جنگجوياني بيرحم و حاكماني سنگدل بدل كرد تا آنكه عصر جديد آغاز شد. حدود سال ۱۴۰۰ ميلادي آنچه مهم به شمار ميآمد عبارت بود از استقلال، توانايي، عقل، دانش و مهارت. در اين ميان ديگر از كسي نميپرسيدند كه چه مقام، چه حرفه و چه ديني داري يا اهل كدام كشوري، بلكه نخست ميپرسيدند بگو كه چه كاري ميتواني انجام بدهي. در رنسانس يا نوزايش بود كه عصري نوين براي تغييراتي اساسي در تفكر و انديشه انسانها به وقوع پيوست. (3)
آنها زيبايي تازهاي را در جهان، در آسمان و درختان، در انسانها، در گلها و جانوران كشف كردند و همواره به دنبال اختراعاتي جديد همچون فن چاپ بودند. در ميانه قرن هجدهم، گويي جهاني نو به دور از تعصبات و كجرويهاي قرون وسطايي، انسان را به زندگي مدرن فرا خواند. جامعه با تعريفي مشخص شكل گرفت و منجر به تشكيل نهادهاي اجتماعي شد. از اين رو، شهرها توسعه يافتند و داراي نظم و نظامي جديد شدند.
«آنتوني گيدنز معتقد است: توسعه شهرهاي امروزي تاثير بسيار زيادي، نه تنها بر عادات و شيوههاي رفتار، بلكه بر الگوهاي انديشه و احساس داشته است. در اين ميان ميتوان پيدايش جنبشهاي اجتماعي را كوششي جمعي براي پيشبرد منافع مشترك، يا تامين هدفي مشترك، از طريق عمل جمعي خارج از حوزه نهادهاي رسمي تعريف كرد.» (4)
بايسته ذكر است كه با توجه به گسترش شهرها و ايجاد جامعهاي نوين، استفاده از عوامل فرهنگي و هنري، در ارتقاي سطح شعور و بينش افراد جامعه نقشي اساسي ايفا ميكند.
«شخصيت و بينش ما شديدا متاثر از جامعهاي است كه هر يك از ما به طور اتفاقي در آن زندگي ميكنيم. در عين حال، در رفتارهاي هر روزمان زمينههاي فرهنگي و اجتماعي را كه فعاليتهايمان در آنها رخ ميدهند فعالانه بازآفريني ميكنيم و از نو شكل ميدهيم.»، «پس شخصيت افراد از برخي جهات محصول تمدن و نهادهاي اجتماعي است، يعني شخصيت مطابق الگوي جامعه شكفته ميشود و رشد ميكند.» (5) از اين رو است كه متوليان فرهنگ و هنر در جوامع مترقي و پيشرفته همواره از گسترش هنر براي رسيدن به نوآوري و خلاقيت و ايجاد جامعهاي ايدهآل بهره بردهاند. به طور مثال با طراحي و ساخت موزهها، نمايشگاهها و جشنوارههاي مختلف هنري و مراكز تخصصي آموزشي هنر، جامعه را تشويق ميكنند تا در اين رخدادها به منظور تقويت نگاه بصري و فرصتي براي تفكر و انديشيدن حضور يابند، زيرا هنر از جانمايه زندگي اجتماعي ميآيد و يكي از عوامل اصلي در حيات اجتماعي است.
بيترديد تعداد زيادي از افراد جامعه امروز ايران حتي آنهايي كه تحصيلات عالي دارند يا در قشر مرفه و متوسط جامعه جاي ميگيرند با هنر بيگانه هستند زيرا آنچنان كه شايسته است با برنامهاي مدون آموزش نديدهاند و آشنايي با هنر ندارند، چراكه سردمداران از اينكه هنر چه نقش حيرتآوري را ميتواند در مديريت زندگي شهري جهت ايجاد تغييرات اساسي در تفكر و انديشه، آگاهيبخشي، اصلاح ساختاري سيستم جامعه و به تبع آن اصلاح رفتار اجتماعي و آرامش روحي و رواني شهروندان يك جامعه ايفا كند، غافل هستند.
«اگر به نقش هنر در جامعه بينديشيم به دركي خواهيم رسيد كه جامعه چگونه كار ميكند. نگرش كلي يك جامعه به هنر گوياي مطالب بسياري درباره آن جامعه خواهد بود. با بررسي نقش هنر در يك جامعه مشخص، ميتوان خط سير امور و عملكرد آن جامعه را فهميد. آيا در جامعه مورد نظر، هنر در اشكال گوناگون آن، نقش محوري دارد يا صرفا در حاشيه است؟ آيا طيفهاي مختلف مردم در توليد هنر مشاركت دارند يا منفعلند؟ آيا مخاطبان هنرهاي خاص متعلق به اقشار مختلف جامعهاند يا فقط به گروههاي مشخص تعلق دارند؟ آيا اشكال هنري در دسترس همگانند يا فقط ملك مطلق نخبگاني ممتازند؟
با پاسخ به اينگونه پرسشها ميتوان به جنبههاي مهمي از ماهيت يك جامعه پي برد. به بيان ديگر، تامل در هنر يكي از مناسبترين شيوههاي تامل در جامعه است. با بررسي روابط هنر و جامعه ميتوان هنر را به طرزي عميقتر و بهتر از آنچه معمولا از طريق ديگر امكانپذير است، فهميد. اين اصليترين ادعاي جامعهشناسي هنر است.» (6)
نقش ويژه هنر اين نيست كه درهاي باز را در هم شكند، بلكه وظيفهاش اين است كه كليد درهاي بسته باشد؛ زيرا هنگامي كه هنرمند از واقعيات نو پرده بر ميدارد، تنها به خاطر خودش نيست؛ براي ديگران و براي تمام كساني است كه مايلند بدانند در چه دنيايي زندگي ميكنند، از كجا ميآيند و به كجا ميروند. (7)
هنر همچون مرهمي است براي تحمل شرايط سخت، شرايطي كه عدهاي به آن دچار شدهاند و امكان بهبود يا گذر از آنها به سادگي وجود ندارد.
دوباتن و آرمسترانگ (8) ميگويند: هنر به خودي خود خوب يا بد تلقي نخواهد شد، بلكه تا آنجا كه به جبران ضعفهاي ما كمك كند براي ما خوب يا بد خواهد بود، اين كاركرد درماني هنر است.
اما در اينجا سوالاتي مطرح ميشود:
هنرشناسي جامعه امروز ايران به چه ميزان است؟ سازمانهاي متولي در عرصه فرهنگ و هنر در باب هنرشناسي و اهميت هنر چه نقشي دارند؟ سالانه چه ميزان از اعتبارات مالي كشور صرف زيرساختهاي فرهنگي و هنري جهت هنرشناسي جامعه ميشود؟ آيا سيستم فرهنگي و هنري كشور اعتقاد به تقويت فرهنگ و گسترش هنر به منظور ايجاد فضايي مترقي در جامعه دارد؟ آيا متصديان فرهنگ و هنر چشماندازي زمانبندي شده را طراحي و تبيين كردهاند؟
بدون داشتن ديدگاهي جامعهشناختي درك ما از هنر، جامعه و خودمان دركي ناقص و معيوب خواهد بود. مطالعه جامعهشناختي هنر، در بنياديترين سطح آن، به معناي بررسي روابط هنر و جامعه است.
جامعهشناسي هنر به طور مشخص اين پرسش را مطرح ميكند كه نهادها و روابط اجتماعي چگونه بر توليد، توزيع و درك و دريافت آثار هنري تاثير ميگذارند؟ (9)
شرايط اجتماعي درك و دريافت هنري از محوريترين پرسشهاي پير بورديو جامعهشناس معروف فرانسوي در جامعهشناسي هنر از اواسط دهه ۱۹۶۰ بوده است. بورديو (10) در عشق به هنر (11) عوامل تاريخي و اجتماعي را تحليل ميكند كه نقشي تعيينكننده در شكلدهي به علايق كاملا متفاوت طبقات اجتماعي مختلف بازديدكننده از نگارخانههاي هنري و نيز تمجيد از هنر/ فرهنگ والا دارند. از ديد او آثار هنري پيامهايي هستند كه كشف و تفسير رمزگان آنها نيازمند شناخت قبلي است. تحقيق پيمايشي او نشان ميدهد كه اعضاي طبقه كارگر و افراد داراي ذهنيت دهقاني كمتر به ديدن نگارخانهها ميروند و سبب اين امر، طبق نظريه او، آن است كه آنها رمزگان مورد نياز براي فهم معناي آثار هنري نمايش يافته در اينگونه مكانها را ندارند. اين پيمايش همچنين نشان داد كه آموزش رسمي در زمينه اصول درك و تمجيد هنر بسيار اندك بوده يا اصلا وجود نداشته است. مدارس از انجام مسووليتهايشان سر باز ميزدند و در فراهم كردن امكانات لازم براي دسترسي مساوي شاگردانشان، فارغ از طبقه اجتماعي آنها، به هنر / فرهنگ والا ناموفق بودهاند. (12)
پس از ارايه اين ديدگاه و بسط و گسترش آن به زمان حال، ميتوان نتيجه گرفت كه آموزش، نقشي اساسي در علاقهمندي جامعه به هنر ايفا ميكند. اين برنامه در جوامع پيشرفته از دوران دبستان آغاز ميشود و آموزگاران به شيوههاي مختلف دانشآموزان را با هنر و حضور در مكانهاي هنري مانند موزهها و گالريها و... آشنا ميكنند. در اين رابطه از نقش رسانههاي گروهي در فضاي مجازي و همچنين راديو و تلويزيون نبايد غافل بود.
در اين رابطه از تجربه عيني خويش براي شما خواهم گفت در سال ۱۳۸۳ من به اتفاق جمعي از هنرمندان رشتههاي مختلف هنري در موزه ملي شهر مينسك پايتخت كشور بلاروس نمايشگاهي داشتيم. در روزهاي برگزاري نمايشگاه هر روز صبح تعدادي از كودكان دبستاني را براي بازديد به موزه ميآوردند و جالب اينكه مربي آنها به كودكان قبل از ورود به نمايشگاه آموزش ميداد كه چگونه وارد موزه شوند، چگونه رفتار كنند. من با حيرت ميديدم كه كودكان بيصدا و روي پنجه پا راه ميروند و سوالات خود را بسيار آرام با مربي خود مطرح ميكردند. اين يك نمونه بارز و ارزشمند از آموزش به كودكان براي ورود و بازديد از موزه و نمايشگاه بود.
حال همين موضوع را در ايران ببينيد زماني كه مسووليت بخش بينالملل موزه هنرهاي معاصر تهران را داشتم، نه تنها هيچ اتفاق مشابهي همچون مطالب ذكر شده نميافتاد بلكه اگر خانوادهاي با فرزندان خود به موزه ميآمدند آنجا را با پارك اشتباه گرفته و جولانگاهي بود براي خوردن تنقلات و دويدن، بازي كردن و فرياد كشيدن بچهها، بدون كوچكترين تذكري از سوي والدين. بنابر اين لازم است كه برنامهريزي آموزشي دقيقي از سوي متوليان آموزش و پرورش طراحي و اجرا شود.
يكي از اصليترين عاملي كه باعث رشد فرهنگي و هنري يك جامعه ميشود، انتخاب مديراني صاحب انديشه، با پيشينهاي آكادميك، جهت به كارگيري نخبگان عرصه فرهنگ و هنر است، زيرا با ايجاد اتاق فكر متشكل از استادان واقعي هنر، جامعهشناسان، روانشناسان و پژوهشگران و... ميتوانند به چارهانديشي پرداخته و با شناختي كامل اقدام به برنامهريزي جامع كنند.
بهكارگيري علم جامعهشناسي ميتواند مسيري درست را در حركتهاي بعدي جهت شناخت از يك جامعه نشان دهد. جامعهشناسي از زمره علوم اجتماعي و علمي كميتگراست كه به مطالعه اجتماع و نظام انساني، روابط افراد با يكديگر و با جامعه، نهادها و ساختارهاي اجتماعي ميپردازد و از جمله مسائل مختلف، به موضوع ارتباطات انساني و چگونگي انتقال و خلق معني در بستر اجتماع توجهي جدي دارد. جامعهشناسي هنر بررسي ميكند كه چگونه گروههاي مختلف انساني براي خلق آنچه ما هنر ميناميم، با يكديگر همكاري ميكنند. چگونه آثار هنري را به كار ميبرند و هنر در زندگي آنها چه نقش و جايگاهي دارد. (13)
فعاليتهاي جامعهشناسي هنر را ميتوان با چهار روند مشخص كنيم:
1- جامعهشناسان نقش سازمانها و نهادهايي را كه در توليد آثار هنري تاثير مثبت يا منفي دارند بررسي ميكنند.
2- عملكرد خالقان آثار هنري و راههاي شناخت مجموعهداران و حاميان هنرمندان را مورد بررسي قرار ميدهند.
3- مشخص ميكنند كه مخاطبان جديد و مختلف آثار هنري به چه ميزاني به آثار هنري دسترسي داشته و از آن استفاده ميكنند و همچنين درباره نقش هنر در باز توليد منزلت اجتماعي تحقيق ميكنند.
4- براي تربيت كردن يك جامعهشناسي زيباشناسانه، ريشههاي اجتماعي و معيارهاي ذوق را به تحليل ميگيرند و درباره عوامل اجتماعي تفسيرها و ارزيابيهاي هنري پژوهش ميكنند. (14)
بدين منظور در جامعهشناسي هنر، واژهاي تحت عنوان ميانجيگري به كار ميرود و معرف هر چيزي است كه ميان يك اثر و پذيرش آن مداخله ميكند. يك اثر هنري به عنوان اثر هنري جايگاهي پيدا نميكند، مگر در پرتو همكاري شبكه پيچيدهاي از كنشگران اجتماعي: بدون بازرگاناني كه آن را در معرض داد و ستد قرار دهند، بدون مجموعهداراني كه آن را خريداري كنند، بدون منتقداني كه آن را نقد و بررسي كنند، بدون كارشناساني كه آن را شناسايي كنند، بدون كارگزاراني كه آن را در معرض حراج بگذارند، بدون موزهداراني كه آن را براي آيندگان حفظ كنند، بدون ترميمكنندگاني كه آن را تعمير و تميز كنند، بدون نمايشگاهداراني كه آن را در معرض ديد عموم بگذارند و بدون مورخان هنر كه بر آن شرح و تفسير بنويسند، اثر هنري تماشاگراني براي نگاه كردن پيدا نخواهد كرد. (15)
آرنولدهاوزر (16) معتقد است براي درك آثار هنري، كافي است شرايط اقتصادي و اجتماعي را كه اثر هنري در آن متولد شده بشناسيم. در اين رويكرد، پايگاه اجتماعي هنرمند از اهميت ويژهاي برخوردار است و به همراه شرايط جامعه، در آثار هنري نقشي تعيينكننده دارد. (17)
در خاتمه شايان ذكر است با آگاهي از روند تكاملي بشر كه در آغازين مراحل حيات تا به امروز صورت گرفته است، ميتوان اذعان كرد كه انسانها همواره علاقهمند به اثرگذاري و ارايه انديشه خويش، چه به صورت نقش و نگارههايي بر ديواره غارها و چه با خلق آثاري هنري بر ديواره گالريها و موزهها، بر اجتماع و جامعه خود بودهاند. هر چند كه در زمانههاي مختلف نوع تفكر و بينش انسانها متفاوت بوده است اما هنرمندان و آثار هنري آنها هميشه جايگاهي مهم در قوام بخشيدن به انديشهاي نو به منظور ارتقاي سطح زندگي يك جامعه داشته است.
بنابراين ناديده گرفتن هنر و هنرمند، زندگاني را بيروح و مردمان را بيانگيزه و كج خلق خواهد كرد و عاملي بازدارنده خواهد بود درشادابي يك جامعه و انديشيدن در باب زندگي بهتر.
بيست و هشتم شهريور ماه هزار و چهارصد خورشيدي
عكاس، مدرس دانشگاه علم و صنعت ايران
پاورقي
۱- دورانت، ويل (۱۳۸۰)، تاريخ تمدن مشرق زمين، مترجمان احمد آرام. عسكر پاشايي. اميرحسين آريانپور، تهران، علمي و فرهنگي.ص ۱۰۶
۲- همان، ص ۱۰۵.
3- گامبريج، ارنست (۱۳۹۸)، تاريخ جهان، ترجمه علي رامين، تهران، نشرني، ص ۲۲۵.
4- گيدنز، آنتوني (۱۳۸۵)، جامعهشناسي، ترجمه منوچهر صبوري، تهران، ني، صص۶۷۹-۶۰۴.
5- مندراس، هانري و گورويچ، ژرژ (۱۳۵۰)، مباني جامعهشناسي، مترجم باقر پرهام، تهران، اميركبير، ص ۷۵.
6- انگليس، ديويد وهاگسون، جان (۱۳۹۹)، جامعهشناسي هنر شيوههاي ديدن، ترجمه جمال محمدي، تهران، ني، ص ۲۴.
7- فيشر، ارنست (۱۳۵۸)، ضرورت هنر در روند تكامل اجتماعي، مترجم فيروز شيروانلو، تهران، توس، ص ۳۰۰.
8- Alain de Botton، نويسنده و فيلسوف سوييسي ساكن در لندن .John Armstron، نويسنده و فيلسوف اهل بريتانيا و ساكن استراليا.
9- همان ص۵۱.
10- Pierre Bourdieu جامعهشناس و مردمشناس فرانسوي.
11- The Love of Art (پيمايشي آماري درباره ميزان حضور افراد در نگارخانههاي اروپا كه در سال ۱۹۶۶چاپ شده است).
12- همان، ص ۷۹ و ۸۰.
13- رامين، علي (۱۳۹۸)، مباني جامعهشناسي هنر، تهران، ني، ص ۹.
14- همان، ص ۱۲.
15- هينيك، ناتالي (۱۳۹۹)، جامعهشناسي هنر، ترجمه عبدالحسن نيك گهر، تهران، آگه، ص ۸۸.
16- (Arnold Hauser) مورخ تاريخ هنر مجارستاني.
17- راودراد، اعظم (۱۳۹۴)، نظريههاي جامعهشناسي هنر و ادبيات، تهران، دانشگاه تهران، ص ۶.
«آنتوني گيدنز معتقد است: توسعه شهرهاي امروزي تاثير بسيار زيادي، نه تنها بر عادات و شيوههاي رفتار، بلكه بر الگوهاي انديشه و احساس داشته است. در اين ميان ميتوان پيدايش جنبشهاي اجتماعي را كوششي جمعي براي پيشبرد منافع مشترك، يا تامين هدفي مشترك، از طريق عمل جمعي خارج از حوزه نهادهاي رسمي تعريف كرد.»
بورديو (10) در عشق به هنر (11) عوامل تاريخي و اجتماعي را تحليل ميكند كه نقشي تعيينكننده در شكلدهي به علايق كاملا متفاوت طبقات اجتماعي مختلف بازديدكننده از نگارخانههاي هنري و نيز تمجيد از هنر/ فرهنگ والا دارند. از ديد او آثار هنري پيامهايي هستند كه كشف و تفسير رمزگان آنها نيازمند شناخت قبلي است.