نگاهي به فيلم بوتاكس به كارگرداني كاوه مظاهري
سرگردان در بيان
ساره بهروزي
چند ماه پيش تصميم داشتم درباره فقدان فيلمنامه در سينماي ايران بنويسم، اما غالب شدن كرونا و شروع پيك پنجم، درگير شدن بستگان هيچ انرژي و تواني برايم باقي نگذاشت. چند هفته پيش اما با ديدن فيلم «بوتاكس» به كارگرداني كاوه مظاهري در بخش سينماي هنر و تجربه دوباره ذهنم معطوف اين امر مهم (فيلمنامه) شد.
گاهي فيلمها چفت و بست خوبي در كارگرداني و كشش بصري دارند. اما نبود لايه مناسب در قصه هيچگونه جهاني كه قابل تامل و تفكر باشد را براي مخاطب نميسازند.
فيلم «بوتاكس» درباره دو خواهر (آذر و اكرم) و برادري به نام عماد است كه با هم زندگي ميكنند. اكرم بزرگتر است و از نظر ذهني سلامت كامل ندارد. بيشتر كارهاي خانه و خواهر و برادرش را انجام ميدهد. آذر در كلينيك زيبايي كار ميكند و مسوول تزريق بوتاكس است. عماد هم زبان آلماني ميخواند و دوست دارد از ايران برود. اكرم وقتي توسط برادرش براي چندمين بار مورد تمسخر قرار ميگيرد او را از بلندي سقف خانهشان كه براي تعمير آنجا هستند، با پا به پايين پرتاب ميكند و آذر با زنگ نزدن به اورژانس و نبردن برادر به مراكز درماني، در نهايت او را خفه ميكند. بيننده هم تا همان لحظه متوجه شده كه عماد با كسب و كاري كه قرار است آذر در آن خانه برپا كند، گويا خيلي موافق نيست، اما بدرفتاري يا جدل و بگو و مگويي مبني بر مخالفت اين موضوع مشاهده نميشود.
آيا صرف چند تحقير و تمسخر پيشزمينه انزجار فرد براي انگيزه قتل يا عصبانيت شديد ساخته ميشود؟ كشتن برادر، مخفي كردن جسدش، مساله سادهاي نيست كه مخاطب جدي سينما با شنيدن چند توهين ساده برايش باورپذير شود. زماني لايه زيرين ساخته ميشود و تماشاگر را به فكر مياندازد كه شخصيتها با رفتارشان گام به گام مخاطب را به سوي هدف نزديك كرده باشند.
ما از گذشته اين خانواده چيزي نميدانيم، اما آيا چون عماد موافق كسب و كار آذر در خانه نيست بايد به راحتي خفه شود؟ چرا آذر با سنگدلي تمام او را در آن وضعيت زير ميز آشپزخانه نگه ميدارد؟ چطور به اورژانس زنگ نميزند و پيكر ضربه ديده را پنهان ميكند؟ چطور جسد را پنهان ميكند و دچار عذاب وجدان يا ترس پس از واقعه نميشود؟ بالاخره برادرش را كشته و سربه نيست كرده است چرا دچار هيچگونه تنش يا دگرگوني حسي نميشود؟ آيا از اختلال روان رنج ميبرد؟يك انسان توسط او به قتل رسيده، آيا نبايد رفتار باورپذير يا گذشتهاي كه بتوان از آن قتل را نتيجه گرفت براي مخاطب به نمايش بگذارد. عاديانگاري او در فيلم، وقتي ارجاعي به رفتارهاي پيشين او و عماد ندارد و هيچ چيز ديگري هم نميدانيم نه تنها جالب نيست، بلكه ادامه قصه را تصنعي كرده است.
چگونه آذر به قدري حرفهاي است كه هيچ ردي از خود به جا نگذارد؟ اگر حرفهاي نيست و تا حالا اقدامي از اين موارد نداشته پس چطور تلاش ميكند جلوهاي از گم شدن و بعد مهاجرت برادر به نمايش بگذارد!
در همه اين موارد قصه دچار حفره ميشود. حتي مخاطب متوجه اينكه چرا او پول بيشتري ميخواهد هم نميشود! آيا پول بيشتر را براي رفاه و زندگي بهتر خودش ميخواهد يا براي رقابت يا مهاجرت؟ آيا با كارفرما مشكل دارد يا دنبال مستقل شدن است؟ هيچ كدام ساخته و پرداخته نميشوند. در اين مسير تنها كمي رفتارهاي اكرم پس از كشته شدن برادر باورپذير است. او كه دچار عقبماندگي ذهني معرفي ميشود، كمكم دچار پريشاني و عذاب وجدان شده و كلافه پيدا كردن برادر است. اما آذر كه در كمال سلامت عقل به كار در كلينيك زيبايي مشغول است، تغييري نميكند! اگر قرار است او را سرد و سنگدل بپذيريم، بايد پلكان شخصيتي او همراه با ديگر رفتارهاي فردي و اجتماعي برايمان ساخته شده باشد كه بتوانيم با كنار هم قرار دادن مواردي رفتار را درك كنيم. مانند نحوه تربيت، چگونگي برخورد والدين با او، اكتساب از محيط و... در واقع مانند پازل هر تكه از رفتار و منش و شخصيت فرد را بتوان با انجام قتل و واكنش پس از آن نتيجهگيري كرد.
فيلم «بوتاكس» در مسير قصه دچار حفرههاي كوچك و بزرگي است. قصه هيچ جهان زيريني ندارد و در همان سطح باقي ميماند و سعي ميكند تنها با ديالوگ، ارتباط رفتارهاي افراد در فيلم را به هم پيوند بزند. پايانبندي خيالگونه اكرم با اينكه منطبق بر رفتارها و واكنشهاي اوست، اما فيلم درباره اكرم نيست. تمركز فيلم بر آذر و خواستههاي اوست كه در قصه به آنها پرداخته نميشود و هيچ تغيير يا واكنشهاي باورپذيري هم در مسير فيلم از آذر ديده نميشود. عنوان فيلم متناسب با شغل آذر است، اما سادهانگاري است اگر بخواهيم تزريق سم فلجكننده عضلات را با خونسردي ناشي از قتل يا روند تزريق دروغ به اطرافيان درباره عماد يكي بدانيم، زيرا نميدانيم اين تزريق دروغ بر چه مبنايي است! خانواده يا اجتماع؟! بنابراين عقيده دارم، تمركز بر تعاملات فردي و ارتباطات اجتماعي، ساخت شخصيتها و باورپذيري آنها از طريق توجه و تمركز بر فيلمنامه حاصل ميشود نه ديالوگ و قاببنديهاي بصري.