عباس عبدي و «ديگه تمومه ماجرا»
محمد مهاجري
نقد آقاي عباس عبدي به اصلاحطلبان و واكنش برخي محافل وابسته به اين جناج و سپس دفاع او از نوشتهاش (كه در روزنامه اعتماد چاپ شد) به گمانم ازجمله اقدامات موثر در تاريخ اصلاحطلبي است. صرفنظر از موضوعاتي كه آقاي عبدي به آنها ورود كرده، همين كه يك چهره پرسابقه و شناختهشده در ميان اصلاحطلبان (با حفظ ديدگاه و پرنسيب سياسياش) به نقد درونجناحي پرداخته و باصراحت و بيرحمانه، روشهاي اصلاحطلبان را در مقاطع مختلف و بهويژه در انتخابات اخير به چالش كشيده مورد استقبال قرار گيرد. اين نقد صريح، شايد براي اصولگرايان فرصتي بهشمار آيد تا به زعم خود از نقاط ضعف حريف نهايت استفاده را ببرند و در بزنگاههاي سياسي بعدي مثلاً انتخابات مجلس دوازدهم و رياستجمهوري چهاردهم، با چشم بازتر! وارد عمل شوند و نتيجه را باز هم به نفع خود رقم بزنند، اما اگر انديشمندانه به نقد عبدي بنگرند، آن را بهمثابه يك آينه مييابند كه خودشان هم در آن پيدا هستند. عباس عبدي، انتقاد اصلياش به تصلّب و تعصب جريان اصلاحطلب (لااقل بخشي از آن) است. اين ويژگي به باور عبدي باعث شده جريان متبوعش حتي خطاهاي خود را نبيند، چه برسد به اينكه درصدد جبران برآيد. همجناحيهاي آقاي عبدي از نگاه او كارشان فقط اين است كه دور هم نشسته و جلسات بيهوده برگزار كنند؛ بيآنكه هيچ خروجي به دردخوري داشته باشد. اگر اين جمله را يك خبر درونتشكيلاتي فرض كنيم، معنايش اين است كه اصلاحطلبان كه دو دهه قبل به عملگرايي شهرت داشتند هماينك در لاك رخوت و بيحالي فرو رفتهاند و كاري از دستشان برنميآيد. عبدي در اينجا سوت يك قطار كهنه را به صدا درميآورد تا شايد مسافران به خود آيند. بيانيه اخير اصلاحطلبان تا حد قابلتوجهي، مسووليتگريزي اصلاحطلبان را نشان ميدهد و در بخشهايي از آن «كي بود كي بود من نبودم» كاملاً موج ميزند و عبدي اين ويژگي را كاملا دريافته و به آنها نهيب ميزند. حقيقيت اين است كه اصلاحطلبان همواره بهلحاظ تشكيلاتي مقتدرتر، هماهنگتر و موثرتر از اصولگرايان عمل كردهاند. جناح چپ حتي قبل از پيروزي انقلاب (از اين جهت) در مقايسه با جناح راست، پيشروتر عمل ميكرد. در دهههاي 60 و 70 نيز اين برتري از آنِ چپها بوده است. معهذا در دهه 80 و البته پس از تنگناهاي سياسي كه توسط شوراي نگهبان و... به وجود آمد (كه ميتوانست ترمز فعاليت آنها نباشد) اين پيشرو بودن خود را از دست داد. در انتخابات 1392 و 1396 با تسامح نسبت به ديدگاههاي ايدئولوژيك، عملگرايانه وارد رقابت شد و از حسن روحاني حمايت كرد.
برخي اصلاحطلبان اصرار دارند اين حمايت را خطايي بدانند كه در آن مقطع ناگزير از ارتكابش بودهاند حال آنكه عباس عبدي معتقد است انحراف از همان سال 1384 شروع شده و اصلاحطلبان با حركت در سراشيبي، به امروز رسيدهاند. و نكته آخر اينكه، عباس عبدي تنها كسي نيست كه به نقد درونتشكيلاتي خود ميپردازد اما دو تفاوت محسوس بين عبدي و ديگران وجود دارد. نخست اينكه عبدي از گذشته اصلاحطلبانهاش تبرّي نجسته و ضمنا طلبكارانه برخورد نميكند و دوم آنكه با وجود نقد تند، برخلاف ديگر منتقدان، آيه يأس نميخواند و گمان ندارد كه «ديگه تمومه ماجرا».