آسيبشناسي وضع موجود / قسمت چهارم
علي شكوهي
پيروزي انقلاب اسلامي قطعا بدون حضور روحانيت و مرجعيت در صحنه مبارزه با رژيم شاه ممكن نميشد. روحانيت نفوذ اجتماعي بالايي داشت و تشكيلاتي در سراسر كشور در اختيارش بود كه به اين جريان قدرت بسيج ميداد. درست است كه روحانيت از نظر تئوريك و نظري فاقد دستگاه فكري غني و كارآمد و پاسخگو بود و با نگاهي بسيط به انقلاب و حكومت مينگريست اما در ميان مردم داراي پايگاه اجتماعي وسيعي بود و در صورت حضور در هر صحنه سياسي و مبارزاتي قادر به همراه كردن مردم با خودش ميشد. روحانيت شيعه مانند روحانيون مسيحي و دستگاه كليسا در انقلاب كبير فرانسه نبود كه در مقابل مردم ايستاد و از سلطنت دفاع كرد. اين جريان با همراهي مردم، به سخنگوي مطالبات آنان تبديل شد و توانست آنان را به صحنه بياورد و انقلاب اسلامي را به پيروزي برساند. البته بايد بپذيريم كه روحانيت قبل از پيروزي با روحانيت بعد از تشكيل جمهوري اسلامي لزوما يكسان نيست و همين نكته مرا به طرح محور سوم بحث ميكشاند.
سوم- اسلام انقلاب، اسلام حكومت
اسلامي كه بر اساس آن انقلاب شد، اسلامي عقلاني و انساني و سازگار با دستاوردهاي عام و مشترك بشر در حوزههاي گوناگون بود. شايد فهم سنتي از دين در ميان اكثريت روحانيون رواج داشت اما آن فهمي از اسلام مبناي دعوت به انقلاب شد كه پويايي اجتماعي بالايي داشت. در ايجاد اين فهم از اسلام و تشيع بيش از روحانيون، روشنفكران ديني نقش داشتند. در واقع روشنفكران و تحصيلكردگان دانشگاهها به دليل آشنايي با علوم جديد، هم مسائل روز را بهتر ميفهميدند و هم با زباني معقولتر و مقبولتر ميتوانستند از دين در مقابل شبهات جديد دفاع كنند. روحانيت خيلي دغدغه سازگاري دين با علم و عقل و تجربه را نداشت و اين روشنفكران ديني بودند كه هم با پرسشهاي چالشبرانگيزي در محيطهاي دانشگاهي مواجه ميشدند و همزبان روز علوم جديد را در خدمت دفاع از دينداري به كار ميگرفتند. تلاش بزرگاني مانند مرحوم بازرگان و مرحوم يدالله سحابي در چندين دهه قبل از انقلاب براي آشتي دادن دين با علوم جديد را نسل ما به ياد دارند و هيچ انسان منصفي نميتواند تاثير اين بزرگان را در مسلمان ماندن بسياري از دانشجويان انكار كند. نسل ما به ياد دارد كه گرايش وسيع به دين و مطالعات ديني در بسياري از دانشگاهها مديون آثار و سخنرانيها و تلاشهاي مرحوم دكتر علي شريعتي بود و همو بود كه بازار روشنفكران غربگرا و نيز روشنفكران چپ و ماركسيست را كمرونق كرد و جوانان را به بازخواني دين با فهمي متفاوت از نگرش روحانيت سنتي كشاند. البته نميتوان سهم روحانيون آشنا با جهان جديد و فعال در صحنه انديشه و تفكر را در گرايش به دين در نسل جوان ناديده گرفت. آثار علامه طباطبايي، شهيد مطهري، استاد محمدرضا حكيمي، شهيد بهشتي، شهيد باهنر، مرحوم گلزاده غفوري، استاد محمدتقي جعفري و برخي ديگر از روحانيون هم با پرسشها و مطالبات نسل جوان تناسب و پاسخ پرسشهاي اين نسل را در بر داشت ولي سهم اصلي در گرايش ديني نسل تحصيلكرده دانشگاهي را بايد براي روشنفكران مسلمان قائل شد.
در يك بيان مختصر بايد گفت آن اسلامي مبناي وقوع انقلاب اسلامي در ايران شد كه هم روحانيت انقلابي و هم روشنفكران ديني در فهم آن به يكديگر نزديك شده و آن را با علوم جديد و تجارب انساني و دستاوردهاي مستقل عقلي سازگار يافته بودند. اين اسلام در سخنرانيها و پيامها و مصاحبههاي
امام خميني در پاريس برجسته شد و در رسانههاي داخلي و خارجي آن زمان انعكاس وسيع يافت. مطابق اين اسلام، جمهوريت به همان معنايي كه در ديگر كشورها هست، در نظام جديد هم مورد توجه خواهد بود. امام خميني تاكيد داشت اسلام موردنظر ايشان در صورت پيروزي، نظامي خواهد ساخت كاملا دموكراتيك و مردمي كه در آن مراعات حقوق همه اقشار و اصناف بشر خواهد شد. در نظام جديد مبتني بر اسلام، روحانيت به مثابه يك طبقه سياسي در قدرت حضور نخواهد داشت و مقام مادامالعمر نداريم. آزادي امري مقدس از منظر اسلام است و آزادي مردم در جمهوري اسلامي تضمين ميشود. رهبران بايد با مردم در مقابل قانون برابر باشند و يك فرد عادي بايد بتواند از امام جامعه درباره عملكردش توضيح بخواهد و رهبران هم موظف به پاسخگويي هستند. به گمان بنده دوران حضور امام خميني در پاريس از اين نظر مهم است كه امام خميني مجبور بود با مردم جهان حرف بزند و به تبيين اسلام موردنظر خود بپردازد تا ديگراني را كه هيچ آشنايي خاصي با اسلام نداشتند، جذب مكتب خودش كند. آن اسلام بسيار جذاب است و پيامش مورد قبول واقع ميشود و رمز موفقيت امام در آن مقطع همين توصيف و تبييني است كه ايشان از اسلام موردنظر خود در عرصه جهاني عرضه كرد. اكنون هم آن پيام جذابيت خودش را دارد و منطقي و انساني و دموكراتيك و سازگار با جوامع مدرن مينمايد. ادامه دارد