زنان و خشونت
مرتضي ميرحسيني
يك: رمان «در زمانه پروانهها» نوشته جوليا آلوارز درباره زندگي آنهاست و نيز در رمان «سور بُز» نوشته ماريو بارگاس يوسا چندبار به نامشان اشاره ميشود. مثل آنجا كه يكي از شخصيتهاي داستان، پدرو ليويو، با افكارش تنها ميماند؛ «او فقط چيزهايي از خوهران ميرابال شنيده بود. اما فاجعه مرگ آن دختران اهل سالسدو او را مثل بسياري از مردم دومينيكن پريشان كرده بود. حالا ديگر زنهاي بيدفاع را ميكشند و هيچكس هم صدايش درنميآيد. يعني ما توي اين مملكت اينقدر توي كثافت فرورفتهايم؟ واي بر من، يعني توي اين مملكت يك مرد هم نمانده؟ وقتي به حرفهاي آنتونيو ايمبرت گوش ميداد كه آنجور با هيجان از مينروا ميرابال حرف ميزد، با آنكه اهل بروز دادن احساساتش نبود، يكباره بغضش جلوي رفقا تركيد و اين اولينبار بود كه بعد از رسيدن به بلوغ گريه ميكرد.»
دو: ميرابالها 4 خواهر به نامهاي پاتريا، مينروا، دِده و ماريا ترزا بودند كه 3 نفرشان با جنبش چهاردهم ژوئن، يعني جبهه مخالفان سياسي رژيم حاكم بر كشورشان دومينيكن همكاري ميكردند و با افشاگري درباره جنايتهاي حكومت و تقويت همبستگي اجتماعي و ايجاد آمادگي در مردم براي قيامي سراسري، در سرنگوني ديكتاتوري رافائل ترخيو ميكوشيدند. اما ماموران حكومت، گويا به اشاره خود ترخيو اين سه زن را سر به نيست كردند. از ملاقات شوهرانشان - كه زنداني سياسي بودند - به خانه برميگشتند كه ماموران ترخيو راه آنان را بستند و خودروشان را متوقف كردند. هر سه خواهر را به زور بيرون كشيدند و زير مشت و لگد كشتند. بعد هم چنان صحنهسازي كردند كه انگار آنها در تصادف كشته شدهاند. آن راننده بيچاره هم كه آنها را سوار كرده بود، كشتند تا شاهدي «غيرخودي» از اين ماجرا باقي نماند، هرچند حكومت ترخيو آنقدر منفور و بدنام بود كه هيچكس روايت حاكميتي ماجرا را باور نكرد. در دورهاي كه «مردم كشته ميشدند، شكنجه ميشدند، كتك ميخوردند و گم و گور ميشدند، حتي نزديكترين آدمها به رژيم»، اين قتل نه نخستين جنايت ترخيو بود و نه حتي بدترينشان. به ظاهر اتفاق رايجي بود در ميان صدها اتفاقي ديگر، اما خبرش جامعه دومينيكن را تكان داد و حتي وجدان عدهاي از درون حلقه حاكم را لرزاند.
سه: چند ماه بعد از قتل خواهران ميرابال، خود ترخيو در توطئه گروه كوچكي از كساني كه به حكومتش خدمت كرده اما از او زخمخورده بودند كشته شد و رژيمي هم كه با محوريت او و زير سايهاش سرپا مانده بود سقوط كرد. بعد از اين سقوط، برخي از كساني كه چيزهايي از ماجراي قتل خواهران ميرابال اطلاع داشتند دهان باز كردند و از جزييات آن جنايت گفتند. حتي سروكله يكي از قاتلان هم پيدا شد و به كاري كه كرده بود اعتراف كرد. گفت قتل خواهران ميرابال دستور مستقيم خود ترخيو بود و «اگر ما آنها را نميكشتيم، ترخيو خود ما را ميكشت.» حدود 2 دهه بعد از قتل خواهران ميرابال، گروهي از فمينيستهاي امريكاي لاتين بيستوپنجم نوامبر را روز پيكار با خشونت ضد زنان ناميدند و سال 1999 نيز سازمان ملل اين مناسبت را به رسميت شناخت و جهاني كرد. اين پيكار فقط به خشونتهاي سياسي محدود نميشود و هر نوع اذيت و آزار زنان، حتي خشونت كلامي در خانه را هم دربرميگيرد.