قربانی زمان حال
اسدالله امرايي
«حس عجيبي است كه آدم آينده را به شكل دور تند پيش چشمش ببيند. وقتي برخي قبايل بدوي آفريقايي براي اولينبار به شهرها آمدند و ساختمانهاي بلند را ديدند، فكر كردند آن ساختمانها قربانگاه انسانها هستند... هر چيزي كه نتوانيم با تجربيات انساني خودمان پيوند بدهيم، برايمان ترسناك است؛ هر چيزي كه ظاهرا بيمعناست؛ اما قدرتمند است...» پروفسور كاتسومي رايانهاي دارد كه ميتواند آينده را پيشبيني كند. او اصلا از پشتپرده اتفاقهايي كه در آزمايشگاهي غيرانسانيتر ميافتد، خبر ندارد. اما يك قتل، تجزيه و تحليل يكي از اجساد و چند تماسهاي تلفني ناشناس به او هشدار ميدهند كه اتفاقي شوم درحال وقوع است. او مجبور ميشود اولويتهاي اخلاقي مختلف را درنظر بگيرد: آيا بايد خود را انكار كرد؟ آيا زمان حال را بايد به نفع آينده قرباني كرد؟ هميشه رخدادهاي تصادفي اين شانس حقيقي را دارند كه بدون نياز به دلايل موجه رخ دهند؛ البته جز در سريالهاي آبكي. مرگ حسابدار، ايجاد سوءظن به هميشه رخدادهاي تصادفي اين شانس حقيقي را دارند كه بدون نياز به دلايل ما، مرگ دخترك، تماسهاي تلفني عجيب، خريد و فروش جنين و دامي كه زنم در آن افتاده بود: اين واكنشهاي زنجيرهاي با تصادف محض شروع شده و از يك رخداد به ديگري با سرعت جلو رفته بود و بدون چون و چرا زنجير يكدستي ساخته بود كه دور گردنم ميپيچيد. از قرار مرد ديوانهاي در تعقيب من بود كه نه هدفي داشت و نه انگيزهاي. عقل سليم ديگر قد نميداد. اگرچه درست است كه بگوييم هر انساني آيندهاي دارد و قتل اخلاقا كاري خطاست؛ چون آن آينده را از آن انسان ميدزدد؛ اما آينده هميشه انعكاس لحظه حاضر است. پس، اگر چيزي در لحظه حال اصلا وجود ندارد، چطور كسي ميتواند دلنگران آينده آن چيز باشد؟ چنين شخصي حتما ميخواهد به اسم حس نگراني و مسووليت از واقعيت فرار كند.ادبيات غني ژاپني نامهاي بزرگي دارد. يوكيو ميشيما، ياسوناري كاواباتا، كازوئو ايشي گورو و كوبو آبه. خوانندگان ايراني تقريبا همه آنها را به همت مترجمان خوب معرفي شدهاند.كوبو آبه، داستاننويس، نمايشنامهنويس، موزيسين و عكاس خلاق ژاپني سال ۱۹۲۴ در توكيو به دنيا آمد و به دليل شغل والدينش، در منچوري و نقاطي غير از توكيو بزرگ شد، رمان «آدمماهي» كوبو آبه با ترجمه خانم شيوا مقانلو در نشر نيماژ منتشر شده كه پيش از اين آثاري از كازوئو ايشيگورو و هاروكي موراكامي را با ترجمه ايشان منتشر كرده بود. اين رمان تركيبي از ژانرهاي مختلف علمي تخيلي و جنايي است، اما در عين حال چيزي فراتر از جمع جبري آنهاست كه سوالات فلسفي مهمي را مطرح ميكند. منتقدان اين كتاب را نقطه عطفي در ادبيات علمي تخيلي ژاپن دانستهاند كه چنان عناصر علمي بديعي دارد كه قبل از آبه هيچ رماننويسي به سويش نرفته بود.