بازي در ملبورن
مرتضي ميرحسيني
راستش آنقدر در اين 20 و چند سال اخير زندگي ما پايين و بالا شده و حوادث ريز و درشت در كشورمان داشتيم كه گاهي به نظرم ميرسد ماجراي بازي ايران و استراليا در مقدماتي جام جهاني 1998 -كه خاطرهاي از خاطرات نسل ماست- به دورهاي ديگر از تاريخ تعلق دارد. بازي رفت در تهران انجام شد. ورزشگاه آزادي را پر كرديم (گويا آن روز 128 هزار نفر به ورزشگاه رفتند و بازي را از نزديك ديدند.)اما زورمان به استراليا نرسيد. كمي بهتر از رقيب بوديم، اما نه آنقدر كه به نتيجه دلخواهمان برسيم و خيالمان را كمي راحت كنيم. بازي يك-يك مساوي شد. هفته بعد، يعني آذر 1376 در چنين روزي در ملبورن استراليا به ميدان رفتيم. بازي در جوي سنگين و با حواشي بسيار شروع شد. استرالياييهاي «متمدن و باادب» هنگام پخش سرود ملي ما سوت كشيدند و هياهو و سروصدا راه انداختند و متاثر از برخي فضاسازيهاي رسانهاي، فوتباليستهاي كشوري عقبمانده در غرب آسيا (يا به قول خودشان خاورميانه) را هو كردند. برتري در آغاز و در ادامه بازي از آن ميزبان بود و انصافا در دقايقي از - نيمه نخست- بازي تيمي دست و پا بسته بوديم. پدر خدابيامرزم كه درباره چيزهاي «ملي» با كسي شوخي نداشت، شرايط بازي را با اين تكجمله به زبان گيلكي تحليل كرد كه «نه، امي كار نييه» (نه، كار ما نيست). راست ميگفت. نيمه نخست بازي يك گل خورديم و چندتا هم نخورديم. بازيكنان ما حتي در رساندن توپ به نيمه زمين حريف هم ناتوان بودند و گاهي به نظر ميرسيد هيچ نقش يا برنامه مشخصي در زمين بازي ندارند. به ويژه اينكه فشار استرالياييها حتي بعد از گل دوم كمتر نشد و حملاتشان همچنان، به همان شدت ادامه داشت. البته هرچه به پايان بازي نزديكتر شديم، شرايط متعادلتر شد و بعد، در 20 دقيقه پاياني همهچيز به نفع ما تغيير كرد. ورق برگشت. دو گل، يكي بعد از ديگري زديم (كريم باقري و خداداد عزيزي)، بازي را مساوي كرديم و با استناد به قانون گل زده بيشتر در خانه حريف به جام جهاني -كه آن دوره در كشور فرانسه برگزار ميشد- رفتيم. اين بازگشت مهيج و جبران شكست، آنهم در اوج نااميدي، تاثيري عميق بر همه ما داشت و حتي به «حماسه ملبورن» تعبير شد. نتيجه آن بازي، ورزش فوتبال را براي ما ايرانيها از چيزي كه بود مهمتر كرد و بر شمار كساني كه نتايج بازيهاي داخلي و خارجي اين ورزش را پيگيري ميكردند افزود. متاثر از شور و شوق شكلگرفته -و بازار ايجاد شده- هزاران مدرسه فوتبال در گوشه و كنار كشور برپا شد و بسياري از خانوادهها، پسرانشان را در اين مدارس نامنويسي كردند. همه كساني هم كه در آن رويداد، يعني در بازي هشتم آذر در ملبورن حضور داشتند به جمع قهرمانان ملي راه يافتند و حتي طبق معمول، عده زيادي هم سعي كردند خودشان را به اين تيم بچسبانند و سهمي از اعتبار و غنايم اين موفقيت بزرگ بردارند. همچنين يادم هست تا چند ماه بعد از آن بازي، در هر برنامه و جشني، يك يا چند نفر از اعضاي تيم ملي فوتبال به عنوان مهمان دعوت ميشدند و حتي يكي از برنامههاي مناسبتي شبكه دو در ماه رمضان، هر شب زمان افطار در خانه يكي از بازيكنان ضبط ميشد. جالب اينكه گاهي در اين جشنها و برنامهها كه حضور بازيكنان ممكن نميشد، برگزاركنندگان به دعوت از بچههاي تداركات يا اعضاي فرعي كادر فني رضايت ميدادند.