سلطان نباشيد
جواد ماهر
جلسه اول شوراي دانشآموزي را با حضور اعضاي منتخب و مدير مدرسه برگزار كرديم. لبه سكوي كنار حياط نشستيم. من بخشهايي از آييننامه شورا را براي دانشآموزان منتخب خواندم. وظايفشان را گفتم. «تسهيل مشاركت دانشآموزان و نشريه و مناسبتها و مسابقات و همكاري در بازديد و تعاوني و انتظامي و بهداشتي و مشاركت در برنامه امتحانات و نماينده در شوراي مدرسه و انجمن اوليا و پيشنهاد تشويق به مدير» گفتم هر دو هفته جلسه داريم. ميتوانيم به پيشنهاد سه نفر جلسه فوقالعاده بگذاريم. از آنها خواستم سلطان نباشند. شورايي فكر كنند. بعد رايگيري كرديم و رييس و نايبرييس و منشي را انتخاب كرديم. دفتر چهل برگي براي نوشتن صورتجلسهها برداشتيم و اولين صورتجلسه را من نوشتم و توضيح دادم كه چطوري بايد صورتجلسه نوشت. گفتم از صورتجلسه فتو ميگيريم و روي تابلو ميچسبانيم تا همه مصوبات شورا را ببينند. دستور جلسه را هم توضيح دادم.
گفتم هر كس نظرِ قابل طرحي دارد به منشي ميگويد تا در دستور جلسه به ترتيب بنويسد تا در جلسه مورد بررسي قرار گيرد و در صورت نياز به مصوبه تبديل شود. من اين كارها را زمان دانشجويي در تشكلهاي دانشجويي ياد گرفتم و حالا پيش از موعد، ياد دانشآموزانم ميدهم. در پايان مصوبه گذرانديم كه كلاس پنجم و ششم يك مسابقه دوستانه فوتبال بدهند. همه زير صورتجلسه را امضا كرديم. مدير هم آخر سر امضا كرد و مصوبه، اجرايي شد. حالا ما در مدرسه نُه يارِ رسمي داريم كه به بهبود امور كمك ميكنند. من از اين بابت خوشحالم. امروز سه عضو شورا آمدند از من كارتن و ماژيك گرفتند و يك صندوقِ اشياي گمشده درست كردند گذاشتند كنار راهرو.