خاطرات سفر و حضر ( 108 )
اسماعيل كهرم
در خاطرات يكي از سفراي كبراي انگلستان در ايران نوشته شده كه وقتي انگليسيها سنگهاي بزرگ تختجمشيد را از هم جدا كرده و آنها را با مشقات فراوان با خود حمل ميكردند، اهالي فارس جمع شده بودند و ميگفتند: «اينها خودشان در انگلستان سنگ ندارند.» در حالي كه قدمت بناي سنگي معروف Stone henge در كشور انگلستان به دوران پيش از تاريخ برميگردد و بزرگترين بناي سنگي در اروپا است. به هر حال آنها در سايه تلاش و كوشش سنگهايي كه هر كدام حدود 3 تن وزن داشتند، از جا كندند و هزاران كيلومتر آنها را از تختجمشيد از راههاي آبي و خشكي به موزه لندن رساندند و اكنون زينتبخش معظمترين موزههاي جهان گرديدهاند. اين نقل و انتقالات به دليل پيشبيني يك سفير و در حدود 200 سال پيش بود.
چنين آيندهنگريهايي بهكرات در تمام نقاط جهان خود را نشان داده. سفراي دولت انگلستان در تمام نقاط جهان، جهانهايي ناشناخته را جمعآوري كرده و براي لندن ارسال ميكردند و البته پول آن را تمام و كمال ميپرداختند. مثلا يك فيل به نام جانسون به وزن حدود 11 تن (سنگينترين در جهان، زينتبخش سالن اصلي موزه يا كاخ طبيعي لندن است)، تصور كنيد كه اين نمونهها با چه زحماتي از آفريقا به لندن رسيده است. همينطور زرافه را به اروپا بردند، فيل را، ميمونها را، ببر مازندران، ببر بيان و يا هيركاني نيز داستان مشابهي دارد. در حدود 30 سال پيش بنده و مرحوم «هامنونر» در فكر نوشتن كتابي در مورد حيات وحش ايران بوديم. به فكر تهيه عكسي از ببر مازندران به لندن رفتيم. باغوحش مشهور لندن يك ببر تاكسيدرمي شده را داشت كه در ازاي 500 پوند براي 10 دقيقه عكسبرداري به ما داد!
سالها دل طلب جام جم از ما ميكرد
آنچه خود داشت ز بيگانه تمنا ميكرد
گوهري كز صدف كون و مكان بيرون است
طلب از گمشدگان لب دريا ميكرد.
يك سفير ارزش اين گوهر را ميدانست، آن را به لندن فرستاد ولي ما...؟