منافع ملي و آرمان ايدئولوژيك
علي شكوهي
آرمانهايي مانند حفظ استقلال و تن ندادن به سلطه ابرقدرتها، گسترش فرهنگ اسلامي و دعوت ملتهاي مسلمان به كسب قدرت سياسي و نفي حاكميت دولتهاي غيرديني و وابسته، دفاع از مظلومان و تلاش براي صدور انقلاب اسلامي و مواردي از اين دست، بخشي از اصولي است كه سياست خارجي انقلابي را در چهار دهه گذشته تعيين كرده اما در عين حال مقوله «منافع ملي» هم از اصول محوري ديگري است كه سياست خارجي جمهوري اسلامي را رقم زده است. منافع ملي در واقع عنوان كلي است كه موضوعاتي مانند امنيت ملي، تماميت ارضي، حاكميت ملي، پيشرفت و توسعه همهجانبه و استقلال سياسي را شامل ميشود. براي همه كشورهاي جهان، اصل مهم و تعيينكننده در سياست خارجي، تامين منافع ملي است و غالب دولتها، هيچ آرماني فراتر از مرزهاي جغرافيايي را مدنظر ندارند. البته برخي از كشورها بر اساس نگاه سلطهجويانه رهبران و برخورداري از قدرت اقتصادي و موقعيت استراتژيك و نيز به دليل همبستگي اعتقادي و سياسي با ديگر كشورها، منافع ملي خود را در بيرون از مرزهاي جغرافيايي كشور هم تعريف ميكنند و اين بهخصوص در دوران جنگ سرد در همه جا قابل رويت بود. در آن دوران شوروي منافع ملي و آرماني خود را در دفاع از همه كشورهاي سوسياليست دنيا و احزاب كمونيستي و جنبشهاي استقلالطلب و نهضتهاي كارگري جهان تعريف ميكرد و امريكا و اروپا هم متعهد شده بودند كه از ارزشهاي مورد قبول جهان آزاد و سرمايهداري دفاع و مبارزه با نفوذ كمونيسم را يك امر مرتبط با منافع ملي خود قلمداد كنند. در جمهوري اسلامي هم اين دو دسته منافع مطرح است. ما از سويي بايد منافع ملي ايران را پاس بداريم و از سوي ديگر منافع ايدئولوژيك و آرماني هم مدنظر سياستگذاران كشور است. پرسش محوري اين است كه در چند دهه گذشته ما با كدامين منطق عمل كرديم و اين دو دسته منافع را چگونه پي گرفتهايم؟ در مواضع امام خميني و آيتالله خامنهاي اين دو دسته از آرمانها، مطرح و در تعيين سياستهاي كلان حوزه سياست خارجي هم مورد توجه بودهاند. شايد اهداف ملي و حفظ و تثبيت قدرت سياسي در ايران بيشتر به اين دليل در رديف اهداف اصلي سياست خارجي آمده باشد كه در جهان كنوني تنها در ايران يك «انقلاب اسلامي بالفعل موجود» را شاهديم و در ديگر كشورها هنوز جنبش اسلامي به كسب قدرت سياسي توفيق نيافته است. طبعا مادامي كه انقلاب اسلامي در صورت دولت سياسياش در مرزهاي ايران محدود است و حفظ اقتدار آن ضرورت دارد، حفظ مصالح نظام، يك مقوله سياست خارجي نيز محسوب ميشود همانگونه كه توجه به صدور انقلاب و آرمانهاي جهاني آن با امنيت ملي پيوندي وثيق مييابد.
اولويت با «اهداف ملي» است يا «آرمانهاي انقلابي؟»
در چند دهه گذشته، از اين منظر به انقلاب اسلامي ايران توجه شد كه اين انقلاب همزمان هم «اسلامي» است و هم «ملي.» از بعد اسلامي بودن، انقلاب ما به خارج از مرزها توجه دارد و از بعد ملي بودن درصدد حل مشكلات سياسي و اقتصادي كشور است. آيا در هر شرايطي ميتوان به برآورده شدن همزمان هر دو دسته از اهداف انقلاب، اميد داشت يا اينكه بايد اولويتبندي كرد و مثلا حفظ قدرت و عمران كشور و توسعه اقتصاد ملي را مقدم بر آرمانهاي برون مرزي انقلاب اسلامي مدنظر قرار داد؟ واقعيت اين است كه انقلاب اسلامي ايران در چهار دهه گذشته، ماهيتا به بيرون از مرزها چشم دوخته است زيرا علاوه بر درونمايه جهاني اسلام، مسلمانان جمعيتي بيش از يك ميليارد نفر را تشكيل ميدهند كه در كشورهاي مختلف پراكندهاند. به نظر رهبران جمهوري اسلامي، اين جمعيت انبوه در صورت آگاهي به ابعاد اسلام حقيقي و با بازگشت به هويت اسلامي خويش ميتواند نظم سياسي و اقتصادي حاكم بر جهان را به نفع مسلمانان عالم تغيير بدهد و دست استكبار و ابرقدرتها را از منابع مادي و انساني مسلمين كوتاه كند. با اين نگاه قطعا يكي از اهداف اساسي انقلاب اسلامي صدور فرهنگي انقلاب به كشورهاي مسلمان براي آزادسازي نيروهاي مردمي در راه به دستگيري قدرت سياسي است. در عين حال تا زماني كه انقلاب، محصور در مرزهاي جغرافيايي ايران است، جنبههاي اسلامي و ملي منافع عمدتا بر يكديگر منطبقند زيرا تامين منافع ملي، همزمان تامين منافع تنها انقلاب اسلامي بالفعل موجود در جهان نيز محسوب ميشود.
در چهار دهه گذشته، سياستي مبنا بوده است كه مطابق آن محصور كردن انقلاب در مرزهاي جغرافيايي كشور و فراموش كردن اهداف برون مرزي و ماوراملي و... ميتواند به مرگ انقلاب بينجامد. مطابق اين نظر، تامين اهداف ملي نميتواند حيات درازمدت انقلاب را تضمين كند و حتي اگر بخواهيم به صورت كامل به جنبه داخلي بپردازيم و اهداف مربوط به آن را جامه عمل بپوشانيم، باز هم ناچاريم حالت تهاجمي انقلاب را حفظ كنيم و با كوتاه كردن دست ابرقدرتها از سر ملتها، تامين حقوق و منافع آنان را ميسر سازيم. طرفداران اين نظريه به جد معتقدند كه هيچ انقلابي به تنهايي قادر به مبارزه با امپرياليسم و كسب استقلال سياسي و اقتصادي و مقابله با توطئههاي داخلي و تهاجمات خارجي نيست و تنها با ايجاد انقلابهاي متعدد در كشورهاي مختلف كه لزوما بايد در يك راستا نيز عمل كنند، ميتوان تعادل و نظم موجود را به سود كشورهاي مسلمان و جهان سومي بر هم زد. بر اين اساس بايد دفاع از جنبشهاي اسلامي و مردمي در كشورهاي ديگر را وجه همت قرار داد و روابط عادي و طبعا بيفايده با دولتها را فداي روابط جدي و پراهميت و مفيد با ملتها كرد. البته اين عمل، موجب منزوي شدن ايران در ميان دولتها خواهد شد ولي اقبال عمومي مردم مستضعف دنيا را به دنبال خواهد داشت. اوج اين گونه تفكر را در ميان كساني ميبينيم كه معتقدند ايران بايد در راه صدور انقلاب تمامي نيروهاي خويش را به كار بگيرد حتي اگر اين امر منجر به سقوط جمهوري اسلامي از سوي دشمنان خارجي و اذناب داخلي آن شود. در آن صورت جمهوري اسلامي آن هم به وسيله قوه قهريه و به صورت فيزيكي از صحنه جهان محو ميشود ولي آرمان والاي آن در اذهان تودههاي محروم و مسلمانان جهان باقي خواهد ماند و با گذشت زماني كوتاه، مجددا نظامهاي اسلامي آن هم به تعداد زياد در كشورهاي مختلف برپا خواهند شد. اين افراد معتقدند كشورهايي كه اهداف درازمدت و جهانشمول عقيدتي - سياسي را دنبال ميكنند اگر خود را به مسائلي چون تثبيت اقتصادي نظام، رشد و توسعه، انتقال تكنولوژي، ايجاد رفاه و امثالهم سرگرم كنند نهتنها از دستيابي به اهداف برون مرزي خويش باز ميمانند بلكه به اين اهداف كوتاهمدت نيز نميرسند. ادامه دارد