• ۱۴۰۳ پنج شنبه ۱۱ مرداد
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5105 -
  • ۱۴۰۰ چهارشنبه ۱ دي

مساله و مساله‌ستيزي

سيدحسن اسلامي اردكاني

آدم‌ها سه گروهند: بي‌مساله، مساله‌دار و مساله‌ستيز. البته اين يك تقسيم‌بندي پيشنهادي و موقت براي كارم است و اصراري بر دقت و فراگيري آن ندارم. برخي آدم‌ها گويي هيچ مساله يا نگراني و دغدغه‌اي در زندگي ندارند و جوش چيزي را نمي‌زنند و در پي اثبات يا ابطال نكته‌اي نيستند. نه مي‌خواهند جهان را دگرگون كنند و نه طرحي نو در افكنند. همه‌چيز را آن‌گونه كه هست، مي‌پذيرند و وقت‌شان را صرف مسائل خُرد و كلان نمي‌كنند. اينها آدم‌هاي سربه‌راه و بي‌مساله‌اي هستند كه در مجموع روزگار خوشي دارند. گاه به زندگي آنها رشك مي‌برم. البته آقاي دكتر اسلامي ندوشن اين بي‌مسالگي را خود مساله‌ساز مي‌داند و در سفرنامه دانمارك به اين مساله اشاره مي‌كند كه در اين كشور همه مسائل حل شده است و هيچ مساله‌اي وجود ندارد و «اگر بشود گفت مساله‌اي در دانمارك وجود دارد، آن مساله بي‏مسالگي است.» در اين وضع، آدم‌ها از فرط خوشبختي بدبخت مي‌شوند و «ديگر آدمي مي‏ماند معطل كه در زندگي با چه چيز دست و پنجه نرم كند؛ زندگي مي‌شود انتظارگاه مرگ؛ آدم مي‏نشيند و روزها را پشت سرهم به سر مي‏آورد تا به آستانه مرگ برسد.» (محمدعلي اسلامي‏ندوشن، صفير سيمرغ، تهران، توس، 1352، ص 174) 
گروه دوم آدم‌هاي «مساله‌دار» هستند. در اينجا مقصودم از «مساله» معناي نسبتا مثبت آن است، يعني دغدغه‌اي كه همراه آدمي است و او را نگران، گرسنه و گاه بي‌خواب مي‌كند و آرامشش را به‌هم مي‌زند. اين آدم‌هاي مساله‌دار، همواره دغدغه چيزي يا چيزهايي دارند، به آرماني فكر مي‌كنند، خود را ملزم به دفاع از چيزي يا رسيدن به هدفي مي‌دانند. براي نمونه يكي فكر مي‌كند مهم‌ترين مساله ما پاكسازي زباني و سره‌گرايي است و ديگري در پي نشان دادن عظمت و مجد گذشته است و سومي در پي ترويج زباني جهاني است. اين كسان بخشي از زندگي و گاه همه آن را، صرف مسائل خود مي‌كنند، مي‌نويسند، بحث مي‌كنند و به ترويج و تبليغ ايده‌هاي خود مي‌پردازند. البته ممكن است كساني در عين «مساله‌دار» بودن، فرصت يا جرات و شهامت دنبال كردن مساله خود را نداشته باشند و آن‌ را در درون خود نگه دارند. چنين كساني در عين «مساله‌دار» بودن، مانند افراد بي‌مساله زندگي مي‌كنند. 
گروه سومي هم هستند كه خود گويي مساله مشخصي در زندگي ندارند و «مساله» اصلي آنها در افتادن با مسائل ديگران و اثبات بي‌مسالگي آنها است. فرض كنيد دغدغه اصلي كسي حفظ پاكي و خلوص زبان فارسي باشد. در نتيجه، ممكن است به سره‌گرايي روي بياورد و در ترويج آن مقالاتي بنويسد و دست به فعاليت عمومي بزند. يا مساله شخص ديگري مراقبت از جنگل‌ها باشد و در اين زمينه تصاويري منتشر كند و مستندهايي بسازد. حال نوبت اين گروه سوم مي‌رسد تا آستين‌ها را بالا بزنند و با مساله گروه دوم بستيزند و نشان بدهند كه مساله جامعه ما مراقبت از جنگل يا سره‌گرايي نيست. البته ممكن است كسي بگويد به جاي سره‌گرايي بهتر است سراغ مساله ديگري مانند تقويت بنياد فرهنگي و حفظ لهجه‌هاي در حال انقراض برويم. اگر چنين كسي باشد، او را جزو گروه دوم مي‌دانم. يعني او در واقع مساله ديگري را شايان توجه مي‌داند. اما نكته آن است كه برخي كسان به‌طور مشخص گويي خود هيچ مساله‌اي ندارند و تنها مساله آنها اثبات نادرستي و نامساله بودن مسائل گروه دوم است.
در حالي‌كه گاه به گروه اول غبطه مي‌خورم و با گروه دوم همدلي مي‌كنم، منطق گروه سوم برايم قابل فهم نيست، چون فكر مي‌كنم اگر كسي بر اين باور است كه فلان مساله اصلا مساله نيست، در اين صورت بهتر است كه وقت عزيزش را صرف اين نكند تا نشان بدهد كه اين مساله، به واقع مساله‌نما است. شايد بهتر باشد كه مستقيم آنچه را كه خودش مساله ارزشمندي مي‌داند طرح كند و به بحث درباره آن بپردازد. اين‌گونه ناظران مي‌توانند درباره اهميت مسائل مختلف نظر دهند و داوري كنند. با اين حال، به نظر مي‌رسد كه برخي اصولا از اين حالت «مساله‌ستيزي» لذت مي‌برند و هويت‌شان در اين قالب بهتر شكل مي‌گيرد. در افتادن با مسائل ديگران، آسان‌تر از طرح و پيگيري مسائل و دغدغه‌هاي خويش است. اين كسان مرا ياد شخصيتي مي‌اندازند كه نقش او را آقاي اصغر سمسارزاده ايفا مي‌كرد و هر سخني مي‌شنيد، بلافاصله مي‌گفت: «مخم و مخم و مخالفم» و اين ترجيع‌بند سخنانش بود.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون