جمهوري اسلامي و مقامات...
محمد مهاجري
ديروز و پس از انتشار خبر ديدار آقاي حسن روحاني با رهبر معظم انقلاب، واكنشهايي مشاهده شد كه برخي از آنها حكايت از اين داشت كه مگر ممكن است روحاني با آن عملكردش با رهبر انقلاب ديدار كند؟ لابد شما نيز از ديگران و به خصوص جوانها شنيدهايد كه چرا همه روساي دولتهاي سابق و روساي مجالس پيشين از حلقه انقلابيون خارج شدهاند و گاه و بيگاه توسط رسانههاي خاص، مورد هجمه، توهين، بهتان و... قرار ميگيرند؟ اگر بخواهيد به اين پرسش، پاسخ منطقي بدهيد موفق نميشويد. چون اساسا در قاموس نظام و انقلاب براي اين پرسش پاسخ وجود ندارد اما از نگاه تنگنظرانه و جناحي، ميتوان به ازاي هر يك از مقامات ذكر شده، يك كتاب استدلال و رطب و يابس رديف كرد. واقعا كدام اتفاق است كه بهزعم برخي مدعيان انقلابيگري همه مقامات ارشد سابق، «ضدِانقلاب» شدهاند؟! همه نامزدهاي رياستجمهوري و نيز روساي مجلس، توسط شوراي نگهباني تاييد شدهاند كه همواره نگاهشان كاملا منقبض و سختگيرانه بوده است. همين افراد قبل از اينكه به پست رياستجمهوري يا رياست مجلس برسند، توماري از خدمات و رزومهاي پربار (بعضا در سالهاي پيش از انقلاب) داشتهاند. واقعا چه تحولي با سرعت نور در آنها به وجود ميآيد كه به جرگه اپوزيسيون ميفرستيمشان؟ پرسش مهم اينكه اين تصميم نظام (در تعريف كلانش) است كه مقامات پيشين را رجم به ضدنظام بودن ميكنيم؟ قطعا پاسخ به اين سوال منفي است چون اگر جواب مثبت بدهيم، حيثيت و مشروعيت نظام جمهوري اسلامي را بايد زير سوال ببريم. روزي كه احمدينژاد رييسجمهور (و قبل از آن شهردار تهران) شد چه تصوري از او داشتيم؟ جز اين بود كه آسمان سوراخ شده و يكي از پرارزشترين موجودات عالم به زمين افتاده بود؟ چهار سال بعد چه نگاهي به او داشتيم؟ هشت سال بعدش چه؟ و امروز چه؟ هاشميرفسنجاني مگر جز اين بود كه از بقيهالسلف انقلاب به شمار ميرفت و وجودش براي رياستجمهوري خير محسوب ميشد؟ مگر شعار نميداديم كه «مخالف هاشمي، دشمن پيغمبر است؟» مگر خاتمي، همان مرد نجيبي نبود كه ضدانقلاب در سال 76 ميگفت او روي كار آمده كه جمهوري اسلامي (بهزعم آنها در حال سقوط) را ماندگار كند و جلوي انحطاطش را بگيرد؟
حسن روحاني چطور؟ جز اين است كه اول بار پيشوند «امام» را براي بنيانگذاري جمهوري اسلامي، آن هم در سال 1356 و اوج اقتدار پهلوي بر فراز منبر مطرح كرد؟ و مگر نه اينكه از مردان جنگ بود و بعدا هم كليد مذاكرات هستهاي از سال 1382 به او سپرده شد؟ كروبي و موسوي هم سوابقي كم و بيش روشن و قابل دفاع داشتند اما آنها را هم درهم كوبيديم. امسال هم نوبت علي لاريجاني شد و ترديد نكنيم چند صباحي بعد همين سيد بزرگوار آقاي رييسي كه نتيجه «يكدست كردن حاكميت» است سرنوشتي كم و بيش مشابه پيشينيان پيدا كند. شايد آقاي قاليباف هم و شايد خيليهاي ديگر هم. نه با خبر و اطلاع كه با تحليل عرض ميكنم كه انگار ارادهاي وجود دارد كه مقامات كشور را از چشم نظام بيندازند. اين درست است كه برخي از اين افراد، ديدگاههاي انتقادي نسبت به تصميمات و عملكرد بخشهاي مختلف كشور داشته باشند، اما حذف آنها چه سودي توي جيب جمهوري اسلامي ميگذارد؟ اشتباهات مقامات البته بايد در دادگاه افكارِ عمومي مورد قضاوت قرار گيرد. مردم اگر آنها را خطاكار بدانند خودشان ميدانند بايد با آنها چه رفتاري كنند. راه قانون هم مشخص و روشن است و مادام كه منافع جناحي بر قانون نچربد، قضاوتش مورد قبول همگان است. اما تا پيش از صدور حكم، چرا مقامات را حذف ميكنيم؟ چرا بين آنها با نظام فاصله مياندازيم؟ حتي همين احمدينژاد كه استثنا در ميان قاعدهها به حساب ميآيد اگر توسط نظام، پوشش داده ميشد الان حرفهايش همسنگ اپوزيسيون خارجنشين بود؟ چرا از ديدار حسن روحاني با رهبر انقلاب متعجب و حتي خشمگين شديم؟ چرا اصرار داريم بر سر او همان بيايد كه بر پيشينيان آمد؟