• ۱۴۰۳ پنج شنبه ۶ دي
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 5115 -
  • ۱۴۰۰ دوشنبه ۱۳ دي

«فريمي» دو ريال

آلبرت كوچويي

در دوران درس و مشق ما بچه‌هاي سيزده چهارده ساله، با پول تو جيبي پنج ريال، خريدن يك فريم سالم از فيلم سامسون و دليله آن هم از نمايي كه ويكتور ماتيور دارد ستون‌هاي كاخ امپراتور را ويران مي‌كند، به پنج ريال، خيلي پول بود. ابراز لطف فروشنده هم‌مدرسه‌اي‌مان براي اين خريد كلان، يك فريم مجاني از فيلم‌هاي كيلويي آن موقع يعني دهه سي خورشيدي بود. مجموعه‌دارهاي گردن كلفتي داشتيم كه ده‌ها، فريم از اين دست در خزانه‌شان داشتند. تماشاي آنها، با قرار دادن فريم در برابر نور خورشيد يا لامپاي نفتي، هزينه داشت. مجاني نمي‌توانسيتم اين گنجينه‌ها را به تماشا بنشينيم. ما، خوشبخت‌هاي صاحب فريم‌هاي قيمتي از فيلم‌هاي بزرگ، به ويژه فريم‌هاي سريالي كه نماهاي فيلم را پشت سر هم نشان مي‌داد، در بزم‌هاي كودكانه، با ديگر هم‌مدرسه‌اي، به تماشا مي‌نشستيم.
تماشاي آنها هم به همين سادگي نبود. سور و سات و بساطي داشت. آيين‌هايي مي‌طلبيدند. اگر شب هنگام بود، توي حياط، پتويي، شمدي، به سرمان مي‌كشيديم و به تماشا مي‌نشستيم. زير آن، جعبه جادويي مقوايي يا چوبي‌اي بود كه چراغي در پشت دريچه‌هايي به اندازه يك فريم فيلم، فريم به فريم، تماشا مي‌كرديم. بساط سور و سات و عيش‌مان، با نقل صحنه به صحنه آن فيلم كامل مي‌شد. ثروتمندترين بچه‌ها، كساني بودند كه مجموعه فريم‌هاي سريالي از فيلم‌هاي مطرح آن هنگام ما داشتند. آنهايي كه نه فريم‌ها را طاق مي‌زدند و نه به تماشا مي‌گذاشتند. حالا تصور كنيد براي ديدن هفت- هشت- ده تا فريم از فيلم‌ها، اين همه له له مي‌زديم، براي ديدن يك فيلم چه مي‌كرديم؟ فيلم كه نمي‌ديديم؛ آن را قورت مي‌داديم، مي‌بلعيديم. همه عيش ما پياده بازگشت‌مان به خانه بود تا توي راه از فصل به فصل فيلم براي همه بگوييم. 
ما در دهه بيست و سي تقويم خودمان در سينماهاي شركت نفت، چه سينماهاي كارگري و كارمندي و چه سينماي هر دو قشر، فيلم‌هاي اكران اول، به زبان اصلي را همزمان با اكران‌هاي اروپا و امريكا مي‌ديديم. اين را كه به بچه‌هاي تهراني و شهرستاني ديگر مي‌گفتيم، مي‌خنديدند و مي‌گفتند، اين هم لاف آباداني! اما اين حقيقت بود، مثل ري بن‌هاي اصل، كفش‌هاي ايتاليايي، جين‌هاي اصل و جز اينها... تا برسيم به جواني، فيلم‌هاي دلخواه‌مان يا وسترن بودند يا تاريخي و حماسي و زنگ تفريح‌مان، فيلم‌هاي چارلي چاپلين، لورل هاردي و باستركپتون. فيلم‌هاي كمدي را جمعه‌ها با دوبله در سانس صبح‌ها، به اكران مي‌گذاشتند و ديگر فيلم‌هاي اكران اول، عصرها و شب‌ها، به نوبت در سينماهاي يا روباز يا مسقف شركت نفتي، نمايش داده مي‌شد.
سينماهاي روباز باشگاه‌هاي بوستان و گلستان كارگري و كارمندي شركت نفت. همين اتفاق البته در شهرهاي ديگر شركت نفتي مثل مسجدسليمان هم رخ مي‌داد. قصد من از بازگو كردن اين عيش تماشاي كودكانه، لذت ديدن فيلم‌ها بود. فيلم‌ها، نما به نما در مغزمان حك مي‌شدند كه سال‌هاي سال ماندگاري داشتند. چهل- پنجاه سال هم. ما با فيلم‌ها، زندگي مي‌كرديم. اما كودكان ما با خروارها فيلم امروز، به تفنن تماشا مي‌كنند. با ماندگاري يك- چند روزه. خاطرم هست ويكتور ماتيور پس از چند سالي در فيلمي بازي كرد كه فيلم مي‌طلبيد تا بازيگر نقش سامسون در فيلم سامسون و دليله، اين‌بار وزن كم كند. براي آنكه مادربزرگ را از حضور او با خبر كنيم، به او گفتيم اين همان سامسون است. سامسون و دليله! طفلي ناباوارانه گفت: بميرم، چقدر لاغر شده! بعد از سامسون و دليله فتنه دليله چه كشيده؟
هنوز هم نفهميده‌ام تصور مادربزرگ از «فيلم» چه بود؟ نمايش بود؟ بازي بود؟ يا آنكه در همان هنگام به تصورش، با وجود «سامسون»، فيلم را تهيه كرده‌اند! نمي‌دانم، اما براي نسل من، فيلم، همه زندگي بود. انگار لحظه‌هايي از زندگي خودمان باشد. با آن زندگي مي‌كرديم، شادي به پا مي‌كرديم، مي‌گريستيم. رنج مي‌برديم. وقتي با يك «فريم» از فيلم، زندگي مي‌كرديم، ببينيد با يك فيلم چه مي‌كرديم؟ فريم‌هاي دو تا پنج ريالي...

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون