كوتاهمدت عليه بلندمدت!
عباس عبدي
يكي از توصيفات دكتر كاتوزيان درباره جامعه ايران، كوتاهمدت بودن آن است. اين ويژگي در بسياري از وجوه خود را نشان ميدهد. ما شاهديم كه حتي ساختمانهايي با قدمت ۲ يا ۳ دهه به علل فراواني تخريب و بازسازي ميشوند. از جمله به اين علت كه امكان جديد براي افزايش طبقات آمده و داشتن ساختمان قديم بهصرفه نيست، يا كيفيت ساخت آنها نازل است يا هر دو. در اروپا بسياري از ساختمانهاي عادي نيز شناسنامه دارند و بعضا چند صد سال از ساخت آنها ميگذرد و حق تخريب وجود ندارد. در مورد برندهاي اقتصادي نيز همين قاعده برقرار است. در سياستگذاري و از همه بدتر در حوزه سياست شاهد غلبه كوتاهمدت هستيم. گويي كه هيچ وظيفهاي در برابر آينده نداريم و آينده را از آنِ خود نميدانيم. نگرش كوتاهمدت همه جا آثار خود را برجا ميگذارد و نتيجه قطعي آن نيز قرباني شدن رفاه و آسايش بلندمدت جامعه در برابر منافع ناپايدار كوتاهمدت است. اين رفتار در سياستگذاري بيش از هر جاي ديگري ديده ميشود. براي نمونه نگرش و رفتار ما نسبت به منابع طبيعي، مصداق بارز اين ويژگي است. حداكثر استحصال از منابع طبيعي را با هدف رسيدن به منافع كوتاهمدت انجام ميدهيم، ولي دوست نداريم كه فكر كنيم، ده يا بيست سال بعد با چه وضعي مواجه خواهيم شد؟ چرا نگاه بلندمدت در ايران غايب است؟ به اين علت كه منافع كوتاهمدت بسيار مهمتر از نتايج بلندمدت است. بلندمدت براي سياستگذار نقد و عيني نيست، امري نسيه و دور از دسترس است، در حالي كه كوتاهمدت نقد و مهم است. در اينجا ميكوشم چند نمونه از رفتارهاي كوتاهمدت را توضيح دهم، سپس به راهحل هم فكر كنيم؟ يكي از پرتكرارترين سياستهاي كوتاهمدت مساله قيمتگذاري بنزين است. اتفاقاتي كه در قزاقستان رخ داده، محصول اين كوتهبيني است. در ايران اين مساله بارها رخ داده است و هميشه از اين سوراخ گزيده شدهايم. چرا بنزين را قيمتگذاري ميكنند؟ چون آثار تورمي ناشي از ناكارآمدي دولت را بپوشانند، ولي تفاوت قيمت نسبي ميان بنزين با ساير كالاها به جايي ميرسد كه امكان ادامه اين وضع وجود ندارد، لذا افزايش قيمتي كه بايد طي سالها و به آرامي ميبود، يكباره رخ ميدهد و مردم معترض ميشوند و عليه سياستگذاران ميشورند، اتفاقي كه در آبان سال ۱۳۹۸ هم در ايران رخ داد.
كلا سياست قيمتگذاري دولتي، نوعي نگرش كوتاهمدت عليه منافع و الزامات بلندمدت است. يكي ديگر از مصاديق اين نگرش، دروغگويي و پنهانكاري است. دروغگويي در سياست و در زندگي عادي ناظر به تامين منافع كوتاهمدت است، چون اين احتمال جدي هست كه حقيقت برملا شود و نه فقط منافع آن دروغ از ميان ميرود، بلكه زيان سنگينتر كه بياعتمادي است به دروغگو و پنهانكار تحميل خواهد شد. در ماجراي سقوط هواپيماي اوكرايني اين مساله بسيار برجسته بود. حتي كساني كه به حرف مسوولان مربوط اعتماد كردند و دروغ را تكرار كردند، لطمات حيثيتي سنگيني خوردند، چه رسد به آنان كه در مركز اين دايره بودند. اگر سقوط هواپيما را سه بخش كنيم و ۱۰۰ واحد هزينه براي آن در نظر بگيريم، اصل سقوط شايد ۱۵ واحد هزينه داشت، ۵۰ واحد پنهانكاري و دروغگويي و ۳۵ واحد باقيمانده ناشي از بيتفاوتي نسبت به بازماندگان اين رخداد تاسفبار است. اگر از ابتدا حقيقت گفته ميشد، حتما خسارات آن در همان حدي باقي ميماند ولي نگرش كوتاهمدت دنبال پنهانكاري بود، به شيوههايي متوسل شد كه ضربه سختي را حتي به طرفداران حكومت زد. اين وضعيت در فضاي مجازي نيز ديده ميشود. برخي افراد كه با دستور در آنجا حضور دارند هر رطب و يابسي را كه به آنها بگويند تكرار ميكنند، ابتدا احساس رضايت و موفقيت ميكنند، ولي ديري نميگذرد كه دروغگويي يا خلاف بودن گزارههاي آنان برملا ميشود در نتيجه در موقعيت بسيار بدي قرار ميگيرند و اثرگذاري خود را از دست ميدهند. راهحل چيست؟ واقعيت اين است كه ما به جاي بحث درباره برد يا باخت، ابتدا بايد دنبال شكلدهي يك بازي قاعدهمند و شرافتمندانه باشيم. پس از برقراري چنين بازياي است كه برد و باخت معني ميدهد، اگر ورزش جذاب است، براي شكل گرفتن اصل رقابت و بازي است و پس از آن پيروزي يا شكست معنا ميدهد، در ورزش حتي شكست نيز آخر دنيا نخواهد بود. در ليگهاي اروپايي هر سال يك تيم پيروز ميشود و بقيه شكست ميخورند، ولي هيچگاه رقابت و جذابيت آنها تمام نميشود، تا هنگامي كه قاعده بازي بر مبناي ستيز و حذف است، بلندمدت قرباني كوتاهمدت ميشود، چه براي طرف پيروز و چه براي طرف شكست خورده و فقط در رقابت است كه هر دو به يك نسبت برنده ميشوند، چه شكست بخورند و چه ببرند. نكته راهبردي: اگر قدرت دست از ستيز و حذف برندارد، دليل نميشود كه منتقدان هم در اين بازي دوسر باخت مشاركت كنند.