• ۱۴۰۳ سه شنبه ۲۹ آبان
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5124 -
  • ۱۴۰۰ شنبه ۲۵ دي

صد و هفتاد سال بعد از امير

فرامرز عليخاني

ايام درگذشت ميرزا تقي خان اميركبير است. او پس از دوره‌اي كوتاه و پرچالشِ وزارت در ستيز با درباريان و اعمال نفوذ عوامل قدرت‌هاي خارجي و براي دفاع از استقلال و حاكميت ملي كشور جان خود را از دست داد. شاهِ جوان گرچه عاملِ صدور فرمان بود ولي تا آخر عمر حسرتِ مرگ امير را در دل داشت.
 مي‌توان اين نقل را همين‌طور ادامه داد و از شاه و وزير، اوليا و اشقيا ساخت و عوام الناس را منقلب كرد. اما اين‌گونه روايتگري هرچه باشد تاريخ نيست! تاريخ تلاش براي فهم علل و عوامل تودرتو و سختْ فهمِ فرهنگي، اجتماعي، اقتصادي، سياسي، مذهبي و اقليمي ستيزِ بي‌پايان و سِترون ميان نمايندگان اقشار جامعه و در اينجا نمايندگان سنت‌ پادشاهي مطلقه و وزير متجدد است.
اميركبير و ناصرالدين شاه فرزندان جامعه‌اي پيچيده و نمايندگان نهادهاي قدرتمند برآمده از سنت و ريشه‌دار در تاريخ بودند. به جاي سرودن مثنوي دراز دامن در مدح امير بايد به سوي شناخت اين سنت‌ها و نهادهاي برآمده از دل آنها رفت. مساله تقابل ناصرالدين شاه و اميركبير با شناخت اين بسترها معنا مي‌يابد و پرسش و مساله واقعي و تاريخ‌مند از دل آن‌ زاده مي‌شود. و الاّ هربار به تكرارِ همان نقل قول‌هاي هميشگي و رخوتبار مي‌لغزيم و در بستر راكد آن جا خوش مي‌كنيم. 
اگر دغدغه امير ايران و حيات ايرانيان بود كه بود، بدون شناخت اين زمينه‌ها و بسترها تكرار روايت‌هاي شبه تاريخي راه به جايي نمي‌برد. صد و هفتاد سال بعد از امير ايرانِ هنوز با شرايط داخلي و جايگاه منطقه‌اي مدنظر او فاصله دارد. پس ناصرالدين شاه مانع اصلي نبود كه با شليك گلوله‌ از سر راه برداشته شد. ناصرالدين شاه، اميركبير، مهدعليا، آقاخان نوري و فهرست بلندبالاي زنان و مردان داراي عامليت تاريخي در نسل‌هاي بعد براي حل مسائل جامعه و اختلافات في‌مابين به الگو و دستگاه فكري مناسب و كارآمدي نرسيدند و چاره كار را به فراخور زمانه در رگ‌زني، شليك تپانچه، آمپول هوا و كودتا ديدند.
 دهه‌هاي متمادي بعد از مرگِ امير «در» همچنان بر همان پاشنه مي‌چرخد. ما هر يك به طريقي در زدن رگ يكديگر از هم سبقت مي‌گيريم! كما اينكه برخي گمان مي‌كنند اگر شاه و درباريان دست به‌كار حذف امير نمي‌شدند، بعيد نبود با گسترش نظم ميرزا تقي خاني، امير خيالات ديگري در سر مي‌پروراند و درصدد حذف آنها برمي‌آمد.
 شاهد اين گمانه را اعمال رضاخان در حذف منورالفكرانِ متجددي كه راهِ به قدرت رسيدنش را هموار كردند و به تعبيري پايه‌هاي سلطنتش بودند، مي‌آورند. تيمورتاش و سردار اسعد بختياري در زندان قصر به قتل رسيدند، داور از ترس پيش‌دستي كرد و به زندگي خود پايان داد و فروغي خانه‌نشين شد. مساله تاريخي ما اين است كه تاريخ‌سازان راهي جز حذف يكديگر نياموخته‌اند. مرور زندگي اميركبير در صورتي به‌كار امروز و آينده مي‌آيد كه ريشه‌هاي تاريخي وزير كشي را كاويده، مفرّي براي حفظ جانِ امثال او بيابيم. بر حذف ديگري نقطه پايان بگذاريم و از شاه تا وزير، سنتي تا متجدد، فقير تا غني، حاكم تا محكوم راهي براي حيات در كنار يكديگر بياموزيم.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون