• ۱۴۰۳ دوشنبه ۲۸ آبان
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5126 -
  • ۱۴۰۰ دوشنبه ۲۷ دي

به بهانه اجراي تئاتر «احتمالات» ساخته علي شمس

رهايي‌بخشي يا تاريخ‌زدگي

محسن آزموده

فيلسوفاني چون نيچه و فوكو، بلكه مورخان در هر زمانه‌اي به ما آموخته‌اند كه جست‌وجوي ضرورت و قطعيت در تاريخ، آن‌طور كه مثلا هگل در پي آن بود، آب در هاون كوبيدن است و كوششي نافرجام. تاريخ زنجيره‌اي از ضروريات قابل پيش‌بيني و تبيين‌پذير نيست، بلكه تحقق توالي ناضرور و غيرقطعي از احتمالات است؛ «همنشين شدن هر كسي با هر كسي يا هر كسي با هر چيزي يا هر چيزي با هر چيزي در هر حالتي ممكن.» علي شمس اين نكته را در نمايش صد دقيقه‌اي خود به خوبي نشان مي‌دهد، احتمال آنكه بنيانگذار قاجاريه آنقدر هم كه مي‌گويند، سفاك و خونريز نباشد، يا كتابسوزان به آن شكلي رخ نداده باشد كه در تاريخي سراسر آشوبناك و ملتهب روايت شده. 
مورخان سخت‌گير، شرطي‌هاي خلاف واقع 
(Counterfactual conditional) در روايت و تحليل تاريخي را مهمل و پوچ ارزيابي مي‌كنند، گزاره‌هايي مثل اينكه «اگر يزدگرد توسط آسيابان و زنش كشته نمي‌شد» يا «اگر سلطان محمد خوارزمشاه بازرگانان مغول را نمي‌كشت» يا... هنر اما خود را تخته بند اسناد و مدارك و قطعيت‌هاي به وقوع پيوسته نمي‌كند، با تخيل آزاد سر و كار دارد و مي‌تواند، بلكه حق خود مي‌داند كه احتمالات ممكن را به تصوير بكشد و از خلال آن، امكان‌هاي رهايي بخشي را آشكار سازد. اصلا اگر اين آزادي در هنر نباشد و همه ‌چيز در چارچوب جبر جبار رانكه‌اي «آن‌گونه كه واقعا بوده» 
(wie es eigentlich gewesen ist) تعين پذيرفته باشد، ديگر هنر به چه كار مي‌آيد؟ اثر ديدني و جذاب علي شمس و همكارانش، مجموعه‌اي نامتقارن و به لحاظ زماني نامتوالي از همين عدم تعين‌ها را در صحنه به نمايش مي‌گذارد. تصويرهايي آشنا از تاريخي خونبار و گاه نفسگير، مثل دقيقه شكنجه و قتل مستشارالدوله، منتها با چاشني طنز و شوخي، همچون لحظه مرگ عطار و نجم‌الدين كبري.  اما اين رجوع به تاريخ و بازخواني يا به تعبير دقيق‌تر بازسازي لحظاتي از آن، چه فايده‌اي دارد؟ ما ملت تاريخ‌زده‌اي هستيم. در اين شكي نيست. ربطي به ذات و سرشت پيشيني ما ندارد، هر قومي كه از يك طرف پيشينه‌اي كهن داشته باشد و از طرف ديگر، اكنوني نابسامان، ناگزير به گذشته گريز مي‌زند و مدام از روزگار سپري شده و مجد و شكوه مضمحل شده قصه‌هاي ملال‌آور سر مي‌دهد. اين بازگشت هر روزه به تاريخ، به آقامحمد‌خان و لطفعلي‌ خان و چنگيز خان، اسكندر و بزرگمهر و يزدگرد، نه براي تعليل (علت‌يابي) وضعيت اكنون يا به تعبير دقيق‌تر تبارشناسي لحظه حال كه از قضا براي فراموشي اينك و اينجا و خودفراموشي در گذشته‌هاي موهوم صورت مي‌گيرد. غرق شدن در توهمات «داشتم داشتم» و دل خوش كردن به اينكه بله، ما نيز روزگاري لحظه‌اي سالي قرني هزاره‌اي، آري... .
عليه اين شكل از تاريخ بازي و به تعبير درست‌تر تاريخ‌زدگي، بايد ايستاد و به نحو انتقادي و جدي با تاريخ رويارو شد. اينكه لحظه‌ها يا لمحه‌هايي از انبوه بي‌پايان تاريخي هزارتو را برگزينيم و به نحوي بازيگوشانه و دلبخواه، با آنها ور برويم، چنانكه اشاره شد، في‌نفسه اشكالي ندارد و اساسا جوهر كار هنري، همين تخيل خلاق و چارچوب گريز است. منتها اين شادخواري تاريخي، خود بيانگر آن است كه چه كاركردي دارد. آيا هدف تلنگر زدن به مخاطب و تخريب باورهاي غلط اوست يا به كار تثبيت كليشه‌هاي دستمالي شده كمك مي‌كند. تاريخ در اثر هنري، نمايش رهايي‌بخشي است كه اگر جز اين باشد، نه هنر مي‌ماند نه تاريخ انتقادي. 
از نظر نگارنده، در بيشتر لحظه‌هاي نمايش احتمالات، تاريخ‌ورزي در پي بيرون كشيدن امكان‌ها و احتمالات نهفته است، صدا دادن به آواهاي خفه شده. نمايش در به تصوير كشيدن تداوم حيات فرهنگي به‌رغم ناملايمات سياسي و اجتماعي موفق است، يعني در القاي اينكه آنچه در پي جنگ و غارت و آشوب و آتش‌سوزي، حتي به‌رغم كتابسوزان مي‌ماند، فرهيختگي است، فرهنگي كه از رهگذار صفحات مكتوب، نسل به نسل و سينه به سينه به حيات خود ادامه مي‌دهد. اما در لحظه‌هايي معدود، پرحرفي و اسم‌پراكني (Name-dropping) و تكرار كليشه‌ها بيش از اندازه خودنمايي مي‌كند و سر و صدا و هياهو، مانع از تعمق بيشتر مي‌شود، يعني از تاريخ‌ورزي هنرمندانه به تاريخ‌زدگي عاميانه نزديك مي‌شويم. بر اين اساس شايد بد نباشد بيشتر در اين باره فكر كنيم كه رجوع‌مان به تاريخ و بررسي احتمالات آن، با هر ابزار و مديومي، در پي چيست؟ رهايي‌بخشي يا تاريخ‌زدگي. 


مورخان سخت‌گير، شرطي‌هاي خلاف واقع (Counterfactual conditional) در روايت و تحليل تاريخي را مهمل و پوچ ارزيابي مي‌كنند، گزاره‌هايي مثل اينكه «اگر يزدگرد توسط آسيابان و زنش كشته نمي‌شد» يا «اگر سلطان محمد خوارزمشاه بازرگانان مغول را نمي‌كشت» يا... هنر اما خود را تخته‌بند اسناد و مدارك و قطعيت‌هاي به وقوع پيوسته نمي‌كند، با تخيل آزاد سر و كار دارد و مي‌تواند، بلكه حق خود مي‌داند كه احتمالات ممكن را به تصوير بكشد و از خلال آن، امكان‌هاي رهايي بخشي را آشكار سازد. اصلا اگر اين آزادي در هنر نباشد و همه‌ چيز در چارچوب جبر جبار رانكه‌اي «آن‌گونه كه واقعا بوده» 
(wie es eigentlich gewesen ist) تعين پذيرفته باشد، ديگر هنر به چه كار مي‌آيد؟ اثر ديدني و جذاب علي شمس و همكارانش، مجموعه‌اي نامتقارن و به لحاظ زماني نامتوالي از همين عدم تعين‌ها را در صحنه به نمايش مي‌گذارد. تصويرهايي آشنا از تاريخي خونبار و گاه نفسگير، مثل دقيقه شكنجه و قتل مستشارالدوله، منتها با چاشني طنز و شوخي، همچون لحظه مرگ عطار و نجم‌الدين كبري. 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون