تويي كه نميشناسمت!
حميدرضا گودرزي
چهره غمگيني داشت، دنداني در دهانش نمانده بود ... بيشتر موهاي سرش ريخته بودند و تارهاي سفيدش خيلي بيشتر از سياه بود ... صورتش تكيده و پرچين بود، لاغر و فروريخته، گوشت به تنش نمانده بود ...مگر چند سال داشت، تازه به مرز چهل سالگي رسيده بود، يعني در كمتر از 3 سال زندان اين همه بلا سرش آورده بود. باور كنيد وقتي زنگ در را زد و باز كه كردم اولش او را نشناختم، كمي مكث كردم بعدش اشك توي چشمام حلقه زد، آخه اون نزديكترين دوستم بود. اين مدت به ملاقاتش نرفته بودم شايد هم كرونا اجازه نداد ...اشتباهي بود كه خودش كرد و انكار كه نميكنم خودش هم انكار نميكند. قدر مسلم بايد زندان ميرفت. انگاري سرنوشت همين بود و روي پيشونيش نوشته شده بود... اما نبايد به اين سرعت پير ميشد و در مرز 40 سالگي نبايد كه 60 ساله نشان ميداد. برايم تعريف كرد از ايام محبس: آخر عزيز جون حمام درست و حسابي كه نداشتيم، سر صف و با هزار جور بدبختي بايد ميرفتي و شسته و نشسته ميزدي بيرون ... تعداد زندانيها آنقدر زياد بود كه نوبت به من نميرسيد تا با حوصله حمام كنم. هنوز نصف كف و صابون توي سرت مانده كه مچت را ميگيرن كه عمو بسه ديگه بيا بيرون ديگه ... مگه بقيه آدم نيستن؟ 20 نفر توي يك محوطه كوچك جاي سوزن انداختن كه اصلا نبود، راه به راهدار نميرسيد. با آدمهاي جور واجور، اخلاقهاي تند و رنگارنگ كه هزار جور تهديد بالاي سرم بود. پول و پله درست حسابي هم كه نداشتم و دوست و آشنا، قوم و خويش انگار وبازده باشم همه از من فرار كردند ...غذاي داخل زندان هم دو جور بود؛ يكي همين غذاي عادي واسه همه زندانيها كه اصلا قابل خوردن نيست و كسي نميتواند با اشتها دو لقمه از آن را بخورد يكي هم غذايي كه بايد پول بدي تا با هزار جور شرط و شروط به دستت برسد تازه بايد غذاي هماتاقيهاي ديگر را هم بدي و الا نميذارن آب خوش از گلويت پايين بره...از دكتر و دواي درست و حسابي كه خبري نيست، دندانپزشكي رفتن با درمانگاه و امكانات بسيار پايين غيرممكنه كه بحث ايمپلنت و جراحيهاي هزينهبر را انجام بدهي، دستت به دكتر اساسي نميرسه مگر مرخصي باشي والا در شرايط زندان با اعزام به درمانگاه ممكن نيست به همين خاطر بايد عطاي دندان را به لقايش بخشيد...فضاي زندان مگر چند متره، هر بندي چقدر جاي دست و پا زدن دارد، بهداشت هم به آن صورتها بههيچوجه نميتونه رعايت بشه، اصلا تقصير مامورين زندان نيست آنها هم به اندازه خودشان گرفتارن، خسته و بيروحيه هستند و همين ازشون يه عده آدم عصبي ساخته. آخه ماموراي داخل زندان هم كه از صبح تا عصر اونجان يه جورايي زندوني نيمه وقت به حساب ميان ...بخشنامه سازمان زندانها بخشنامه بدي نيست، اما مشكلگشا هم نيست، چون بيشتر به فرم نگاه كرده و شكل ظاهر را بررسي كرده تا اينكه به محتوا بنگرد، به ريشهها ... به اين نگاه كرده كه زنداني در بيرون از زندان چه منظري و چه وضعي دارد. به اين فكر نكردهاند كه در درون زندانها چه شرايط طاقتفرسايي دارند...در حالي كه بايد به اين بنگرد كه ساختمان فيزيكي زندانهايمان مناسب نيست، جاي خواب و غذا و استحمام زنداني آرامش را از روح و روانشان گرفته است. زنداني از در كه وارد ميشود ديگر اميد به آن ندارد كه روزي برگردد به آغوش جامعه، خودش را همه جوره بيپناه ميبيند.وقتي به بخشنامه سازمان زندانها نگاه ميكنيم، نميتوانيم باور كنيم كه كوه عظيمي از مشكلات و ابهامها برطرف خواهند شد.يعني ديگر زندانها كوچك و فضاي آنها براي زندانيان تنگ نخواهد بود كه راه نفسشان را بگيرد؟ يعني ديگر غذاي زندان بيكيفيت نيست كه زندانيان اكثرا رغبتي به خوردن آن ندارند، يعني ديگر در يك قفس كوچك 20 الي 25 يا حتي 30 نفر زندگي نميكنند؟ ناچار نميشوند پخت و پز كنند و خودشان راه نجاتي براي گذران روزمرهشان بيابند ... يعني ديگر تهديد و خشم زندانيان سابقهدار و تبهكاران، زندگي و آبرو و آرزوهاي آنها را كه از بد حادثه به زندان رانده شدهاند تهديد نميكند و در معرض خطر قرار نميدهد؟ يعني ديگر هيچ زنداني به دست گروه تبهكاران كشته نميشود، مجروح نميشود و هدف ضرب و شتم قرار نميگيرد ... يعني ديگر اصل بر ناباوري نيست؟ اگر زنداني گفت مريضم نميگويند حتما تمارض ميكني و درمانگاه، محلي براي فرستادن زندانيان دنبال نخود سياه تلقي نميشود؟ اين تفكر كه به اصلاح امور زندان پرداخته شده فكري پسنديده و مورد احترام است به شرط اينكه مثل بسياري از بخشنامهها و دستورات ديگر تاريخ مصرفش چند هفتهاي و چند ماهي نباشد، بلكه جامعه و استوار و محكم بايستد و راه روشني باشد بر همه ترديدها و دلواپسيها البته هر زنداني در پي راه رهايي است، اما آنكه مدتي را بايد، اگرچه طولاني، در آنجا سپري كند بايد سر سلامت به در ببرد ... اين بخشنامه و دستورالعمل كه گام مثبتي است و قوه قضاييه همراه آن و به عنوان مرجع عالي حركت كرده است به هر حال مشكلات و گرههاي كور داخل زندانها را باز نميكند. نگاه بيروني دارد تا نگاه دروني، شخصيت زنداني را در خارج از زندان حفاظت ميكند، اما از آنچه در درون زندان به سرش ميآيد بيخبر است ...
مجازاتهاي جايگزين زندان راه اصلي براي درمان بسياري از دردهاست
وقتي قانونگذار تعيين مجازاتهاي گسترده در اجراي مواد 64 و 66 و 67 و... از قانون مجازات اسلامي را به عنوان راه چاره تصويب كرده و قوه قضاييه هم با آن هيچ مخالفتي ندارد، نميدانم چرا قضات آن را نپسنديدهاند و تعداد آرا و احكام از اين دست كه بهجاي حبس و شلاق بايد مجازاتهاي مناسب ديگري به عنوان جايگزين انتخاب كنند چنين كم و ناچيز هستند ...پزشكي كه مرتكب جرم شده بايد در بيمارستانهاي دولتي به جاي مجازاتش خدمت و طبابت كند.معلمي كه زنداني شده بهتر بود به آموزش اجباري فرستاده شود حتي داخل همين زندانها ... استاد دانشگاهي كه دارد روزهاي زندان را تحمل ميكند ميتوان بخشي از مجازاتش را تدريس در مراجع صالح معين كرد.مهندسي كه زنداني شد بايد در كار ساخت و ساز بدون دستمزد پيشقدم شود. كشاورز و باغبان زنداني بايد در پاركها و بخشهاي زراعت شهرداريها و ديگر نهادهاي عامالمنفعه كار كند. خلاصه بهتر از آن است كه او را بفرستيم زندان تا با يك بدن تكيده و موهايي سفيد شده، دهان بدون دندان و روح افسرده به خيابانها برگردد.