گفتوگوي «اعتماد» با سردبير روزنامه «جامعه» درباره حواشي انتشار فيلم جنايت همسركشي در اهواز
با تماشاي خشونت، به خشونت عادت ميكنيم
بنفشه سامگيس
24 ساعت بعد از آنكه جوان اهوازي، همسر 17 ساله خود را سر بريد و با سر بريده همسر در خيابانهاي اهواز گردش كرد و فيلم اين گردش هم از طريق شبكههاي اجتماعي به يك رسانه رسيد و منتشر شد و دست به دست گشت و جوان اهوازي، دستگير شد و رسانه هم توقيف شد، هنوز خيليها از به ياد آوردن جزييات خبري كه خواندند و تصاويري كه ديدند، چشمهايشان را براي لحظهاي ميبندند. ماشاالله شمسالواعظين هم همين را ميگفت؛ سردبير روزنامه جامعه در گفتوگو با «اعتماد» هشدار داد كه شايد امروز، رسانهاي شدن تصاوير دلخراش، يك سبقت خبري تلقي ميشده و شايد امروز تماشاي اين تصاوير، مخاطب را منزجر و مشمئز كند، اما تداوم عادت دادن مخاطب به تماشاي زجر و رنج از جنس فيلم گردش جوان اهوازي ساعاتي بعد از به قتل رسيدن همسرش، تماشاي زجر و رنج را براي مخاطب عادي خواهد كرد و اين، هشدار مهمي بود؛ اينكه ما اصحاب رسانه، بدانيم چه خوراكي، با چه طعم و كيفيتي به چشمها و گوشهاي مخاطبانمان ميخورانيم.
آيا فضاي رسانه اين اجازه را ميدهد كه تصاوير خشونتبار، بيپرده براي مخاطب منتشر شود؟ حقوق و قوانين رسانه در مورد انتشار تصاوير خشونتآميز چه محدوديتهاي عرفي و اخلاقي را موكد كرده است؟
از نظر اخلاق حرفهاي روزنامهنگاري، رسانه به هيچ عنوان حق انتشار تصاوير مربوط به عفت عمومي و خشونت عريان از قبيل نشان دادن صحنه تيراندازي، نشان دادن تفنگ، نشان دادن شليك گلوله و نشان دادن محل اصابت گلوله بر جسم انسان را ندارد. چرا؟ چون انتشار اين تصاوير، ترويج جنبههاي خلاف اخلاق عمومي در افكار اجتماعي است. اصلا مهم نيست كدام رسانه تصاوير خشونتبار مربوط به قاتل اهوازي را منتشر كرد. هر رسانهاي بوده، ميخواسته با اقدامي كودكانه، سبقت خبري بگيرد درحاليكه از اين نكته بسيار مهم غافل بوده كه آنچه با انتشار اين تصاوير و فيلم ترويج ميكند، دامن بسياري از ارزشهاي اجتماع را خواهد گرفت. امروز در دنيا توجه به اين تاكيدات، پروتكل فعاليت رسانههاست. حتما آن مرد سياهپوستي را به ياد داريد كه دو سال قبل توسط پليس امريكا كشته شد (جورج فلويد) هيچ اين سوال را پرسيديم كه چرا دوربين رسانه وارد صحنه نشد تا از چهره فلويد فيلم بگيرد؟ چون دليلي نداشت. چون ورود به آن محدوده ممنوع بود. رسانه فقط ميخواست اين تصوير را از فلويد منتشر كند وقتي فرياد ميزد «نميتوانم نفس بكشم.» رسانه ميتوانست نزديكتر برود و لنزش را زوم كند و حتي لحظه مفارقت فلويد از دنيا را هم به تصوير بكشد ولي چرا چنين كاري نكرد؟ چون به پروتكل معروف به «پروتكل اخلاقي رسانه» عمل كرد. در رويدادهاي مشابه هم همينطور بوده. سال 2003 كه ارتش ايالات متحده براي سرنگوني صدام وارد خاك عراق شد، در منطقهاي بين بصره تا العماره و بغداد، گاز بسيار خطرناكي منتشر كرد كه همه سربازان عراقي حاضر در اين منطقه، به كما رفتند، تعداديشان هيچگاه از كما بازنگشتند و جان دادند، تعداديشان هم بعد از 48 ساعت بيدار شدند و فهميدند حكومت صدام به پايان رسيده و كشورشان اشغال شده. هيچ دوربيني چهره يك نفر از اين سربازان عراقي را نشان نداد. چرا؟ چون عملي انجام شد كه خلاف احساسات عمومي بود. انتشار فيلم گشتن قاتل اهوازي با سر بريده همسرش در خيابانهاي شهر اهواز، احساسات عمومي را جريحهدار كرد. از ديروز تاكنون، تمام خبرنگاران ميگويند ما نميتوانيم بيان كنيم كه چه چيزي در اين فيلم و تصاوير ديديم. خواهش من اين است كه همكاران رسانهاي ما كمي به اين نكته توجه كنند كه در جامعه خشونتزدهاي بهسر ميبريم و اگر تصور ميكنيم دادههايي از اين قبيل، سبقت خبري محسوب ميشود، برعكس، سبقت تجاوز به احساسات عمومي است.
اقدام رسانه براي انتشار چنين تصاوير يا فيلمهايي مشابه فيلم گردش جوان اهوازي كه سر بريده همسرش را در دست گرفته، تا چه حد ممكن است به خشن شدن جامعه منجر شود؟
خيلي زياد. مثالي ميزنم. در دوران جنگ ويتنام، هاليوود مشغول ساختن فيلم و سريالهايي از قبيل رمبو و مرد شش ميليون دلاري بود با اين هدف كه قدرت سرباز امريكايي و مرد امريكايي را نمايش دهد و نماينده «امريكن پاور» باشد. بعد از 20 يا 30 سال، نسلي تربيت شد كه به سادگي اسلحه به دست ميگرفت و مرتكب خشونت در حوزههاي عمومي ميشد. در علتيابي اين اتفاق، جامعهشناسان به داد اصحاب رسانه رسيدند و در ارزيابي پيشينه اين نسل، متوجه شدند كه علت فراواني اين حجم از خشونت، اين است كه 20 يا 30 سال قبل، دولت وقت ايالات متحده، هيچ منعي براي نمايش عريان خشونت ارتش امريكا عليه ويتناميها در تلويزيونهاي رسمي كشور ايجاد نكرده و بنابراين، نمايش تصاوير خشن از صفحه تلويزيون، آرام آرام در ذهن كودكان نقش بست و 20 يا 30 سال بعد، در جامعه منعكس شد.
يعني اتفاقات در سطح جامعه، به نتايج مخالف هدف رسانه منتج شد.
بله و آن نسل كودك در سالهاي جنگ ويتنام، آن خشونتي كه از صفحه تلويزيون مشاهده ميكرد را، در بزرگسالي، در زندگي اجتماعي خود به كار بست.
يك زمان، رسانه ميگويد كه با انتشار تصوير و فيلمهايي مشابه فيلم جنايت اهواز، ميخواهد كاهش و بازدارندگي جرايمي از اين دست را دنبال كند. آيا انتشار اين فيلمها كه البته به نوعي، دست گذاشتن بر دردهاي جامعه هم تلقي ميشود، تاثير بازدارندگي دارد يا برعكس، به لوث شدن جنايت و جرايم منجر ميشود؟
اتفاقا انتشار تصاوير و فيلمهاي مشابه، به عاديسازي جنايت كمك ميكند. حتي اگر هدف يك رسانه، بازدارندگي جرم با مستندسازي يك رخداد خشونتبار باشد، بايد سر بريده مقتول، «ترام» شود هرچند كه من حتي با ترام كردن تصاوير خشن هم چندان موافق نيستم چون باز هم به ترويج و عاديسازي چنين رويدادهايي كمك ميكنيم. بشر به خشونت عادت ميكند. چرا قصاب از بريدن سر گوسفند دچار هيچ مشكلي نميشود؟ چون عادت كرده. اگر خشونت در فيلمها تكرار شود، بشر به اين خشونت عادت ميكند و در هر موقعيت به ديگري حملهور ميشود و اگر اسلحه در دست داشته باشد، به سرعت تيراندازي ميكند و... طبق يك اصل رسانهاي، حقيقت، در گيرنده پيام است و نه در ارسالكننده آن. مهم نيست كه يك رسانه، با چه انگيزهاي، فيلم گردش در شهر قاتل اهوازي را منتشر كرده، مهم اين است كه مخاطب و بيننده هنگام ديدن اين صحنه بسيار دلخراش چه عكسالعملي داشتند و چه پيامي از اين تصاوير دريافت كردند. با تكرار انتشار چنين تصاويري، آرام آرام فرهنگ كشتار و فرهنگ خشونت در كشورها و در جوامع، عاديسازي ميشود و نتيجه نهايي، اين خواهد بود كه عكسالعملهاي اوليه بشر به سمت خشونت حداكثري ميرود به اين معنا كه حداقل عكسالعمل، دربرگيرنده حداكثر خشونت خواهد بود.
وقايعي خشونتبار، فجيع و دردناك، در ايران و در تمام كشورهاي جهان اتفاق ميافتد. انتشار و رسانهاي شدن جزييات چنين اخباري، تا چه حد مجاز است؟
يك زمان قرار است تصويري از واقعه منتشر شود، يك زمان قرار است در گفتار شرح واقعه بدهيم، حتي در گفتار هم بايد مراقب باشيم. چرا ميگوييم «دست به خشونتي زد كه زبان از بيان آن عاجز است؟» چون واقعا زبان عاجز است و قادر به بيان نيست. چرا تصوير خشن را ترام ميگذاريم؟ چرا روي چهره قرباني سر بريده و فرد در حال خودكشي از طبقه چندم ساختمان ترام ميگذاريم؟ چرا روي صورت و بدن فرد سقوط كرده به كف خيابان، بلافاصله پتو مياندازند و سپس عكسبرداري ميكنند؟ چون رسانه موظف است حداقل رفتار خبري را در ارتباط با وقايع خونين و دلخراش بهكار بگيرد. رسانه موظف است در درجه اول، واقعه را فقط و فقط، مستند كرده و در درجه دوم، به مخاطب القا كند كه اين صحنهها و اين تصاوير، دلخراشتر از آني است كه بيننده تحملش را داشته باشد. حتما ديدهايد كه معمولا بينندهها هم چشمهايشان را در مشاهده چنين تصاويري ميبندند. البته جامعه ما، يك جامعه خشونتزده است به اين معنا كه با خشونت زيسته و به خشونت عادت كرده. اما ظرف دو روز گذشته، افكار عمومي با عكسالعملهاي تند، نشان داد كه هنوز واكنش اجتماعي نسبت به صحنههاي دلخراش خشونتآميز، بيدار است و اقدام هيات نظارت بر مطبوعات براي توقيف رسانهاي كه فيلم قاتل اهوازي را منتشر كرد هم به هيچوجه مورد بحث قرار نگرفت. اگرچه كه فكر ميكنم آن رسانه با انگيزه سبقت خبري اين فيلم را منتشر كرد و نسبت به عمق فاجعه و پيامدهاي احتمالي پس از انتشار اين فيلم آگاهي نداشت و اميدوارم انتشار اين فيلم هم، آخرين نمونه از اين دست باشد. بهكارگيري خشونت و صحنههاي دلخراش، عين ترويج آن است و ترويج آن، عين بهكار گرفتن آن است. وقتي شما يك صحنه دلخراش را ترويج ميكنيد، انگار ميخواهيد آن را تاييد كنيد درحالي كه قصد شما، ايجاد بازدارندگي بوده ولي حالا به نتيجه عكس منجر شده كه براي جامعه مستعد ترويج خشونت همچون جامعه ايران هم بسيار خطرناك است. ما به عنوان اصحاب رسانه ملزم هستيم به اينكه افكار عمومي و احساسات عمومي را بر اثر تماشاي صحنههاي دلخراش، جريحهدار نكنيم. ما با جامعهاي سر و كار داريم كه سرشار از احساسات و ادب و احترام به مظلومان و مستضعف و مقتول و شهيد است. اين جامعه، به دليل آنكه در طول تاريخ، رنجهاي زيادي متحمل شده تا استقلال خود را به دست آورده و آن را حفظ كند، روي لبه احساسات بسيار شديدي حركت ميكند. نبايد با انتشار صحنههاي دلخراشي از قبيل گردش قاتل اهوازي در شهر، احساسات اين جامعه را جريحهدار كنيم.